جدول جو
جدول جو

معنی گیران - جستجوی لغت در جدول جو

گیران
دهی است از دهستان فنوج بخش بمپور شهرستان ایرانشهر، واقع در 150هزارگزی جنوب باختری بمپور و 8هزارگزی جنوب راه مالرو فنوج به رمشک، محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 250 تن است، آب آن از قنات تأمین میشود، محصول آن غلات، برنج، ذرت و تنباکو و شغل اهالی زراعت است، ساکنان از طایفۀ شیرانی هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
معرب جیران است و آن نام جزیره ای است میان بصره و سیراف و مساحت آن 500گز در 500گز باشد، (از معجم البلدان)، رجوع به جیران شود
لغت نامه دهخدا
گیران
گیرنده، گیرا، نعت فاعلی از گرفتن در همه معانی، در حال گرفتن، مقید واسیر ساختن، (یادداشت به خط مؤلف)، در حال اشتعال و آتش گرفتن، (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
گیران
گیرنده، در حال گرفتن
تصویری از گیران
تصویر گیران
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هیران
تصویر هیران
(دخترانه)
قرار (نگارش کردی: هران)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تیران
تصویر تیران
(پسرانه)
نام چند تن از پادشاهان سلسله اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایران
تصویر ایران
(دخترانه)
مکان آریائیان، محل زندگی آریائی ها، نام کشور باستانی ما، از نظر لغوی هم ریشه با کلمه آریا و ایرج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میران
تصویر میران
(پسرانه)
امیران، میر (امیر) + ان (پسوند جمع فارسی)، نام روستایی در استان آذربایجان شرقی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیران
تصویر شیران
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جیران
تصویر جیران
(دخترانه)
آهو، آهو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گیهان
تصویر گیهان
(دخترانه)
کیهان، جهان، دنیا، گیتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیران
تصویر پیران
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه سپهدار افراسیاب تورانی و یکی از شخصیتهای محبوب در داستان سیاوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیران
تصویر نیران
غیر ایران
جمع نار، آتش ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریان
تصویر گریان
در حال گریستن، کسی که گریه کند و اشک بریزد، اشک ریز، اشک بار، اشک فشان، اشک باران، گرینده، گریه مند، گریه گر، گریه ناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گذران
تصویر گذران
گذرنده، رونده مثلاً آب گذرا، جهان گذرا، ناپایدار
گذران کردن: گذراندن روزگار، زندگانی کردن، امرار معاش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثیران
تصویر ثیران
ثورها، گاوها، گاوهای نر، جمع واژۀ ثور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جیران
تصویر جیران
آهو، پستاندار و نشخوار کننده از راستۀ شکافته سم ها، با دست و پای دراز و باریک و چشمان زیبا که در دویدن معروف است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جیران
تصویر جیران
جارها، همسایگان، جمع واژۀ جار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طیران
تصویر طیران
پرواز کردن، پریدن، پرش، پرواز
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
چیله. تنورافروز. چیزی که بدان آتش روشن کنند. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
عمل گیران، گیرندگی، افروختگی، اسیری، و رجوع به گیران شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گریان
تصویر گریان
گرینده، باکی
فرهنگ لغت هوشیار
گذرنده، فانی سپری شونده: مگذران روز سلامت بملامت حافظ، چه توقع زجهان گذران میداری ک (حافظ)، امرار معاش: گذران این خانواده از حاصل مزرعه ای کوچک است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیران
تصویر فیران
جمع فار، موشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیران
تصویر طیران
پرواز کردن، پرش
فرهنگ لغت هوشیار
سیر گردش ک: که بود افتاده بر ره ریا حشیش لایق سیران گاوی یا خریش. (مثنوی) توضیح نیکلسن در تفسیر این بیت سیران را به معنی (سیر آفاق) گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیران
تصویر حیران
سرگشته، فرومانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیران
تصویر جیران
ترکی آهو، جمع جار، همسایگان، نگهبانان آهو غزال، جمع جار همسایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثیران
تصویر ثیران
گاوهای نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیران
تصویر آیران
ایران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیران
تصویر دیران
جمع دار، خانه ها سرای ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیران
تصویر بیران
ویران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیرانه
تصویر گیرانه
آنچه که بدان آتش افروزند آتش زنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیهان
تصویر گیهان
دنیا و روزگار و جهان، عالم، گیتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویران
تصویر ویران
خراب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گذران
تصویر گذران
جریان
فرهنگ واژه فارسی سره