جدول جو
جدول جو

معنی گیلوان - جستجوی لغت در جدول جو

گیلوان
(بَ)
دهی است جزء دهستان شاهرود و بخش شاهرود شهرستان هروآباد. واقع در 31هزارگزی خاوری هشجین و 36 هزارگزی شوسۀ هروآباد به میانه. محلی کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 1101 تن است. آب آن از پنج رشته چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پهلوان
تصویر پهلوان
دلیر، دلاور، برای مثال کسی کاو بود پهلوان جهان / میان سپه درنماند نهان (فردوسی - ۲/۱۶۳)، اگر پهلوان زاده باشد رواست / که بر پهلوانان دلیری سزاست (فردوسی - ۶/۴۴۴)نیرومند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیلوار
تصویر پیلوار
مانند پیل، پیل مانند، پیلبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیلوان
تصویر پیلوان
فیلبان، نگهبان پیل، کسی که بر پشت فیل می نشیند و فیل را می راند، پیلبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیلوار
تصویر فیلوار
پیلوار، مانند پیل، پیل مانند، پیلبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایلخان
تصویر ایلخان
رئیس ایل، سرپرست ایل، خان قبیله، دورۀ مغول، عنوان امرا و رؤسا و سردستگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طیلسان
تصویر طیلسان
نوعی جامۀ کلاهدار گشاد، بلند و شبیه شنل که خواص، مشایخ یا زردشتیان بر دوش می انداختند، تالسان، طالسان، ردا
طیلسان مطرا: کنایه از شب، تاریکی شب برای مثال مستان صبح چهره مطرا به می کنند / کاین پیر طیلسان مطرا برافکنند (خاقانی - ۱۳۳)
طیلسان مزعفر: کنایه از شعاع آفتاب، برای مثال تا زمین بر کتف ز خلعت روز / طیلسان مزعفر اندازد (خاقانی - ۱۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیلبان
تصویر فیلبان
نگهبان پیل، کسی که بر پشت فیل می نشیند و فیل را می راند، پیلبان، پیلوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیلسان
تصویر بیلسان
بلسان، گیاهی درختچه ای با گل های سفید کوچک خوشه ای، برگ های مایل به سفید، پوست زرد رنگ و چوب سنگین، سرخ رنگ و خوش بو، صمغی که از ساقۀ این گیاه می گیرند و مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیلبان
تصویر پیلبان
فیلبان، نگهبان پیل، کسی که بر پشت فیل می نشیند و فیل را می راند، پیلوان، برای مثال دوستی با پیلبانان یا مکن / یا طلب کن خانه ای در خورد پیل (سعدی - ۱۸۴)
فرهنگ فارسی عمید
مرکب از گیل به اضافۀ ان، پسوند مکان، در پهلوی گلان، یعنی مملکت گیل ها، نزد یونانیان گلا، در اوستا نام ناحیتی به صورت ’ورنا’ آمده و خاورشناسان در تعیین محل آن اختلاف دارند، بر طبق سنت آن، همان مملکت ’پتشخوارگر’ (طبرستان و گیلان) است، (یشتها ج 1 ص 57، ج 1، ص 178، 192 و ج 2 ص 75 متن و حاشیه)، اندرآس همین ’ورنا’ را ریشه گیلان دانسته، ولی استاد بنونیست این حدس را رد کرده است، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، رجوع به جغرافی سیاسی کیهان ص 263 به بعد شود، منطقه ای است در شمال ایران و در تقسیمات کشور به استانها استان یکم محسوب میگردد و حدود و مشخصات آن به شرح زیر است: در 36 درجه و 28 دقیقه تا 38 درجه و 11 دقیقۀ عرض شمالی و از 48 درجه و 44 دقیقه تا 50 درجه و 32 دقیقۀ طول شرقی واقع شده، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)،
در طرف شمال دریای خزر واقع است و حدود آن بدین شرح است: از خاور به شهرستان شهسوار و منطقۀ مازندران، از باختر شهرستان اردبیل و خلخال، از جنوب وجنوب باختر به خطالرأس سلسلۀ جبال البرز که بین شهرستان زنجان و قزوین و گیلان واقع شده و مقسم المیاه سلسلۀ مذکور همه جا حد طبیعی گیلان با شهرستانهای مذکور است، وضع کلی طبیعی: سلسله جبال البرز با ارتفاع متوسط سه هزار متر موازی با ساحل دریای خزر مانند دیوار عظیمی منطقۀ گیلان را احاطه کرده فقط در قسمت مرکزی بوسیلۀ رود خانه سفیدرود معبر مهمی که تنها مدخل طبیعی منطقه است ایجاد گشته و راه شوسۀ طهران به گیلان در این معبر و طول رود خانه سفیدرود احداث شده است، قسمتهای شمال منطقۀ جلگۀ مسطحی است که از رسوبات رودهای متعددی که از سلسلۀ جنوبی سرچشمه میگیرند تشکیل شده، قسمت جلگه جنگلزار است و مرور زمان قسمت عمده آن مبدل به زمینهای زراعتی گردیده است، قسمتهای کوهستانی تا ارتفاع تقریبی هزار و دویست