دهی از دهستان خرق حومه بخش شهرستان قوچان. واقع در 40هزارگزی جنوب باختری قوچان. کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 193 تن است. آب آن از چشمه وقنات تأمین میشود. و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان خرق حومه بخش شهرستان قوچان. واقع در 40هزارگزی جنوب باختری قوچان. کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 193 تن است. آب آن از چشمه وقنات تأمین میشود. و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
بر وزن و معنی جوزگره است و آن نوعی از گره باشد خوش نما و خوش طرح که مانند تکمه بر چیزها زنند. (برهان). گرهی است به ترکیب جوز یعنی گردکان که به جوزگره معروف است و بر کمربند زنند. (انجمن آرا) (آنندراج). نوعی از گره خوشنما و خوش طرح که مانند تکمه بر چیزها زنند، و جوزگره نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به شعوری ج 2 ص 327 شود: پوستین بخیه چو از جیب نماید بندند تسمه از گوزگره بر بن ریشش ناچار. نظام قاری (دیوان البسه چ استانبول ص 13)
بر وزن و معنی جوزگره است و آن نوعی از گره باشد خوش نما و خوش طرح که مانند تکمه بر چیزها زنند. (برهان). گرهی است به ترکیب جوز یعنی گردکان که به جوزگره معروف است و بر کمربند زنند. (انجمن آرا) (آنندراج). نوعی از گره خوشنما و خوش طرح که مانند تکمه بر چیزها زنند، و جوزگره نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به شعوری ج 2 ص 327 شود: پوستین بخیه چو از جیب نماید بندند تسمه از گوزگره بر بن ریشش ناچار. نظام قاری (دیوان البسه چ استانبول ص 13)
ده کوچکی است از دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان. واقع در 61 هزارگزی جنوب خاوری مشیز و 4 هزارگزی خاور راه مالرو رابر به لاله زار. سکنۀ آن 8 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان. واقع در 61 هزارگزی جنوب خاوری مشیز و 4 هزارگزی خاور راه مالرو رابر به لاله زار. سکنۀ آن 8 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان. واقع در 14هزارگزی جنوب رزن و 6 هزارگزی خاور رزن به همدان. محلی جلگه و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 375 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات، حبوب، صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان. واقع در 14هزارگزی جنوب رزن و 6 هزارگزی خاور رزن به همدان. محلی جلگه و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 375 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات، حبوب، صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است جزء ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان، واقع در 24 هزارگزی شمال باختری ابهر و 6 هزارگزی شوسۀ زنجان به قزوین. کوهستانی سردسیر، دارای 348 تن سکنه. آب آن از رود خانه محلی و چشمه. محصول آنجا غلات، انگور، قیسی، بادام. شغل اهالی زراعت است. در روی کوههای شمال. آبادی در محلی موسوم بحوض آثارمخروبۀ ساختمان های قدیمی از قبیل برج قلعه و حمام و غیره که با آجر و ساروج بنا شده دیده میشود. راه آن مالرو و از قهوه خانه نصرآباد در فصل خشکی اتومبیل میتوان برد مزارع گونش خانی، یورد، زرشکلی کیف بلاغی جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان، واقع در 24 هزارگزی شمال باختری ابهر و 6 هزارگزی شوسۀ زنجان به قزوین. کوهستانی سردسیر، دارای 348 تن سکنه. آب آن از رود خانه محلی و چشمه. محصول آنجا غلات، انگور، قیسی، بادام. شغل اهالی زراعت است. در روی کوههای شمال. آبادی در محلی موسوم بحوض آثارمخروبۀ ساختمان های قدیمی از قبیل برج قلعه و حمام و غیره که با آجر و ساروج بنا شده دیده میشود. راه آن مالرو و از قهوه خانه نصرآباد در فصل خشکی اتومبیل میتوان برد مزارع گونش خانی، یورد، زرشکلی کیف بلاغی جُزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان واقع در 10500گزی خاور کوزران، کنار راه فرعی کوزران به کرمانشاه. هوای آن سرد و دارای 100 تن سکنه است. آب آن از سراب سرمستی و محصول آن غلات، حبوبات، دیم و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان واقع در 10500گزی خاور کوزران، کنار راه فرعی کوزران به کرمانشاه. هوای آن سرد و دارای 100 تن سکنه است. آب آن از سراب سرمستی و محصول آن غلات، حبوبات، دیم و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان کاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه. واقع در 13هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 8هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به سراسکند. واقع در دره و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 250تن است. آب آن از چشمه سارها تأمین میگردد. محصول آن غلات، نخود و چغندر و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان گلیم بافی است. در دو محل به فاصله یک کیلومتری به نام کویدرق بالا و پایین مشهور است و سکنۀ کویدرق بالا 113 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان کاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه. واقع در 13هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 8هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به سراسکند. واقع در دره و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 250تن است. آب آن از چشمه سارها تأمین میگردد. محصول آن غلات، نخود و چغندر و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان گلیم بافی است. در دو محل به فاصله یک کیلومتری به نام کویدرق بالا و پایین مشهور است و سکنۀ کویدرق بالا 113 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
