جدول جو
جدول جو

معنی گویران - جستجوی لغت در جدول جو

گویران
(گُ لَ / لِ)
دهی است از دهستان یعقوب وند پاپی بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد. واقع در 48هزارگزی شمال خاوری حسینیه و 45هزارگزی خاور شوسۀ خرم آباد به اندیمشک. واقع در تپه ماهور و هوای آن گرمسیر وسکنۀ آن 180 تن است. آب آن از چشمۀ گویران تأمین میگردد. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت وگله داری است. صنایع دستی زنان فرش و جل بافی است. ساکنان از طایفۀ یعقوب وند پاپی اند و برای تعلیف احشام به ییلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ویران
تصویر ویران
خراب، بایر
ویران کردن: خراب کردن، منهدم ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گویان
تصویر گویان
گوینده، در حالت گفتن
فرهنگ فارسی عمید
(گَ / گُو هََ)
دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه شهرستان خوی. واقع در 5500 گزی شمال خاوری خوی و یکهزارگزی شمال شوسۀ خوی به جلفا. محلی است جلگه و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 583 تن است. آب آن از رود خانه قودوخ بوغان و چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات، حبوبات و زردآلو است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است. راه شوسه دارد. از راه شوسۀ خوی به جلفا میتوان اتومبیل برد. دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
به معنی گواراست که خوردنی لذیذ زودهضم باشد. (برهان). زودهضم. هر چیزمطبوع و لذیذ. (ناظم الاطباء). خوشگوار:
می تلخ است جور گلعذاران
که هرچندش خوری باشد گواران.
امیرخسرو (از جهانگیری) (آنندراج) (انجمن آرا).
کسی را باشد این شربت گواران
که داند خوردن اندر روی یاران.
امیرخسرو (از آنندراج).
همی ریزی به یاری خون یاران
همین باشد سزای دوستاران
به خون بیدلان خود مکن خوی
که کس را نامد این شربت گواران.
امیرخسرو.
از آن میگون لبت جانا بده یک جرعه ام روزی
تو خونم نوش کردی نوش بادا و گوارانت.
امیر حسن دهلوی (از آنندراج).
این کلمه در کلیله و دمنه هم به کار رفته است. رجوع به سبک شناسی بهار ج 2 ص 265 و رجوع به گوارا و گوارانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ)
عناصر اربعه. (مؤید الفضلاء). جمع گوهر است برخلاف قیاس. آخشیج. عناصر چهارگانه. رجوع به عناصر اربعه شود
لغت نامه دهخدا
(گِلْ یِ)
دهی است از بخش بندپی شهرستان بابل که در 40000گزی جنوب بابل واقع شده است. هوای آن سرد و دارای 105 تن سکنه است. آب آنجا ازچشمه تأمین میشود. محصول آن لبنیات و شغل اهالی گله داری و راه آن مالرو است. ساکنان آن در زمستان به قشلاق بندپی میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(زُ وَ)
دهی از دهستان سرشیو است که در بخش مریوان شهرستان سنندج واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است جزء دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین. واقع در سی هزارگزی شمال باختری بوئین و پانزده هزارگزی راه عمومی. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای سردسیر آب آن از قنات و رود خانه خررود و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ / مِ)
گاوچران. رجوع به گاوچران و گاوچرانی و گوچرانی شود
لغت نامه دهخدا
آنچه گوارا باشد خوردنی مطبوع خوشگوار: می تلخ است جور گلعذاران که هر چندش خوری باشد گواران. (امیر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیران
تصویر گیران
گیرنده، در حال گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
گوینده: گویان ز پی تو ما دل و دل جویان ز تو نزد ما زر و زر. (عمادی گنج سخن)، در حال گفتن: متلهف بود و پویان و مترصد و جویان و بر حسب واقعه گویان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویران
تصویر ویران
خراب بایر مقابل آباد: (گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما سایه دولت برین کنج خراب انداختی) (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویران
تصویر ویران
خراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوهران
تصویر گوهران
جواهرات، جواهر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ویران
تصویر ویران
خراب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ویران
تصویر ویران
Desolate, Destroyed, Dilapidated
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ویران
تصویر ویران
désolé, détruit, délabré
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ویران
تصویر ویران
desolado, destruído, dilapidado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ویران
تصویر ویران
মরুভূমি , ধ্বংস , ধ্বংসপ্রাপ্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ویران
تصویر ویران
荒れた , 破壊された , 廃墟の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ویران
تصویر ویران
荒凉的 , 毁坏的 , 破旧的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ویران
تصویر ویران
ukiwa, angamiza, kubomoka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ویران
تصویر ویران
황폐한 , 파괴된 , 폐허의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ویران
تصویر ویران
ıssız, tahrip olmuş, harabe
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ویران
تصویر ویران
desolato, distrutto, fatiscente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ویران
تصویر ویران
उजाड़ , नष्ट , जीर्ण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ویران
تصویر ویران
desolado, destruido, deteriorado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ویران
تصویر ویران
verwüstet, zerstört, baufällig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ویران
تصویر ویران
verwoest, vernietigd, vervallen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ویران
تصویر ویران
спустошений , зруйнований , руйнівний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ویران
تصویر ویران
опустошённый , разрушенный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ویران
تصویر ویران
zniszczony, zrujnowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ویران
تصویر ویران
שומם , הַרְסָן , הרוס
دیکشنری فارسی به عبری