جدول جو
جدول جو

معنی گیچه - جستجوی لغت در جدول جو

گیچه(چَ / چِ)
گیجه. رجوع به گیج و گیجه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

روبندۀ زنان به رنگ سیاه که از یال و دم اسب بافته می شود و بعضی زنان مسلمان در خارج از منزل به چهرۀ خود می زنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گویچه
تصویر گویچه
گلبول، سلول های تشکیل دهندۀ خون که به دو گونۀ سفید و قرمز تقسیم می شوند، گویچه
فرهنگ فارسی عمید
نوعی کفش که رویۀ آن از نخ یا ابریشم بافته می شود و ته آن از چرم یا پارچه است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیشه
تصویر گیشه
باجه، گیشه، جایگاه مخصوص فروش بلیت یا گرفتن و دادن پول در سینما، بانک و مانند آن ها، دریچه، روزنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیره
تصویر گیره
ابزاری که برای نگه داشتن، فشار دادن و یا گرفتن چیزی به کار می رود، انبر، وسیله ای چوبی، فلزی یا پلاستیکی برای نگاه داشتن لباس روی طناب یا میله، وسیله ای برای جمع کردن یا نگه داشتن موی سر، وسیله ای برای ضمیمه کردن کاغذها به هم، در پزشکی وسیله ای برای بستن رگ و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرچه
تصویر گرچه
اگرچه، اگرچنانچه، اگرچند، گرچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیاه
تصویر گیاه
هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیه، گیاغ، علف، نبات، نبت، کلأ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گینه
تصویر گینه
آبگینه، شیشه، بلور، آیینه، تنگ بلور، شیشۀ شراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلچه
تصویر گلچه
گل کوچک، گلی که با ابریشم رنگین بر پارچه بدوزند، در علم زیست شناسی هر یک از گل های کوچک موجود در میان گل های کلاپوک خانوادۀ کاسنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیچه
تصویر نیچه
نایچه، نای کوچک، لولۀ کوچک، در علم زیست شناسی نایژه
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ)
دیواری است که مابین دو دیوار خانه سرمایی نهند و بنهایت نرسانند و سقف سازند تا آن خانه گرم تر شود و بفارسی بیچه گویند و بعربی عرس خوانند. (ناظم الاطباء) : بیت معرس، خانه بابیچه. (منتهی الارب) ، معشوقه، و این مصغر و مخفف بی بی است. (آنندراج). رجوع به بیجه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
قسمی روی بند از موی سیاه بافته. روبند زنان بافته از موی یال و دم اسب برنگ سیاه. روی بند و نقاب از موی دم و یال اسب. نقاب زنان از موی دم اسب بافته. روبند موئینه. چیزی مربع مستطیل شکل از موی یال اسب بافته که بعض زنان خاصه عرب بر روی افکندندی تا نامحرم رویشان نبیند. چیزی که از موی اسبان بافند و زنان بر روی افکنند و آن را روبند هم گویند. (لغت محلی شوشتر، ذیل روبند). موی باف را نیز گفته اند که بعربی عقاص خوانند. (برهان) ، اسدی در لغت نامه آرد: عصابه ای باشدکه زنان بر پیشانی بندند، و شاهد ذیل را از عسجدی آورده است اما درست نیست و کافی نمیباشد:
بپیچد دلم چون ز پیچه بتم
گشاید برغم دلم پیچه بند.
و پیچه در این بیت بمعنی پیشانی است و صحاح الفرس بکلمه پیچه همین معنی داده است. پنجه. (برهان). پیرایه ای بود از مرصع که بر سر عروس بند کنند. (برهان) ، رمز و ایماء و اشاره. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). و به این معنی از لغات دساتیری است. (برهان قاطع چ معین حاشیۀ ص 435) ، زهی که آنرا مقراض کرده زنان و پسران صاحب جمال بر روی گذارند بجهت زیبائی. (جهانگیری) ، گیس عاریه، طره وزلف و کاکل که پیچند و بر یکدیگر گره زنند. (برهان). دارای پیچ. پیچ پیچ. زلف پیچیده. مرغول. معقرب. صدغ. (صراح) ، پیشانی. (صحاح الفرس) :
به تیغ طرّه ببرد ز پیچۀ خاتون
به گزر پست کند تاج بر سر چیپال.
منجیک.
صدغ، موی پیچه بر صدغ فروهشته. (منتهی الارب). صدغ ٌ معقرب، موی پیچه. موی بناگوش، پوشش در خانه. (جهانگیری). پوشش بالای در خانه. (برهان). کنه، پوشش بالای در خانه یا سایبان بالای در. (منتهی الارب). عرس، و آن دیواری است میان دو دیوار خانه سرد نهند و بنهایت رسانند و مسقف سازند تا آن خانه گرم شود، و بفارسی پیچه گویند. (منتهی الارب)
لبلاب. (دهار). پیچک. (جهانگیری). گیاهی که بر درخت پیچد و عربان لبلاب و عشقه گویندش. فرغند. غساک، گیاهی که بیخ ندارد و بدرختی که درپیچد خشک گرداند. آن را غساک و فرغند و نویچ نیز گویند و بتازیش عشقه و لبلاب نامند و در هند آکاس بیل خوانند. (شرفنامه). رجوع به پیچک شود
لغت نامه دهخدا