متر پوشیده از جنگل انبوه است، ارتفاع قلل مهم سلسلۀ البرز در منطقۀ گیلان مانند قلۀ کوه درفک جنوب دهستان سیاهکل 3500 متر و در جنوب فومن 2900 متر و ناتشکوه در املش 3000 متر و سمام کوه از جنوب رودسر 3250 متر وگوانه کل در جنوب اشکور پایین 3250 متر است، آب و هوای گیلان معتدل و مرطوب است، باد شمال رطوبت دریای خزر را به گیلان می آورد و بواسطۀ ارتفاع زیاد سلسلۀ البرز رطوبت از گیلان خارج نمی شود و در اثر برودت نقاط مرتفع تبدیل به باران میگردد، باد جنوبی موسوم به باد گرم است که از طرف فلات مرکزی میوزد فصل وزش آن بیشتر در پاییز است، کوه های گیلان، دنبالۀ کوه های طالش است که تا درۀ سفیدرود پیش میرود و به دو ناحیه تقسیم میشود: یکی ناحیۀ مرتفع که بین گیلان و طارم و خلخال واقع شده و دیگری جلگۀ ساحلی دارای خاکهای رسوبی حاصلخیز است، گیلان دارای رودهای متعددی است که به ترتیب اهمیت به شرح زیر است: سفیدرود، پل رود، سامان رود، مرسارود، خشکرود، پلرود، رود خانه شلمان، رود خانه لیل، رود خانه لاهیجاب، رود خانه شمرو، رود خانه خراررود، زردرود، گوهررود، رود خانه سنگ، پسیخان، شفت، شاخزر، قلعه رودخان، گشت رودخان، گاز رودبار، ماسوله، پلنک ور، سیاهرودخان، تنیان، ماسال، شاندرمن، چاف رود، شفارود، دینیاچال، دیکاسرا، کیلاسرا، ناو، گرگانرود، هره دشت، خطبه سرا، شیرآباد، حویق، چوبر، لمر،
سازمان اداری: از نظر تقسیمات کشور به پنج شهرستان زیر تقسیم شده است:
1- شهرستان رشت، 2- بندر انزلی، 3- فومنات، 4- طوالش، 5- لاهیجان، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2) (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 263 به بعد) (جغرافیای طبیعی کیهان ص 34 به بعد)، و حدود و مشخصاتی که ذکر گردید راجع به گیلان امروز است و اما جهت اطلاع بر گیلان قدیم تااندازه ای اقوال قدماء را در اینجا به اختصار می آوریم: یاقوت در معجم البلدان گوید: نامی است که بر شهرهای بسیار از بلاد ماورای طبرستان اطلاق شود، در گیلان شهرهای بزرگ وجود ندارد بلکه قریه های کوچکی است که درجنگلها میان کوهها باشد و عده بسیاری از دانشمندان را بدان منسوب دارند، (معجم البلدان)،
مؤلف سرزمینهای خلافت شرقی گوید: دلتای سفیدرود که نیم دایرۀ بزرگی از تپه ها و کوههای پوشیده از جنگل بر آن احاطه کرده است ایالت کوچک گیلان را تشکیل میدهد زمین های رسوبی دلتا را جغرافی نویسان اسلامی به طور خاص جیل یا جیلان میگفتند وقتی میخواستند تمام ایالت گیلان را اداره کنند، جیلانات (گیلان ها) می گفتند، و این اسم شامل ولایات و نواحی کوهستانی هم میگردید این سرزمین موطن اصلی آل بویه یا دیالمه بود که سرکردگان آنها در قسمت اعظم قرن چهارم در بغداد در دستگاه خلافت نفوذ و قدرت داشتند، در قرن چهارم هجری تمامی گیلان و ولایات کوهستانی که در شرق گیلان و در امتداد سواحل دریای خزر قرار داشت، جزء ایالت دیلم بود ولی بعدها این نواحی از هم تفکیک شد و خود اسم دیلم نیز از زبانها افتاد و نام جیلان بر تمام ناحیۀ مجاور اطلاق گردید، در حالی که در واقع جیلان اراضی ساحلی و دیلم کوهپایۀ مشرف بر آن اراضی ساحلی است اما هریک از این دو نام هم گاهی بر تمام سرزمینی که در جنوب باختری دریای خزر واقع بود اطلاق میگردید، در قرن هشتم به قول حمداﷲ مستوفی: لاهیجان و فومن دارالملک جیلانات بود و از شهرهای مهمی که نام می برد فومن و رشت است که هیچ کدام از جغرافی نویسان اسلامی از آن نام نبرده اند، و در قرن چهارم مقدسی گوید که کرسی موغان یا مغکان یا موقان شهری بود به همان نام که اکنون تعیین محل آن دشوار است، رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ص 185 به بعد شود
نامی متداول میان ساکنان سواحل جنوبی خزر برای قسمت پست و ساحلی محدود میان چالوس و انزلی در مقابل کوهپایه و قسمت مرتفعات همین ناحیه، چنانکه هرگاه کسی از کوهپایه های شمالی شهسوار یا رودسر یارامسر به جانب ساحل رود، گویند به گیلان رفته است
