تابندگی تابندگی شعشعه. پرتوافشانی. برّاقی. برق. تلألؤ. درخشندگی: ستاره درآمد بتابندگی برآسود خلق از شتابندگی. نظامی لغت نامه دهخدا
یازندگی یازندگی حالت و چگونگی یازنده. تمطی. تمدد. کش و قوس: و اما کسلانی و خویشتن کشیدن و یازندگی که آن را التمطی گویند... (ذخیرۀخوارزمشاهی). در تاج المصادر بیهقی تمطی ’خویش یازیدن و خرامیدن’ معنی شده است. رجوع به تمطی شود لغت نامه دهخدا