جدول جو
جدول جو

معنی یاروقی - جستجوی لغت در جدول جو

یاروقی
المشدّ (602- 656 هجری قمری) علی بن عمر بن قزل ترکمانی یاروقی مصری شاعری است از امرای ترکمانان درمصر تولد یافته و در دارالانشاء (دبیرخانه) سمت دبیری داشته است، وفات او به دمشق بوده و او را دیوان شعری است، (الاعلام زرکلی ج 2)، و رجوع به کشف الظنون و دیوان الاسلام و فوات الوفیات و الاعلام ص 1141 ج 3 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یارعلی
تصویر یارعلی
(پسرانه)
یار (فارسی) + علی (عربی) یار و یاور علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طارونی
تصویر طارونی
نوعی جامۀ ابریشمی، نوعی خز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاورقی
تصویر پاورقی
شرح و تفسیری که در پایین صفحۀ کتاب نوشته شود، داستانی که در پایین صفحۀ روزنامه چاپ شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یارایی
تصویر یارایی
توانایی، طاقت، قدرت، دلیری، یارگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یارغوچی
تصویر یارغوچی
در دورۀ ایلخانان، بازپرس، دادستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هارونی
تصویر هارونی
قاصد بودن، دربانی، پاسبانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هاروتی
تصویر هاروتی
ساحر، ساحری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاررسی
تصویر یاررسی
مدد، کمک
فرهنگ فارسی عمید
(قی یَ)
محلۀ بزرگی است در خارج شهر حلب منسوب به یاروق یکی از امرای ترکمان. (از مراصد الاطلاع) ، نام طایفه ای است منسوب به یاروق مذکور. رجوع به یاروق شود
لغت نامه دهخدا
(رَ قی ی)
یاره گر. (دهار)
لغت نامه دهخدا
ابن خلکان در تاریخ خود آرد: بهاءالدین معروف به ابن شداد در سیره صلاح الدین یاروق را چنین یاد کرده است: یاروق بن ارسلان ترکمانی در میان طایفۀ خود مردی بزرگ قدر و پیشوا بود و طایفۀ یاروقیۀ ترکمانان به وی منسوب است خلقتی عظیم و منظری هائل داشت، وی در جهت قبلۀ بیرون شهرحلب سکونت گزید و بالای تپۀ بلندی بر ساحل نهر قویق با خاندان و پیروانش بناهای مرتفع بسیار و آبادانیهای وسیعی بنیان نهادند که اکنون آن ناحیه را یاروقیه می نامند، این جایگاه مانند قریه ای است که یاروق وهمراهانش در آن بسر می بردند و تاکنون هم آبادان و مسکون است و مردم حلب در ایام بهار بدان ناحیه می روندو به گردش در کنار سبزه زارهای قویق می پردازند و از مواضع باصفا و گردشگاههای حلب بشمار می رود، یاروق درمحرم سال 564 وفات یافت، (از وفیات الاعیان ابن خلکان ج 2 ص 346)، در معجم البلدان از امرای نورالدین محمود بن زنگی قلمداد شده است، رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(رِ گُ لِ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، با 120 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
میران محمدشاه، از سلاطین سلسلۀ خاندیش که بین سالهای 801 تا 1008 هجری قمری پادشاهی کردند و به دست مغولهای هند برافتادند، رجوع به طبقات سلاطین اسلام لین پول ترجمه عباس اقبال ص 282 و رجوع به خاندیش شود
عزالدین احمد بن ابراهیم، مکنی به ابوعمر فاروقی احمدی، نویسندۀ ارشادالمسلمین بطریق شیخ المتقین است، (از معجم المطبوعات ستون 1427)
لغت نامه دهخدا
مانند هاروت بودن ساحری جادوگری (بهاروتی اززهره دل برده بود چوهاروت صد پیش اومرده بود) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارونی
تصویر وارونی
واژگونی سرنگونی، بدبختی نگون بختی: (مشغول تن مباش کزو حاصل نایدت چیز همه وارونی) (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاروبی
تصویر لاروبی
پاک کردن گل و لای (رود قنات و غیره) تنقیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یارایی
تصویر یارایی
توانایی قدرت، جرات
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی جامه ابریشمین تیره گون. یا خز طارونی. قسمی خزاد کن. یا گنبد طارونی. آسمان. پارسی است تارونی گونه ای جامه ابریشمی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به قاشق، آلتی فلزین که گچ بران بکار برند، خیار خرد خیار ترشی، قسمی زدن بر پشت گردن پس گردنی که با چهار انگشت زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قارونی
تصویر قارونی
منسوب به قارون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساروقه
تصویر ساروقه
اره کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باروتی
تصویر باروتی
ترکی پارسی گندکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باریقی
تصویر باریقی
یونانی ک کف دریا از جانوران کف دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاورقی
تصویر پاورقی
شرحی که در پائین صفحه کتاب نوشته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاورقی
تصویر پاورقی
آن چه در پایین صفحه نوشته شود، نوشته، قصه ای که در چند شماره پیاپی یک روزنامه یا مجله منتشر شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طارونی
تصویر طارونی
نوعی جامه ابریشمی تیره گون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاروبی
تصویر لاروبی
پاک کردن گل و لای، تنقیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وارونی
تصویر وارونی
((نِ))
شوم، نامبارک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یارایی
تصویر یارایی
توانایی، طاقت، جرأت، دلیری، مجال، فرصت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاورقی
تصویر پاورقی
زیرنویس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باروری
تصویر باروری
Fertility, Fruitfulness, Prolificacy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دارویی
تصویر دارویی
Medicinal, Pharmaceutical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از باروری
تصویر باروری
фертильность , плодородие , плодовитость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دارویی
تصویر دارویی
медицинский , фармацевтический
دیکشنری فارسی به روسی