دهی است از دهستان نهاوجانات بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 6 هزارگزی جنوب خاوری خوسف و 9هزارگزی جنوب باختری گل. محلی دامنه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 216 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات، پنبه و بنشن و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان نهاوجانات بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 6 هزارگزی جنوب خاوری خوسف و 9هزارگزی جنوب باختری گل. محلی دامنه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 216 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات، پنبه و بنشن و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
جنتیانا، گیاهی با ساقۀ بلند میان تهی گره دار، برگ های شبیه برگ کدو و گل های سرخ مایل به کبود که در کوه ها و جاهای نمناک و سایه دار می روید، دم کردۀ ریشۀ آن برای درمان اسهال، سوءهاضمه، کرم معده و یرقان به کار می رود، کوشاد
جِنتیانا، گیاهی با ساقۀ بلند میان تهی گره دار، برگ های شبیه برگ کدو و گل های سرخ مایل به کبود که در کوه ها و جاهای نمناک و سایه دار می روید، دم کردۀ ریشۀ آن برای درمان اسهال، سوءهاضمه، کرم معده و یرقان به کار می رود، کوشاد
نام یکی از پهلوانان ایران است که پسر او گرازه نام داشت. (فرهنگ جهانگیری). نام پهلوانی است ایرانی. (برهان قاطع). نام یکی از پهلوانان ایران که پسر او گرازه نام داشت. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). اما گفتۀ فرهنگ نویسان ظاهراً اساسی ندارد و گیوگان نام خاندان است و گویا این معنی نادرست را از شعر ذیل فردوسی استنباط کرده باشند: گرازه سر تخمۀ گیوگان که بر درد و سختی نباشد ژکان. فردوسی
نام یکی از پهلوانان ایران است که پسر او گرازه نام داشت. (فرهنگ جهانگیری). نام پهلوانی است ایرانی. (برهان قاطع). نام یکی از پهلوانان ایران که پسر او گرازه نام داشت. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). اما گفتۀ فرهنگ نویسان ظاهراً اساسی ندارد و گیوگان نام خاندان است و گویا این معنی نادرست را از شعر ذیل فردوسی استنباط کرده باشند: گرازه سر تخمۀ گیوگان که بر درد و سختی نباشد ژکان. فردوسی
ده کوچکی است از دهستان امجز بخش جبال بارز شهرستان جیرفت. واقع در 48هزارگزی جنوب خاوری مسکون سر راه مالرو روداب به خاشکوه. سکنۀ آن 45 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان امجز بخش جبال بارز شهرستان جیرفت. واقع در 48هزارگزی جنوب خاوری مسکون سر راه مالرو روداب به خاشکوه. سکنۀ آن 45 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
مرکب از: گیو + گان پسوند نسبت و اتصاف. منسوب به گیو. خاندان گیو. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : گرازه سر تخمۀ گیوگان بیامد بدان کار بسته میان. فردوسی. هشیوار و از تخمۀ گیوگان که بر درد و سختی نباشد ژگان. فردوسی. گرازه سر تخمۀ گیوگان پس او همی رفت با ویژگان. فردوسی
مرکب از: گیو + گان پسوند نسبت و اتصاف. منسوب به گیو. خاندان گیو. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : گرازه سر تخمۀ گیوگان بیامد بدان کار بسته میان. فردوسی. هشیوار و از تخمۀ گیوگان که بر درد و سختی نباشد ژگان. فردوسی. گرازه سر تخمۀ گیوگان پس ِ او همی رفت با ویژگان. فردوسی
دیوزاده. زاده شده از دیو. بچۀ دیو. (ناظم الاطباء). از نژاد دیو. از تخمه دیوان: که گر گیو گودرز و آن دیوزاد شوند ابر غرنده یا تیزباد. فردوسی. که برد آگهی نزد آن دیوزاد که آنجا سیاوخش دارد نژاد. فردوسی. کنون چون گشاده شد آن دیوزاد بچنگ است ما را غم و سرد باد. فردوسی. بطمع بزرگیم بدهی بباد بدان اژدهاپیکر دیوزاد. اسدی. گل را نتوان بباد دادن مهزاد به دیوزاد دادن. نظامی. همه در هراسیم ازین دیوزاد تویی دیوبند از تو خواهیم داد. نظامی. بمن بانگ برزد که ای دیوزاد شبیخون من چونت آید بیاد. نظامی. ، کنایه از اسب قوی هیکل و تیزرو. (غیاث) (آنندراج) : به چابک روی پیکرش دیوزاد. نظامی. ، خسرو دیوزاد، نامی از نامهای پهلوانان افسانه های قدیم. (یادداشت مؤلف)
