- گیسینه
- منسوب به گیس
معنی گیسینه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حد سفلی
قدمت، با قدمت، پرقدمت
خزانه
حداکثر، دست پر
قدیم، کهن، دیرین، کهنه
قدمت، سابقه، سوابق
حداکثر، اکثریت
تابیده شده تافته
ترشده مرطوب آبدیده
دیرینه، سابق
منسوب به سیم نقره یی ساخته از سیم. یا سیمین صولجان. هلال ماه نو. یا سیمین قواره. ماه قمر، سفید روشن، خوب ظریف
زرد زخم شیرینک، چوبی که جغرات را زنند تا مسکه بر آید
آنچه از جنس گلیم باشد
پوست گرگ، نوعی پوستین
به رنگ قیر، سیاه، تیره رنگ، برای مثال شبی گیسو فرو هشته به دامن / پلاسین معجر و قیرینه گرزن (منوچهری - ۸۶)
سابقه، پیشین، سابق، دیرینه، جمع پیشینگان، کسی که در سال های گذشته بوده و سابقاً می زیسته
بیشترین مقدار چیزی، بیشترین مقدار ممکن، حداکثر
جوزینه، حلوایی که با مغز گردو یا بادام درست کنند
گیاهی بالارونده با گل های کوچک بنفش و آبی که به اشیاء مجاور خود می پیچد
از اسیدهای آمینۀ غیرضروری
از اسیدهای آمینۀ غیرضروری
جای نگه داشتن چیزهای گرانبها، منسوب به گنج، جای گنج، خزانه
زفتینه گژفین سیاه
منسوب به گرگ، پوست گرگ، نوعی از پوستین: صید گاهش زخون دریا جوش گاه گرگینه گه پلنگی پوش. (نظامی)
آنچه که از گلیم پشمین ساخته شود: ... پس گفت: شما دانید که من اینجا که آمدم لباس شما گلیمینه بود و طعام شما درشت و من شما را توانگر کردم
فرانسوی وریز پیچی وریز بنفش از گیاهان گیاهی است از تیره پروانه واران که به تکیه گاههای مجاور می پیچد و در حقیقت یکی از گونه های لوبیا ژاپنی است و بعنوان زینت در باغچه ها کشت میشود. گلهایش غالبا آبی رنگند ولی برنگهای زرد و سفید نیز دیده شده اند و در اوایل بهار شکفته میشوند غلیسین بلیع عقاقی پیچ گلیسین عطری ستاریه
حلوایی که از مغز گردو سازند حلوای گوز چهار مغز: شربتی نیست بی گلو گیری هیچ گوزینه نیست بی سیری. (راحه الصدور)
جای گنج، مخزن، مفتح، مال بسیار و محصول، گنج، خراج، موزه
آنچه که بدان آتش افروزند آتش زنه
بزبان مالیده شده برای خوردن
دوغی که شبت در آن کنند و در مشکی یا کیسه ای آویزند شیراز: و جئنهاببضاعه مزجاه... حسن بصری گفت ماستینه بوده
منسوب به میش، گله میش