جدول جو
جدول جو

معنی یادکرد - جستجوی لغت در جدول جو

یادکرد
یاد، ذکر، یادآوری
تصویری از یادکرد
تصویر یادکرد
فرهنگ فارسی عمید
یادکرد
(لَ)
ذکر. تذکر. تذکار. یادبود. یادآوری: چنانکه پدیدکردیم اندر یاد کرد کوهها. (حدود العالم). فی الاهویه، اندر یادکرد هواها. (هدایه المتعلمین ربیع ابن احمد الاخوینی - البخاری). فی ذکر الانبذه، اندر یادکرد جوشیده ها. (هدایه المتعلمین ربیع بن احمد اخوینی).
پرستشگهی بود تا بود جای (بیت الحرام)
بدو اندرون یادکرد خدای.
فردوسی.
همه دیده پرخون ورخساره زرد
زبان از سیاوش پر از یاد کرد.
فردوسی.
ورا هیربد بود هشتاد مرد
زبانشان ز یزدان پر ازیاد کرد.
فردوسی (شاهنامه ج 3 ص 1369).
دو چشمش پر از خون و دل پر ز درد
زبانش ز خویشان پر از یاد کرد.
فردوسی.
به یاد کردش بتوان ز دود از دل غم
به مصقله بتوان برد از آینه زنگار.
فرخی.
در زیر هرنهالی از آن مجلسی کنیم
بر یادکرد خواجه و بردیدن بهار.
فرخی.
باد و من هر دو سوی میمند بنهادیم روی
و آفرین و یاد کرد خواجه هر یک بر زبان.
فرخی.
تا این کتاب به یاد کرد او علیه السلام عزیز گردد. (تاریخ سیستان). و چون از یاد کرد این مذاهب فارغ شدیم مذاهب فلاسفه را شرح دهیم. (بیان الادیان). و مونس آنم که به یاد کرد من انس گیرد. غزالی (کیمیای سعادت).
نکرد یارد هجر تو بر تنم بیداد
که یادکرد شهنشاه دادگر دارد.
مسعودسعد.
کار نادان کوته اندیش است
یاد کرد کسی که در پیش است.
سنایی.
دارد از یاد کرد منت عار
اینت نیکی کن فرامش کار.
سنایی.
از فخر دین خال به نیکیت یاد کرد
از بهر آنکه ماندی ازو نیک یادگار.
سوزنی.
از یاد کرد نام تو کام سخنوران
چون نکهت مسیح معطر نکوتر است.
خاقانی.
دل یاد کرد یار فراموش کی کند
در خون نشستن من از این یادکرد خاست.
خاقانی.
دردا که دل نماند و بر او نام درد ماند
وز یار یادگار دلم یاد کرد ماند.
خاقانی.
سکندر بلرزید از آن یاد کرد
چو برگ خزان لرزد از باد سرد.
نظامی.
و گفت چندان یادش کردم که جمله خلایق یادش کردند تا به جائی که یاد کرد من یاد کرد او شد پس شناخت او تاختن آورد ومرا نیست کرد. (تذکرهالاولیاء عطار)،
{{اسم مرکّب}} ذکران. روز. عید و عزای دینی یهود و نصاری یا اهل کتاب
لغت نامه دهخدا
یادکرد
ذکر
تصویری از یادکرد
تصویر یادکرد
فرهنگ واژه فارسی سره
یادکرد
تذکر، تذکیر، یاد، یادآوری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یزدگرد
تصویر یزدگرد
(پسرانه)
خدای زمین، نام چند تن از پادشاهان ساسانی، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام آخرین پادشاه ساسانی (نگارش کردی: یهزدگورد)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یزدجرد
تصویر یزدجرد
(پسرانه)
یزدگرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یاد کردن
تصویر یاد کردن
بیان کردن، به خاطر آوردن، طلب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادورد
تصویر شادورد
هاله، دایرۀ روشن که گاهی گرداگرد قرص ماه ظاهر می شود، شاهورد، شایورد، سابود، خرمن ماه،
فرش، تخت پادشاهی، برای مثال جهان دار بر شادوردی بزرگ / نشسته همه پیکرش میش و گرگ (فردوسی - ۸/۳۳۰)
در موسیقی آهنگی از موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آزادکرد
تصویر آزادکرد
آزادکرده، آزاد شده، برای مثال من آزاد آزادکردان اویم / که بنده ست چون من هزاران هزارش (ناصرخسرو - ۳۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یادباد
تصویر یادباد
یاد، ذکر، یادکرد، برای مثال گویم آنگاه بدان قطره یک داروی خواب / یادباد ملکی ذوحسبی ذونسبی (منوچهری - ۱۸۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زادمرد
تصویر زادمرد
جوانمرد، کریم، برای مثال زادمردی چاشتگاهی دررسید / در سرا عدل سلیمان دردوید (مولوی - مجمع الفرس - زادمرد)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رادمرد
تصویر رادمرد
جوانمرد، برای مثال ولیکن رادمردان جهان دار / چو گل باشند کوته زندگانی (دقیقی - ۱۰۶)، ز بهر درم تا نباشی به درد / بیآزار بهتر دل رادمرد (فردوسی - ۳/۳۹۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادگرد
تصویر بادگرد
تندرو، تیزرو، ویژگی اسب تندرو
رهگذر باد، بادگیر، بادرس، بادخن، خانۀ تابستانی، بادغر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارکرد
تصویر کارکرد
اندازه و مقیاس کار انجام شده، کار، کردار، عمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یادبود
تصویر یادبود
چیزی که به رسم یادگار به کسی می دهند، یادگار، مراسمی که به یاد کسی برگزار شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یزدجرد
تصویر یزدجرد
پارسی تازی گشته یزدگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یزدگرد
تصویر یزدگرد
اسم علم برای مردان
فرهنگ لغت هوشیار
بخاطرآوردن، نوشتن ذکر کردن، بدیدار کسی رفتن چطور شد یاد ما کردی (هنگامی که آشنایی بدیدن اوآید یا از او پرسشی کند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاد کرده
تصویر یاد کرده
مذکور ذکر شده نامبرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاد کرد
تصویر یاد کرد
یاد کردن بیاد بودن، ذکر یاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یادباد
تصویر یادباد
یادکرد، یاد، ذکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاد کردن
تصویر یاد کردن
((کَ دَ))
یادآوری کردن، به خاطر آوردن، به دیدار کسی رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بادسرد
تصویر بادسرد
((دِ سَ))
آه، آسیب، گزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زادخرد
تصویر زادخرد
((خُ))
کم سال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شادورد
تصویر شادورد
((دْ وَ رْ))
گستردنی، فرش، هاله، خرمن ماه، تخت پادشاهی، پرده ای از موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارکرد
تصویر کارکرد
((کَ))
عمل و کار، اندازه و مقیاس کار انجام شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یادبود
تصویر یادبود
یادگار، یادگاری، مراسمی که به یاد کسی برگزار شود
مجلس یادبود: مجلسی که از برای یادبود و تذکر مرده برپا دارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یادبرگ
تصویر یادبرگ
اخطاریه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یادبود
تصویر یادبود
خاطره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کارکرد
تصویر کارکرد
عملکرد، آکتیویته، مصرف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یادکردن
تصویر یادکردن
ذکر کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بادکرده
تصویر بادکرده
Inflated
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از یادبود
تصویر یادبود
Commemoration, Commemorative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از یادبود
تصویر یادبود
comemoração, comemorativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بادکرده
تصویر بادکرده
надутый
دیکشنری فارسی به روسی