جدول جو
جدول جو

معنی یابندگی - جستجوی لغت در جدول جو

یابندگی
(بَ دَ / دِ)
کار و عمل یابنده. رجوع به یابنده شود
لغت نامه دهخدا
یابندگی
عمل و شغل یابنده
تصویری از یابندگی
تصویر یابندگی
فرهنگ لغت هوشیار
یابندگی
ادراک
تصویری از یابندگی
تصویر یابندگی
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارندگی
تصویر بارندگی
باریدن باران، برف یا تگرگ از آسمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مانندگی
تصویر مانندگی
مانند بودن، شبیه و نظیر بودن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ دَ / دِ)
در تداول عوام گاهی بجای سایندگی آید. رجوع به سایندگی شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی یازنده. تمطی. تمدد. کش و قوس: و اما کسلانی و خویشتن کشیدن و یازندگی که آن را التمطی گویند... (ذخیرۀخوارزمشاهی). در تاج المصادر بیهقی تمطی ’خویش یازیدن و خرامیدن’ معنی شده است. رجوع به تمطی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
شعشعه. پرتوافشانی. برّاقی. برق. تلألؤ. درخشندگی:
ستاره درآمد بتابندگی
برآسود خلق از شتابندگی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَرْ بَ دَ / دِ)
دریابنده بودن. حالت و چگونگی دریابنده. عمل دریافتن. دریافت. فهم. ادراک. اندریافت: هر دبیر که ذکاء و دریابندگی و خرد او بر این جمله باشد جز معلمی را نشاید. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 31). و رجوع به دریابنده و دریافتن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاوندگی
تصویر تاوندگی
تابندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسندگی
تصویر تاسندگی
حالت و کیفیت تاسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابیدگی
تصویر تابیدگی
حالت تابیده، حاصل عمل تابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانندگی
تصویر دانندگی
حالت و چگونگی داننده، دانائی، صاخب معلومات و دانش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایندگی
تصویر پایندگی
قیام، ابدیت، بقا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارندگی
تصویر دارندگی
نگهداری و سرپرستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چسبندگی
تصویر چسبندگی
چسبنده بودن چسبناک بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابیدگی
تصویر سابیدگی
ساییدگی عمل سابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سازندگی
تصویر سازندگی
عمل سازنده بودن، مطربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیبندگی
تصویر زیبندگی
شایستگی سزاواری، برازندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رانندگی
تصویر رانندگی
حالت و چگونگی راننده، راندن وسائط نقلیه و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارندگی
تصویر بارندگی
باریدن و بارش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافندگی
تصویر بافندگی
عمل بافنده، نساجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازندگی
تصویر بازندگی
حیله گری، مکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالندگی
تصویر بالندگی
رشد، نمو، عمل بالنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یازندگی
تصویر یازندگی
تمدد، کش و قوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابندگی
تصویر تابندگی
براقی، پرتو افشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابندگی
تصویر سابندگی
حالت و کیفیت ساییده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریابندگی
تصویر دریابندگی
دریافت، فهم، ادراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابندگی
تصویر تابندگی
((بَ دِ))
تشعشع، پرتو افشانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یکدندگی
تصویر یکدندگی
لجبازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پایندگی
تصویر پایندگی
ابدیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مانندگی
تصویر مانندگی
شباهت، تشابه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باشندگی
تصویر باشندگی
مسکونی، مربوط به محل سکونت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بالندگی
تصویر بالندگی
علو، افتخار، اعتلا
فرهنگ واژه فارسی سره
تابش، تشعشع، تلاء لو، درخشش، درخشندگی، شعشعه، فروغ، نورافشانی، برق، جلا
متضاد: تیرگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد