- یابنده
- کاشف
معنی یابنده - جستجوی لغت در جدول جو
- یابنده
- پیدا کننده، یابنده، آشکار کننده
- یابنده
- پیدا کننده، واجد
- یابنده ((بَ د))
- دریابنده، درک کننده، پیدا کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه دریابد ادراک کننده، عاقل هوشمند، زیرک
آنکه کسی یا چیزی را دریابد، آنکه مطلبی را بفهمد، زیرک، هوشمند
قصد کننده
آنکه چیزی را میساید و نرم میکند طحان
قصد کننده، آهنگ کننده، دست اندازنده
روشنایی دهنده، تابان، درخشنده، درخشان
تاب دهنده
تاب دهنده
آهنگ و اداره کننده، قصد کننده
موجود، ساکن، حاضر
نمو کننده نشو و نماکننده رشد کننده
ساکن مقیم آرام گیرنده، جمع باشندگان
پنبه حلاجی کرده که برای رشتن گلوله کرده باشند پنبه زده شده غند غنده
بازی کننده، مقابل برنده
سیار، سیاره
تولیدگر
آنچه می بارد آنچه بشکل قطرات آب فرو ریزد
آنکه چیزی یا جانوری را براند، آنکه اتومبیل و دیگر وسایل نقلیه را براند شوفر
والد، بچه آورنده
زاری کننده ناله و فریاد کننده
سزاوار، شایسته، لایق، برازنده
آنکه چیزی میسازد صانع عامل، آماده کننده تهیه کننده، بنا بانی عمارت کننده، پدید آورنده امری تازه اختراع کننده مخترع مبدع موجد، جاعل، سازگار سازوار، نوازش کننده دلگرم کننده، بخشنده، علاج کننده موثر مفید (دارو)، ساز زننده نوازنده، کسی که آهنگ موسیقی سازد مصنف موسیقی
ساییده رنگ سابیده