نام محلی است در اطراف کرمانشاه، واقع در 42هزارگزی سر چله و 6 هزارگزی قصرشیرین، (از مجمل التواریخ گلستانه ص 253)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی است از دهستان حومه بخش کوچصفهان شهرستان رشت. واقع در 4هزارگزی شمال خاوری کوچصفهان و 2هزارگزی شوسۀ کوچصفهان به لاهیجان. محلی جلگه و هوای آن معتدل ومرطوب و سکنۀ آن 2500 تن است. آب آن از سفیدرود تأمین میشود. محصولات عمده آن برنج، چای و صیفی و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه واقع در 8هزارگزی جنوب باختری نقده و 2500گزی جنوب خاوری راه شوسۀ نقده به بانه. هوای آن سرد و دارای 317 تن سکنه است. آب آن از دره و چشمه و محصول آن غلات، توتون و چغندر است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نام یکی از محصولات بلوط و این نام در سردشت متداول است. (مؤلف). قلقاف. گل گاو
لغت نامه دهخدا
(ئی یَ / یِ)
دهی است از دهستان درزآب بخش حومه وارداک شهرستان مشهد. واقع در 42هزارگزی شمال باختری مشهد و 7هزارگزی خاور شوسۀ مشهد به قوچان. محلی دامنه و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 495 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(فیلْ)
پیلوان. (فرهنگ فارسی معین). نگاهبان فیلان. فیلبان. پیلبان
لغت نامه دهخدا
(لْ)
رجوع به پیلبان شود
لغت نامه دهخدا
نام تیره ای از طایفۀ کلهر کردستان باشد، (از جغرافیایی سیاسی کیهان ص 62)
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته کاروان مغرب (ذکر جز و اراده کل) یا قیروان تا قیروان. از مشرق تا بمغرب: شاهی که عرض لشکر منصور اگر دهد از قیروان سپاه کشد تا بقیروان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیلبان
تصویر فیلبان
پیلبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیلسان
تصویر طیلسان
جامه گشاد و بلندی که بر روی دوش می اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میزوان
تصویر میزوان
میزبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیذوان
تصویر حیذوان
کبوتر کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه از پیل مراقبت کند نگهبان فیل کسی که بر سر فیل نشیند و با کجک او را براند فیلبان: مسعود پیلبانرا سیاست فرود اما چه سود. پیلبان را روزی اندر خدمت پیلان بود بندگان را روزی اندر خدمت شاه زمین. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهلوان
تصویر پهلوان
مرد زورمند، یل، سپهبد بر لشکر، سختتوانا ودلیر
فرهنگ لغت هوشیار
راه گشاده و همواری که برای عبور و مرور در باغ سازند و کناره های آنرا گل کاری کنند، هر کوی مستقیم و فراخ و دراز که اطراف آن درخت و گل باشد، راه گشاد و هموار در شهر که مردم از آن عبور کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیلوان
تصویر پیلوان
پیلبان
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی سروده بر نام شاهان مغول رئیس ایل خان قبیله، عنوان سلاطین مغول ایران، جمع ایلحانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهلوان
تصویر بهلوان
پارسی تازی گشته پهلوان، بند باز
فرهنگ لغت هوشیار
ماموری که بالای دیدگاه ایستد و هر چه از دور بیند بمافوق خبر دهد، نگاهبانان قراول
فرهنگ لغت هوشیار
اجسام کروی شکلی بقطر 10 تا 12 میلیمتر که دارای برجستگیهای متعدد است و بر اثر گزش حشره مخصوصی بنام سینیپس کالائه تینکتوریائه بر روی جوانه های درخت بلوط ظاهر میشود و آنها را بنامهای مازو مازوج برارمازو برارمازی قلقات گلوان زشگه کره خرنوک یا سه چک مازورو سکانیز مینامند. این اجسام دارای تانن بسیار هستند و بعنوان قابض قوی در پزشکی بکار میروند و بعلاوه در صنعت جهت تهیه مرکب سیاه و رنگ کردن پارچه ها و نیز در دباغی مورد استفاده قرار میگیرند. اجسام مزبور محل رشد تخمهای حشره مذکور در فوق اند و پس از آنکه تخمها تبدیل به حشره کامل شوند گلگاو را سوراخ میکنند و از آن خارج میشوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلخان
تصویر ایلخان
رییس ایل، خان قبیله، عنوان سلاطین مغول ایران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیلسان
تصویر بیلسان
آقطی، گیاهی از تیره بداغ ها که به طور خودرو در نواحی شمال ایران می روید و گل های آن سفید و معطر و مغز ساقه اش نرم است و برای تهیه مقاطع گیاهی در آزمایشگاه ها به کار می رود، اقطی، اقتی، بیلاسان، شبوقه، خمان کبیر، یاس کبود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیروان
تصویر پیروان
حامیان، طرفداران
فرهنگ واژه فارسی سره
از بادهای محلی درمنطقه مازندران با جهت شمال شرقی به غرب
فرهنگ گویش مازندرانی