به معنی دوم، گواره که گلۀ گاومیش باشد. (برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا). رمۀ گاو و خر. (صحاح الفرس). مطلق رمه. (مؤلف) : وای از آن آوا که گرگوباره زآنجا بگذرد بفکند نازاده بچه، بازگیرد زاده شیر. منجیک. ناید هگرز زین یله گوباره جز درد و رنج عاقل بیچاره. ناصرخسرو. هرگز کس آن ندید که من دیدم زین بی شبان رمه یله گوباره. ناصرخسرو (از آنندراج). نشناسم از این عظیم گوباره جز دشمن خویش بالمثل یک تن. ناصرخسرو. شو حذر دار حذر زین یله گوباره بل نه گوباره کز این قافلۀشیطان. ناصرخسرو. ، جایگاه گاوان. (برهان). طویلۀ گاو. (آنندراج) : تو گاوان را به گوباره سزایی چگونه ویس را از رام پایی ؟ (ویس و رامین). در این گوباره چون گردی بر آخور چون خر عیسی به سوی عالم جان شو که چون عیسی همه جانی. سنائی. مانند گاو چشم به گوباره بر مدار. ابن یمین. ، گاوبان. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
به معنی دوم، گواره که گلۀ گاومیش باشد. (برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا). رمۀ گاو و خر. (صحاح الفرس). مطلق رمه. (مؤلف) : وای از آن آوا که گرگوباره زآنجا بگذرد بفکند نازاده بچه، بازگیرد زاده شیر. منجیک. ناید هگرز زین یله گوباره جز درد و رنج عاقل بیچاره. ناصرخسرو. هرگز کس آن ندید که من دیدم زین بی شبان رمه یله گوباره. ناصرخسرو (از آنندراج). نشناسم از این عظیم گوباره جز دشمن خویش بالمثل یک تن. ناصرخسرو. شو حذر دار حذر زین یله گوباره بل نه گوباره کز این قافلۀشیطان. ناصرخسرو. ، جایگاه گاوان. (برهان). طویلۀ گاو. (آنندراج) : تو گاوان را به گوباره سزایی چگونه ویس را از رام پایی ؟ (ویس و رامین). در این گوباره چون گردی بر آخور چون خر عیسی به سوی عالم جان شو که چون عیسی همه جانی. سنائی. مانند گاو چشم به گوباره بر مدار. ابن یمین. ، گاوبان. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
گهواره = گاهواره = گواره. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). به معنی گهواره و به عربی آن را مهد گویند. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به گهواره شود، گلۀ گاو و گاومیش. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : چون شیر شرزه یک تنه می باش در جهان مانند گاو چشم به گوواره برمدار. ابن یمین. رجوع به گله گاو شود
گهواره = گاهواره = گواره. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). به معنی گهواره و به عربی آن را مهد گویند. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به گهواره شود، گلۀ گاو و گاومیش. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : چون شیر شرزه یک تنه می باش در جهان مانند گاو چشم به گوواره برمدار. ابن یمین. رجوع به گله گاو شود
دهی است از دهستان حومه بخش تکاب شهرستان مراغه، سکنۀ آن 696 تن. آب آن از چشمه سارها. محصول آن غلات، بادام، حبوب و کرچک. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. در دو محلی بفاصله 500 گز به نام قولدرۀ بالا و پایین مشهور است. سکنۀ قولدرۀ پائین 182 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان حومه بخش تکاب شهرستان مراغه، سکنۀ آن 696 تن. آب آن از چشمه سارها. محصول آن غلات، بادام، حبوب و کرچک. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. در دو محلی بفاصله 500 گز به نام قولدرۀ بالا و پایین مشهور است. سکنۀ قولدرۀ پائین 182 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان زردلان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 57000گزی جنوب خاوری کرمانشاه و 15000گزی سراب به فیروزآباد. هوای آن سرد و دارای 80 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری می باشد و در آنجا زغال وهیزم تهیه میشود. راه آن مالرو است و ساکنان از طایفۀ بالاوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان زردلان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 57000گزی جنوب خاوری کرمانشاه و 15000گزی سراب به فیروزآباد. هوای آن سرد و دارای 80 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری می باشد و در آنجا زغال وهیزم تهیه میشود. راه آن مالرو است و ساکنان از طایفۀ بالاوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان حسین آباد بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج، واقع در 21 هزارگزی شمال خاوری سنندج و 6 هزارگزی شمال کوله هرد. هوای آن سرد و دارای 160 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات، حبوبات، لبنیات و شغل اهالی زراعت، گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان حسین آباد بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج، واقع در 21 هزارگزی شمال خاوری سنندج و 6 هزارگزی شمال کوله هرد. هوای آن سرد و دارای 160 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات، حبوبات، لبنیات و شغل اهالی زراعت، گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
