- گیرایی
- جذبه، درک، جذابیت
معنی گیرایی - جستجوی لغت در جدول جو
- گیرایی
- گیرنده بودن، تاثیر، نفوذ، حالت مخصوص در سیمای شخص که دیگران را مجذوب سازد، جذابیت، فریبندگی
- گیرایی
- قوت گیرندگی توانایی گرفتن: تن گوید: بار خدایا مرا بیافریدی بمانند پاره ای هیزم در دستم گیرایی نبود و در پایم روانی نبود، جذابیت فریبندگی، تاثیر نفوذ، صید کردن، اسارت گرفتاری
- گیرایی
- جذابیت، گرفتگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جذابیت
دنیایی، مادی، دنیوی
در ترکیبات بمعنی عمل پیراستن آید سرو پیرایی ناخن پیرایی
سیری: گرگی بود که از پاره کردن و خوردن سیرابی نداشت. (صبحی افسانه های کهن 108: 2)
در ترکیبات آید و صفت را حاصل مصدر سازد بمعنی گراییدن: دست گرایی سرگرایی لشکر گرایی
موجودی، آکتیف، ثروت، اموال
ظلمات
تخریب، خرابی
توسرخ
بینندگی بصیرت، قوه باصره یکی از حواس ظاهر که مرکز آن چشم و وظیفه وی دیدن اشیا است باصره
عمل و حالت بیریا خلوص صداقت
بیعقلی، بیهوشی
گمراهی انحراف، بی انصافی
قبول قابلیت پذرفتاری، شنوایی، قیام بخدمت مهمان. یا اطاق (سالن) پذیرایی. اطاقی (سالنی) که در آن مهمانانرا نشانند و بخدمت ایشان قیام کنند
منسوب به دریا بحری آبی: اسب دریایی
دیر نشین
انجامی
تاثیر
خالصی
بلاغت
اجماع
حالت و کیفیت زیبا. توضیح: عبارت است از نظم و هماهنگی که همراه عظمت و پاکی در شیئی وجود دارد و عقل و تخیل و تمایلات عالی انسان را تحریک کند و لذت و انبساط پدید آورد و آن امری است نسبی. یا زیبایی اندام تناسب مجموعه اندام که برای حصول تمرینات خاصی وجود دارد و مسابقاتی هم برای بهترین فرد ازین لحاظ ترتیب دهند
قوس قزح رنگین کمان
منسوب به ایران. هر چیز که وابسته به ایران باشد، اهل ایران از مردم ایران تابع ایران
منسوب به ایراد ایرادگیر بهانه گیر
کاتورگی سترتکی
از جنس خارا گرانیتی
مکنت، مال، ثروت
حالت و چگونگی پیچا