جدول جو
جدول جو

معنی گوگرچین - جستجوی لغت در جدول جو

گوگرچین
(گَ)
دهی است از دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل. واقع در 37هزارگزی باختر اردبیل و 12هزارگزی شوسۀ تبریز به اردبیل. کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 526 تن است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوهرین
تصویر گوهرین
(دخترانه)
جواهرنشان، مرصع
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بورچین
تصویر بورچین
(دخترانه)
غزال، مرغابی ماده (نگارش کردی: بورچین)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گوهرین
تصویر گوهرین
دارای گوهر، مزّین به جواهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوردین
تصویر گوردین
جامۀ پشمین ضخیم، گلیم، پلاس، کوردین، کوردی
فرهنگ فارسی عمید
(گَ وَ)
متاع و رخت خانه و متاع غیرمنقوله. (آنندراج). اسباب خانه و رخت خانه و اموال صامت. (ناظم الاطباء) ، خندق. (آنندراج). مغاک. شیار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
منسوب به گوگرد، گوگرددار. دارای گوگرد. آغشته به گوگرد. آلوده به گوگرد.
- آبهای گوگردی، میاه کبریتی.
، از گوگرد ساخته شده، به رنگ گوگرد
لغت نامه دهخدا
(چَ زَ)
کنایه از مردم خبیث و تنگ حوصله که هرچه بشنوند پیش هر کسی بازگویند، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
خورجین. جامه دان. (ناظم الاطباء).
- خورچین کردن، چیدن. خوشه چیدن. (ناظم الاطباء).
- ، اجاره کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُرْ یِ)
نام باستانی ناحیۀ کوهستانی میان کردستان و دریاچۀ وان
لغت نامه دهخدا
(گُرْ یَ)
نام سه تن از امپراتوران روم: 1- گوردی یان نخست که در سال 238 میلادی دو ماه سلطنت کرد. 2- پسرش گوردی یان دوم که در همین سال پادشاهی کرد. 3- گوردی یان سوم (پرهیزگار) که نوۀ گوردی یان اول بوده و از سال 238 تا 244 میلادی پادشاهی کرد
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان وفس عاشقلو از بخش رزن شهرستان همدان واقع در 105000 گزی جنوب خاوری قصبۀ رزن و 20000گزی شمال خاوری کمیجان مرکز بخش بزچلو اراک، کوهستانی و سردسیر و دارای 628 تن سکنه است، آب آن از رود خانه خنجین تأمین میشود، محصول آن غلات و صیفی و انگور و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالی بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گُرْ)
پایتخت کرت (یا اقریطش) (جزیره ای در مدیترانۀ) باستان که در پای کوه ایدا واقع شده است. در سال 1884 میلادی متنی به نام قوانین گورتین در این سرزمین به دست آمد که از نظر تاریخ قوانین یونان باارزش است
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ)
منسوب به گوهر. از گوهر. گوهری:
چشمۀ صلب پدر چون شد به کاریز رحم
زان مبارک چشمه زاد این گوهرین دریای من.
خاقانی.
، مرصع. آراسته به گوهر:
همه گوهرین ساز و زرین ستام
بلورین طبق بلکه بیجاده جام.
نظامی.
بساطی گوهرین در وی بگستر
بیار آن کرسی شش پایۀ زر.
نظامی.
بجز گوهرین جام و زرین عمود
به خروار عنبر به انبار عود.
نظامی
لغت نامه دهخدا
گلیم و پلاس، جامۀ پشمین، (برهان)، جامه ای است از پشم تا کمر مانند کپنک، فقرا و درویشان پوشند، (انجمن آرا) (آنندراج)، صحیح کوردین است، رجوع به کوردین شود
لغت نامه دهخدا
(حَجْ جِ فُ)
مخفف گوهرچین. آنکه گوهر را جمع کند. غطاس. غواص. رجوع به گوهرچین شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ هارْ)
بینندۀ گوهر. گوهرشناس. مجازاً که نیک را از بد تمیز دهد:
عیب تست ار چشم گوهربین نداری ورنه ما
هریک اندر بحر معنی گوهر یکدانه ایم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان واقع در 48 هزارگزی باختر قیدار، سر راه عمومی. کوهستانی و سردسیر است و 72 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول غلات، بنشن، میوه جات، صیفی و شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گَ گَ مِ / مَ)
دهی است از دهستان احمدآباد بخش تکاب شهرستان مراغه. واقع در 15هزارگزی شمال تکاب و 5 هزارگزی خاور راه ارابه رو احمدآباد به تکاب. دره و معتدل و سکنۀ آن 172 تن است. آب آن از رودساروق و محصول آن غلات، بادام، حبوبات و کرچک و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه آن مالرو است و یک معدن گوگرد استخراج شده از طرف دولت دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دُ گَرْ)
مخفف دگرگون. (لغت محلی شوشتر) ، کنایه از بدگمانی و بدفطنگی است. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(گُ گَ)
دهی است از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان ارومیه که در 13500 گزی جنوب باختری هشتیان و 3 هزارگزی شمال راه ارابه رو سرو واقع شده است. هوای آن سرد سالم وسکنه اش 447 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن ارابه رو است و میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ وَ)
دهی است از دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز که در 10 هزارگزی شمال بستان آباد و در مسیر شوسۀ اردبیل به بستان آباد واقع شده است. جلگه و سردسیر است. سکنۀ آن 213 تن است. آب آن از زهاب اوجان چای است. محصول آن غلات ویونجه و درخت تبریزی و شغل اهالی زراعت و گله داری وراه آن شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چِ رَ/ رِ)
چینندۀ گوهر. بردارندۀگوهر از راه یا از روی زمین. برگزینندۀ گوهر، کنایه از چینندۀ کلمات نغز و فصیح باشد
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه اصفهان به سلطان آباد میان عباس آباد و گردنه کوخ در 24350 گزی اصفهان
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس واقع در 73000 گزی باختر قشم و 1000 گزی جنوب راه مالرو باسعیدوبه قشم. جلگه و گرمسیر مالاریایی است. سکنۀ آن 458 تن است. آب آن از چاه و باران است. محصول آن غلات و شغل اهالی صید ماهی و راه آن مالرو است. صنایع دستی آنان لنگ بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
منسوب به گوهر: دارای گوهر: چشمه صلب پدر چون شد بکاریز رحم زان مبارک چشمه زاد این گوهرین دریای من. (خاقانی)، مزین بجواهر مرصع به در: و اگر بخواهی اسب بازین و ساز گوهرین و مرواریدین و زرین و یاقوتین بیرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گوگرد کبریتی: دارای گوگرد آغشته به گوگرد: آبهای گوگردی، ساخته شده از گوگرد، برنگ گوگرد
فرهنگ لغت هوشیار
گلیم و پلاس، جامه ایست پشمین مانند کپنک که فقیران و درویشان پوشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش چین
تصویر گوش چین
آنکه هر چه بشنود پیش دیگران باز گوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوهرچین
تصویر گوهرچین
چیننده گوهر بر گزیننده جواهر، برگزیننده کلمات فصیح و نغز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوهرین
تصویر گوهرین
دارای گوهر، مزین به جواهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوردین
تصویر گوردین
گلیم و پلاس، جامه ای پشمین مانند کپنک که فقیران و درویشان پوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوهرچین
تصویر گوهرچین
غواص
فرهنگ واژه فارسی سره
به حالت غلطان از بلندی به پایین افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
ضرباتی که با تبر بر بدنه ی درخت گردو وارد سازند تا در اثر
فرهنگ گویش مازندرانی