جدول جو
جدول جو

معنی گیلارکش - جستجوی لغت در جدول جو

گیلارکش
(نِ غَ)
دهی است از دهستان سمام بخش رودسر شهرستان لاهیجان. واقع در 26هزارگزی جنوب امام. محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 260 تن است. آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات، گردو و لبنیات و شغل اهالی گله داری است. بیشتر سکنۀ آن در زمستان برای تهیۀ علوفه گله های خود به گیلان میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گیلار
تصویر گیلار
(دخترانه)
نوعی مرغابی با منقار کوچک که در آبهای شیرین زندگی می کند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیکارکش
تصویر پیکارکش
پیکار کشنده، پایدار و بردبار در پیکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیمارکش
تصویر تیمارکش
اندوهگین، رنجور
فرهنگ فارسی عمید
(اَ قَ)
پیکارکشنده. جدلی. که پیکار کشد. خصیم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
بیمار و مریض و مغموم و اندوهگین. (ناظم الاطباء) :
جان ازتنش تیمارکش چون چشم او بیمار و خوش
دل چون دهانش پسته وش خونین و خندان آمده.
خاقانی.
خر این جایگه لنگ و تیمارکش
از آن به که پیش ملک بارکش.
سعدی (بوستان).
، سرپرست. دلسوز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : امیرالمؤمین ما را منشوری فرستاده است که چنین ولایت که بی خداوند و بی تیمارکش ببینیم بگیریم. (تاریخ بیهقی از یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
سیگار کشنده. آنکه سیگار کشد. کسی که سیگار را دود کند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(عَمْ بَ)
دینارکشنده. که دینار حمل کند. حامل دینار:
هر آنکس که شد در جهان شاه وش
سرش گردد از گنج دینارکش.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
بنا به گفتۀ رابینو، دهی است میان رشت و کوچصفهان و قبل از گیشه دمرده، (از سفرنامه رابینو ص 36 بخش فارسی)
لغت نامه دهخدا
دهی است از توابع اصفهان و دارای معدن زغال سنگ است، قطر رگه های آن به یک متر و شصت سانتیمتر میرسد، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 236 و 40)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل، واقع در 14هزارگزی شمال باختری گرمی و 2هزارگزی شوسۀ گرمی به اردبیل، محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 176 تن می باشد، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
آرد که تازی آن دقیق و طحین است، (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 310)، اما این لغت در جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
اندوه گسار، غم خوار، پرستار
فرهنگ واژه مترادف متضاد