معنی فیسو - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با فیسو
فیسو
- فیسو
- بسیارکبر، که بسیار فیس کند، (یادداشت مؤلف)، رجوع به فیس و فیس کردن شود
لغت نامه دهخدا
نیسو
- نیسو
- نیشتَر، ابزار نوک تیز که با آن رگ می زنند، وسیلۀ رگ زدن، نِشتَر، نیشو، کَلَک، مِبضَع
فرهنگ فارسی عمید
گیسو
- گیسو
- زلف، موی بلند سر زنان که از پشت گردن بلندتر باشد، جمع گیسوان
فرهنگ فارسی معین