- یازده
- عدد ۱۱، ده به علاوۀ یک
معنی یازده - جستجوی لغت در جدول جو
- یازده
- عددترتیبی برای یازده
- یازده ((دَ))
- عدد اصلی بین ده و دوازده، 11
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنچه در مرتبۀ یازده واقع شده
نتیجه، سرانجام، راندمان
مقدار درآمد و نتیجه و بهره برداری که از زمین مزروع یا کارخانه ای حاصل شود
قصد کننده
فرزند شاه شاهپور شاپور شهزاده، جمع شاهزادگان
قصد کننده، آهنگ کننده، دست اندازنده
نتیجۀ کار یک دستگاه به نسبت مقدار انرژی که در آن مصرف می شود، مقدار محصولی که انسان یا ماشین در مدت معین تولید می کند، راندمان
هر چیز نامرغوب که آن را جدا کرده و کنار گذاشته باشند، پس زده، پس مانده، طرد شده از اجتماع
رد شده مردود شده: (توان خرید بصد جان زیار نیم نگاه متاع ناز درین چند روزه وازده است)، منفور در اجتماع مطرود: (هر دو آنها بدبخت و مانند یک چیز نخاله وازده و بیخود از جامعه آدمها رانده شده بودند)
آهنگ و اداره کننده، قصد کننده
قصد کردن اراده نمودن، برداشتن بلند کردن
دراز کردن، دراز و کشیده شدن، گرفتن چیزی، دست انداختن به چیزی، روی آوردن، متمایل شدن، خود را خمیده و دراز کردن، خم شدن، گلاویز شدن، آویختن، حمله کردن
یاد، قوۀ حافظه، رشوه
لرزه، کشش
لرزه، کشش، جنبش
یازدهمی