چون جای گره چوبها سنگین تر از نقاط دیگر آن میباشد، مراد از عود گره، عود سنگین بود که در آب غرق شود. و آن را اهل هند اگرطوبیا خوانند. ترجمه عود غرقی و بهترین عودها است. (از آنندراج) : ز عود گره بارها بسته تنگ که هر باراز او بود صد من به سنگ. نظامی (از آنندراج)
چون جای گره چوبها سنگین تر از نقاط دیگر آن میباشد، مراد از عود گره، عود سنگین بود که در آب غرق شود. و آن را اهل هند اگرطوبیا خوانند. ترجمه عود غرقی و بهترین ِ عودها است. (از آنندراج) : ز عود گره بارها بسته تنگ که هر باراز او بود صد من به سنگ. نظامی (از آنندراج)
دهی از دهستان مرکزی بخش کلاردشت شهرستان نوشهر در 3 هزارگزی شمال باختری حسن کیف. کوهستانی و سردسیر با 460 تن سکنه، از ایل خواجوند. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی گله داری و زراعت و تهیۀ زغال و چوب. صنایع دستی زنان قالیچه و شال و جاجیم بافی. راه آن مالرو است. دبستان دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی از دهستان مرکزی بخش کلاردشت شهرستان نوشهر در 3 هزارگزی شمال باختری حسن کیف. کوهستانی و سردسیر با 460 تن سکنه، از ایل خواجوند. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی گله داری و زراعت و تهیۀ زغال و چوب. صنایع دستی زنان قالیچه و شال و جاجیم بافی. راه آن مالرو است. دبستان دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان ازغنۀ بخش فیض آباد شهرستان تربت حیدریه واقع در 16 هزارگزی جنوب باختری فیض آباد محولات و 4 هزارگزی شمال شوسۀ عمومی مشهد به کاشمر با هوای معتدل و 570 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان ازغنۀ بخش فیض آباد شهرستان تربت حیدریه واقع در 16 هزارگزی جنوب باختری فیض آباد محولات و 4 هزارگزی شمال شوسۀ عمومی مشهد به کاشمر با هوای معتدل و 570 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
به معنی کودر است که غلۀ خودرو باشد. (برهان) (رشیدی) ، بچۀ گاو. (برهان) (رشیدی) (آنندراج) : به کشتن نیارد کسی گودره وز آن گوسفندی که باشد بره. زراتشت بهرام (از رشیدی و آنندراج). ، بچۀ گوزن، نوعی از مرغابی. (برهان) : پیل از تو چنان ترسد چون گودره از باز شیر از تو چنان ترسد چون کبک ز شاهین. فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 297). کف یوز، پر مغز آهوبره همه چنگ شاهین، دل گودره. عنصری (از لغت فرس ص 459). رمان یوز، یازان بر آهوبره نگون ساخته چرخ بر گودره. اسدی. تا باز باز جود تو پرواز درگرفت زفتی به غوطه رفت به کردار گودره. سوزنی پوست گوساله. (برهان)
به معنی کودر است که غلۀ خودرو باشد. (برهان) (رشیدی) ، بچۀ گاو. (برهان) (رشیدی) (آنندراج) : به کشتن نیارد کسی گودره وز آن گوسفندی که باشد بره. زراتشت بهرام (از رشیدی و آنندراج). ، بچۀ گوزن، نوعی از مرغابی. (برهان) : پیل از تو چنان ترسد چون گودره از باز شیر از تو چنان ترسد چون کبک ز شاهین. فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 297). کف یوز، پر مغز آهوبره همه چنگ شاهین، دل گودره. عنصری (از لغت فرس ص 459). رمان یوز، یازان بر آهوبره نگون ساخته چرخ بر گودره. اسدی. تا باز بازِ جود تو پرواز درگرفت زفتی به غوطه رفت به کردار گودره. سوزنی پوست گوساله. (برهان)
دهی است از دهستان جره از بخش مرکزی شهرستان کازرون واقع در 67000 گزی جنوب خاوری کازرون در خاور تنگ شیب. دامنه و گرمسیر مالاریایی است و سکنۀ آن 53 تن است. آب آن از رود خانه جره تأمین میشود. محصول آن برنج و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان جره از بخش مرکزی شهرستان کازرون واقع در 67000 گزی جنوب خاوری کازرون در خاور تنگ شیب. دامنه و گرمسیر مالاریایی است و سکنۀ آن 53 تن است. آب آن از رود خانه جره تأمین میشود. محصول آن برنج و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
بچه گاو گوساله: به کشتن نیارد کسی گودره وزان گوسفندی که باشد تره. (زرتشت بهرام)، بچه گاو کوهی بچه گوزن، پوست گوساله، نوعی مرغابی: پیل از تو چنان ترسد چون گودره از باز شیراز تو چنان ترسد چون کبک ز شاهین. (فرخی)
بچه گاو گوساله: به کشتن نیارد کسی گودره وزان گوسفندی که باشد تره. (زرتشت بهرام)، بچه گاو کوهی بچه گوزن، پوست گوساله، نوعی مرغابی: پیل از تو چنان ترسد چون گودره از باز شیراز تو چنان ترسد چون کبک ز شاهین. (فرخی)