جدول جو
جدول جو

معنی گیسو - جستجوی لغت در جدول جو

گیسو
(دخترانه)
موی بلند زنان، موی بلندسر
تصویری از گیسو
تصویر گیسو
فرهنگ نامهای ایرانی
گیسو
گیس، موی بلند سراطلاق میشود
تصویری از گیسو
تصویر گیسو
فرهنگ لغت هوشیار
گیسو
زلف، موی بلند سر زنان که از پشت گردن بلندتر باشد، جمع گیسوان
تصویری از گیسو
تصویر گیسو
فرهنگ فارسی معین
گیسو
گیس، موی بلند سر مخصوصاً موی سر زنان که از پشت گردن تجاوز کند
تصویری از گیسو
تصویر گیسو
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

موی بلند سر که از پشت گردن تجاوز کند جمع گیسوان گیسوها: شیادی گیسوان بافت بصورت علویان، موی بلند سر زنان (اختصاصا) : برخساره چون روز و گیسو چو شب همی در ببارید گفتی ز لب. (شا. لغ)، طریق طلب را گویند بعالم هویت حبل المتین (لغ.: گیسوی) یا گیسوان، جمع گیسو، یا گیسوان دیده. مژگان چشم. یا گیسوی چنگ. تارهای چنگ: گیسوی چنگ ببرید بمرگ می ناب تا حریفان همه خون از مژه بگشایند (حافظ. 137) یا گیسوی شمع. شعله شمع. یا گیسوی کفش. آن مقداراز بند کفش و جز آن که بر پا قرار گیرد و برزمین ساید یا گیسوی مشکین. گیسوی سیاه مشکی، گیسوی حضرت رسول ص. که سیاه بود و آنرا از دو طرف شانه و آویزان میفرمود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیسو
تصویر بیسو
(دخترانه)
بی گمان، کمینگاه شکارچی (نگارش کردی: بس)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گیلو
تصویر گیلو
(پسرانه)
نام وزیر و قهرمانی در منظومه ویس و رامین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیسو
تصویر نیسو
نیشتر، ابزار نوک تیز که با آن رگ می زنند، وسیلۀ رگ زدن، نشتر، نیشو، کلک، مبضع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیلو
تصویر گیلو
قسمت بالای دیوار در زیر سقف که بر آن نقاشی و گچ بری کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیسو
تصویر فیسو
فیس کننده افاده کننده
فرهنگ لغت هوشیار
کیلوئی، قسمت فاصله ما بین طاق و عمارت و دیوار که بر آن نقاشی و گچبری کنند و بمنزله گلوی طاق و سقف است و هنوز هم بهمین عبارت در زبان عموم هست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیسی
تصویر گیسی
دمغزه مرغ عسیب زمجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیسو
تصویر فیسو
افاده کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیسو
تصویر نیسو
آلت نوک تیزی که با آن رگ می زدند، نیشتر، نیشو، نشتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گیو
تصویر گیو
(پسرانه)
پدر بیژن، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گودرز و از پهلوانان بزرگ ایرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گیس
تصویر گیس
موی بلند سر مخصوصاً موی سر زنان که از پشت گردن تجاوز کند
فرهنگ فارسی عمید
موی بلند سرزنان: نیز تا با حیض بینی گیس با نوراسزاست کز همه با بی بد است این بانوی مطعون کور. (خاقانی لغ) یا گیس ساختگی. گیس مصنوعی. یا گیس عاریه. گیس مصنوعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیو
تصویر گیو
گویا، سخن کننده، بمعنی ظاهراً و غالباً آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیس
تصویر گیس
موی بلند، گیسو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گیسو پوش
تصویر گیسو پوش
آنچه زنان با آن گیسوان خود را بپوشانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیسوبند
تصویر گیسوبند
رشته یا نواری که زنان با آن گیسوان خود را می بندند، توری کیسه مانند که زنان موهای عقب سر خود را در آن جمع می کنند
فرهنگ فارسی عمید
آنکه دارای گیسو است، سید علوی (بمناسبت آنکه در قدیم علویان گیسو داشتند)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که گیسویش مانند کمند باشد در بلندی، محبوب معشوق: شبی چون کاکل بالابلندان سوادی از خم گیسو کمندان. (زلالی بها. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گیسو را بکشد، راندن کسی را با کشیدن گیسوی وی، بناز خرامنده دامن کشان: نوابازی کنان در پرده تنگ غزل گیسو کشان در دامن چنگ. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیسو فشان
تصویر گیسو فشان
آنکه گیسوی خود را افشانده رها کند، تاریک و تیره (شب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیسو دراز
تصویر گیسو دراز
آنکه دارای گیسوی بلند است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیسو تافتن
تصویر گیسو تافتن
گیسو تابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیسو تابیدن
تصویر گیسو تابیدن
تابیدن موی سر و آنرا به رده هایی تقسیم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بدان گیسو را پوشانند سر آغوش. توضیح کیسه ای بود مانند همیان بدرازای سه گز که بر یک سرآن کلاهی بوداز مروارید و زر گیسو رادر آن نهاده بر پیشانی میگذاشتند و بر سر دیگرش مسلسلی بود که از زیر بغل راست گذرانیده بر کتف چپ می انداختند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گیسو را ستایش کند، زنی که در زیبایی گیسوی خود مبالغه کند و آن را بحد پرستش دوست دارد: آینه و شانه گرفته بدست چون زن رعنا شده گیسو پرست. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
بند گیس، رشته ای که بدان زنان گیسوان خود رابندند و محکم کنند تا پریشان نشود، کیسه مانندی است که زنان در عقب سر بندند و گیسوی خود را در آن کنند، آنکه گیس زنان را بندد و بافد
فرهنگ لغت هوشیار
زنی که گیسوی او را بریده باشند گیس بریده، زنی بی حیا، دشنامی است زنان را (اشاره بسیاستی که زنان بیکاره را میکردند) : فریاد زد: گیسو بریده، بگذار سزای این مادر بخطا را بدهم... (امیر ارسلان. چا. محجوب: جیبی 147)
فرهنگ لغت هوشیار
رتبه خادمه های خانه، بانویی سالخورد و محترم که در جمع زنان خویشاوند قولش نافذ باشد
فرهنگ لغت هوشیار
مانند گیسو (در سیاهی و بلندی و رشته) : آن چنگ ازرق ساربین زر رشته در منقاربین در قید گیسو وار بین پایش گرفتار آمده. (خاقانی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیسودراز
تصویر گیسودراز
صاحب موی بلند و دراز
فرهنگ لغت هوشیار