دیوزاده. زاده شده از دیو. بچۀ دیو. (ناظم الاطباء). از نژاد دیو. از تخمه دیوان: که گر گیو گودرز و آن دیوزاد شوند ابر غرنده یا تیزباد. فردوسی. که برد آگهی نزد آن دیوزاد که آنجا سیاوخش دارد نژاد. فردوسی. کنون چون گشاده شد آن دیوزاد بچنگ است ما را غم و سرد باد. فردوسی. بطمع بزرگیم بدهی بباد بدان اژدهاپیکر دیوزاد. اسدی. گل را نتوان بباد دادن مهزاد به دیوزاد دادن. نظامی. همه در هراسیم ازین دیوزاد تویی دیوبند از تو خواهیم داد. نظامی. بمن بانگ برزد که ای دیوزاد شبیخون من چونت آید بیاد. نظامی. ، کنایه از اسب قوی هیکل و تیزرو. (غیاث) (آنندراج) : به چابک روی پیکرش دیوزاد. نظامی. ، خسرو دیوزاد، نامی از نامهای پهلوانان افسانه های قدیم. (یادداشت مؤلف)
دهی است از دهستان دروفراهان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 18000گزی جنوب خاوری کرمانشاه و3000گزی خاور زنگیشه کوهستانی سردسیر، دارای 260 تن سکنه، آب آنجا از زه آب رود خانه محلی و قنات، محصول آن غلات، حبوبات، لبنیات، مختصر میوه جات شغل اهالی آن زراعت و گله داری، راه آن مالرو است، در دو محل به فاصله یک هزار گز واقع به علیا و سفلی مشهور، سکنۀعلیا 165 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان دروفراهان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 18000گزی جنوب خاوری کرمانشاه و3000گزی خاور زنگیشه کوهستانی سردسیر، دارای 260 تن سکنه، آب آنجا از زه آب رود خانه محلی و قنات، محصول آن غلات، حبوبات، لبنیات، مختصر میوه جات شغل اهالی آن زراعت و گله داری، راه آن مالرو است، در دو محل به فاصله یک هزار گز واقع به علیا و سفلی مشهور، سکنۀعلیا 165 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
گردباد را گویند که هوا را تاریک و سیاه سازد. (جهانگیری). گردباد. (برهان) (غیاث) (شرفنامه) (ناظم الاطباء). باد تندی که هوا را تاریک کند. (از برهان) (از ناظم الاطباء). طوفان بادی. اعصار. صرصر. طوفانی که در آن تودۀ ضخیمی از گرد و غبار جو را تیره کند. رجوع به گردباد شود: چو کشتی در آن بندگاه اوفتاد ز دیوانگی گشت چون دیوباد. نظامی. همه چون دیوباد خاک انداز بلکه چون دیوچه سیاه و دراز. نظامی. می تاخت نجیب دشت بر دشت دیوانه چو دیوباد میگشت. نظامی. همان پای کوبان کشمیرزاد معلق زن از رقص چون دیوباد. نظامی. ، مجازاً اسب تند. (ناظم الاطباء) : چو زآن دشت بگذشت چون دیوباد. نظامی. بگردندگی کنیتش دیوباد. نظامی. ، تندرو (شتر بختی). (ناظم الاطباء) ، جنون و دیوانگی. (برهان) (ناظم الاطباء)
گردباد را گویند که هوا را تاریک و سیاه سازد. (جهانگیری). گردباد. (برهان) (غیاث) (شرفنامه) (ناظم الاطباء). باد تندی که هوا را تاریک کند. (از برهان) (از ناظم الاطباء). طوفان بادی. اعصار. صرصر. طوفانی که در آن تودۀ ضخیمی از گرد و غبار جو را تیره کند. رجوع به گردباد شود: چو کشتی در آن بندگاه اوفتاد ز دیوانگی گشت چون دیوباد. نظامی. همه چون دیوباد خاک انداز بلکه چون دیوچه سیاه و دراز. نظامی. می تاخت نجیب دشت بر دشت دیوانه چو دیوباد میگشت. نظامی. همان پای کوبان کشمیرزاد معلق زن از رقص چون دیوباد. نظامی. ، مجازاً اسب تند. (ناظم الاطباء) : چو زآن دشت بگذشت چون دیوباد. نظامی. بگردندگی کنیتش دیوباد. نظامی. ، تندرو (شتر بختی). (ناظم الاطباء) ، جنون و دیوانگی. (برهان) (ناظم الاطباء)
ابوالساج دیودادبن دیودست. مؤسس سلسلۀ ساجیان در آذربایجان (فوت 266 ه. ق.) واز امرای معروف دستگاه خلفای عباسی است. رجوع به ابوالساج و ساجیان و تاریخ سیستان ص 230 و مجمل التواریخ ص 369 شود، دیودادبن افشین (محمد) بن دیوداد که نوادۀ دیوداد مؤسس سلسلۀ ساجیان است
ابوالساج دیودادبن دیودست. مؤسس سلسلۀ ساجیان در آذربایجان (فوت 266 هَ. ق.) واز امرای معروف دستگاه خلفای عباسی است. رجوع به ابوالساج و ساجیان و تاریخ سیستان ص 230 و مجمل التواریخ ص 369 شود، دیودادبن افشین (محمد) بن دیوداد که نوادۀ دیوداد مؤسس سلسلۀ ساجیان است
ده کوچکی است از دهستان گرکن بخش فلاورجان شهرستان اصفهان، واقع در 11هزارگزی جنوب فلاورجان و 2هزارگزی راه عمومی گرکن. این دهکده جلگه و معتدل است. آب آن از زاینده رود. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت. راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
ده کوچکی است از دهستان گرکن بخش فلاورجان شهرستان اصفهان، واقع در 11هزارگزی جنوب فلاورجان و 2هزارگزی راه عمومی گرکن. این دهکده جلگه و معتدل است. آب آن از زاینده رود. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت. راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)