اگرچه: گر چه هزار است اسم هست مسمی یکی دیده زاسما بدوز عین مسمی طلب. نقب زیر زمین، چاه زندان، خانه کوچک، تالارخانه، کنج بیغوله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیله
تصویر گیله
نام جایی و مقامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیچه
تصویر بیچه
کاهیده بی بی چه ترکی بانو چه دلدار
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی روی بند که از موی یال و دم اسب برنگ سیاه بافند نقاب حجاب (زنان)، عصابه ای که زنان بر پیشانی بندند، پیرایه مرصع که بر سر عروس بند کنند، زهی که آنرا مقراض کرده زنان و پسران صاحب جمال بروی گذارند به جهت زیبایی، گیس عاریه، طره و زلف و کاکل ک
فرهنگ لغت هوشیار
محله کوچک بر زن: تا چهار دانگ شب در کوچه ها و محلات بسیار بود، خیابان: کوچه ای بود که آنرا کو طراز میگفتند در آن کوچه پنجاه کاروانسرای نیکو و در هر یک از بیاعان و حجره داران بسیار نشسته بودند، راه تنگ و باریک در شهر یا ده. یا کوچه باستان. دنیا عالم. یا کوچه بن بست. کوچه ای که آخر آن مسدود است و راه بخارج ندارد. دل مرا زخ زلف او رها یی نیست بدرز کوچه بن بست هیچکس نزده است. (صائب) یا کوچه خطر. عالم دنیا. یا کوچه خموشان. گورستان قبرستان: یاد شهادت عشق در کوچه خموشان کاسودگی ز ما برد غوغای زندگانی. یا کوچه سلامت. کوچه ای که برای گرفتن قلعه در زیر زمین کنند و قلعه گیران بدان راه دارند: دیوانه شو که عشرت طفلانه جهان در کوچه سلامت زنجیر بوده است. (صائب) توضیح یا خود را به کوچه علی چپ زدن، از موضوع مورد بحث بموضوع دیگر پرداختن، تجاهل کردن، یا کوچه را عوض کردن، اشتباه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گل کوچک گل خرد، هر یک از گلهای گل آذین کاپیتول را گویند که در روی یک پایه محدب مانند گل بابونه و یا مسطح مانند گل آفتاب گردان قرار دارند. پایه گل در گل آذین کاپیتول بنام کوپول نامیده میشود و آن از رشد غیر طبیعی انتهای ساقه بوجود آمده است، گلی از ابریشم رنگین یا نخ و جز آن که بر جامه نقش کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیشه
تصویر گیشه
فرانسوی باجه
فرهنگ لغت هوشیار
نی کوچک. یا نیچه عیاری. نیچه ای است که عیاران داشتند و داروی بیهوشی در آن داخل می کردند و چون می خواستند کسی را بیهوش کنند، آنگاه که وی خفته بود، سر نیچه را برابر بینی او نگاه می داشتند و پف می کردند و او بلافاصله بیهوش می شد، نی که از شور نوایش عالمی بی دست و پاست نیچه عیاری بیهوش داروی نواست. (سعیداشرف. بها. فرنظا) 2آلتی است برای تقطیر. یا عرق نیچه. نوعی مشروب مرغوب که آن را به وسیله نیچه تقطیر کنند. توضیح در کرمان عرق نعناع - بیدمشک پودنه و غیره را که به وسیله نیچه استخراج شود، عرق نیچه گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گینه
تصویر گینه
مخفف آبگینه بمعنای شیشه
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی پای افزار که رویه آن را از ریسمان و نخ پرگ یعنی ریسمانهای پنبه ای بافته و زیره یا ته آنرا گاه از چرم و بیشتر از لته های بهم فشرده و درهم کشیده سازند، نوعی از کفش است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیهه
تصویر گیهه
از قبیل کاه و ینجه و جز آن که خوراک ستوران باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گویچه
تصویر گویچه
گوی کوچک گویک، گلبول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیره
تصویر گیره
آلتی که چیزی را بگیرد و نگاه دارد، انبر کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاه
تصویر گیاه
نبات، رستنی کوچک از علف و بوته در مقابل درخت، علف سبز، سبزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیجه
تصویر گیجه
گیجی گیجش: سر گیجه
فرهنگ لغت هوشیار
((چِ))
نوعی روبند بافته شده از موی یال و دم اسب به رنگ سیاه که زنان بر چهره می زنند، نقاب، حجاب، گیس عاریه، سایبان بالای در
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گیشه
تصویر گیشه
((ش))
باجه، دریچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گیره
تصویر گیره
((رِ))
وسیله ای برای گرفتن و نگه داشتن چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گیاه
تصویر گیاه
هر رستنی که از زمین بروید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گیوه
تصویر گیوه
((وِ))
نوعی کفش که رویه آن از نخ یا ابریشم بافته می شود
گیوه ها را ور کشیدن: کنایه از تصمیم به رفتن گرفتن و آماده حرکت شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گیشه
تصویر گیشه
باجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گینه
تصویر گینه
جنس
فرهنگ واژه فارسی سره