- گویک
- گوی کوچک گویچه: بر جیب و کله نهند پس تر آن قوقه لعل و گویک زر. (تحفه العراقین)، تکمه گوی گریبان، گویی که بر سر فرج باشد: سیلی خورد از گویک زهدانی خاتون هر نطفه افسرده که جست از کمر تو. (سنائی)، زهدان رحم، سرگین چهار پایان که جعل آن را میگرداند
معنی گویک - جستجوی لغت در جدول جو
- گویک
- گوی کوچک، تکمه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مقوله
لهجه
مثل اینکه
بحر سوم از هفده بحر اصول، یک وزن نه ضربی که از شش ضرب سنگین و سه ضرب سبک تشکیل می شود
باستانی، کهن، بسیار قدیم، سبکی از معماری که در آن ساختن طاق های قوسی و بیضوی، برپا داشتن ستون ها، مجسمه ها و ترکیبات دیگر در بنا معمول شد
گوینده، سخنگو، واضح، رسا، مثل اینکه، گوییبرای مثال گویا طلوع می کند از مغرب آفتاب / کآشوب در تمامی ذرات عالم است (محتشم - ۵۳۳)
لهجۀ خاصی از یک زبان، گفتن، گفتار، کلام، سخن
فرانسوی بر گرفته از نامواژه ی} گوتس {تنده کاری گونه ای از مهرازی (معماری سنج خرد ناب) با کاربرد بام های تنده یا سراشیب و کمانه های جناغی، زمخت، ارامک (وحشی) منسوب به گت منسوب به قوم گت، سبک هنری که در فرانسه در اواخر قرن 12 م. بوجود آمد و در سراسر دوره قرون وسطی تا اواسط قر. 16 در اروپا معمول بود. اصطلاح گتیک (گتی) در قرن 16 متداول گردید و منظور اصلی موجدان این اصطلاح تحقیر این سبک بود زیرا مردم آن دوران که در نتیجه تحقیقات باستانشناسی فریفته هنر روم شده بودند تصور میکردند که این سبک متعلق باقوام نیمه وحشی گت است. مختصات این سبک را باید در نوع معماری قرنهای 16- 12 م. جستجو کرد معماری گتی نقاشی و پیکر تراشی را بخدمت خود در آورد. خصایص این سبک ازین قرار است: الف - استعمال طاق بشکل چلیپا های بیضوی. ب - عمومیت دادن قوس جناقی بجای قوس هلالی. ج - استعمال ستونی که انتهای آن نیم طاق دارد. و آن نوعی قوس اتکایی است. د - اختراع اشکال جدید برای تزیین ابنیه
بنگرید به گتی گتیک کتی
ترکی زیبایی حسن زیبایی
مدور، مانند گوی، گرد، کروی گویا، مثل اینکه
گفتن
کلام، سخن
ظروف شیر و ماست و دوغ، چوبی که بدان دوغ را جهت بر آوردن مسکه زنند شیرزنه
گوینده، ناطق، دارای قوه نطق
((دُ یَ))
فرهنگ فارسی معین
کنایه از دم آخر مردن، بحر سوم از هفده بحر اصول موسیقی، نشان دادن هر یک از دو طاس یک خال را در بازی تخته نرد
غوره، حصرم
قید شک و تردید. به معنی گویا، پنداری
گوینده، سخن گو
واژه ای که برای ظن و احتمال به کار رود. مثل، گویا او ایرانی است
درختچه ای با برگ های پنجه ای شبیه برگ شاهدانه و گل های زیبا به صورت سنبله به رنگ آبی مایل به بنفش یا سرخ کم رنگ
جوی کوچک، جویچه
پنداری مانند اینکه، برای مثال سیب گویی وداع یاران کرد / روی از این نیمه سرخ و ز آن سو زرد (سعدی - ۱۴۲)
گو، هر چیز گرد مانند گلوله، توپ پلاستیکی، در ورزش توپ چوبی که آن را با چوگان می زنند
ویحک، در مقام ترحم، مدح و تعجب می گویند، در هنگام تاسف به کار می رود، افسوس بر تو
ترکی مغولی کبود، آسمان مغاک کوچک گودال خرد. آبی (رنگ) کبود: گوک اردو، آسمان
کیک گزنه گزنک
ویک در فارسی وای بر تو کلمه تعجب است وای بر تو، ویحک، توضیح در فارسی بصورت وک آمده: (ماده گفتا هیچ شرمت نیست و یک چون سبکساری نه بد دانی نه نیک) (رودکی)