سرگین گردان، حشره ای سیاه و پردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سرگین غلتان، سرگین گردانک، خروک، خبزدو، خبزدوک، خزدوک، کوزدوک، چلاک، چلانک، کستل، گوگال، تسینه گوگال، گوگردانک، بالش مار، کوز، جعل، قرنبا
سِرگین گَردان، حشره ای سیاه و پِردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سِرگین غَلتان، سِرگین گَردانَک، خَروَک، خَبَزدو، خَبَزدوک، خَزدوک، کَوَزدوک، چَلاک، چَلانَک، کَستَل، گوگال، تسینه گوگال، گوگَردانَک، بالش مار، کَوَز، جُعَل، قُرُنبا
سرگین گردان، حشره ای سیاه و پردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سرگین غلتان، سرگین گردانک، خروک، خبزدو، خبزدوک، خزدوک، کوزدوک، چلاک، چلانک، کستل، گوگار، تسینه گوگال، گوگردانک، بالش مار، کوز، جعل، قرنبا
سِرگین گَردان، حشره ای سیاه و پِردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سِرگین غَلتان، سِرگین گَردانَک، خَروَک، خَبَزدو، خَبَزدوک، خَزدوک، کَوَزدوک، چَلاک، چَلانَک، کَستَل، گوگار، تسینه گوگال، گوگَردانَک، بالش مار، کَوَز، جُعَل، قُرُنبا
دهی است ازدهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 58 هزارگزی جنوب خاوری اهواز، کنار رود خانه گوبال و 6 هزارگزی جنوب راه اهواز به هفت گل واقع است، هوای آن گرم و سکنۀ آن 125 تن است، آب آن از رود گوبال تأمین میشود، محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن در تابستان اتومبیل رو است، ساکنان از طایفۀ جامع هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است ازدهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 58 هزارگزی جنوب خاوری اهواز، کنار رود خانه گوبال و 6 هزارگزی جنوب راه اهواز به هفت گل واقع است، هوای آن گرم و سکنۀ آن 125 تن است، آب آن از رود گوبال تأمین میشود، محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن در تابستان اتومبیل رو است، ساکنان از طایفۀ جامع هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نام جانوری است که سرگین را گلوله کند و بگرداند و غلطان غلطان به سوراخ خود برد و آن را عربان خنفساء می گویند، (برهان)، نام جانوری است که سرگین را گلوله کرده بگرداند، و آن را خبزدوک نیز گویند، (جهانگیری)، به معنی جعل است که آن را خنفساء نیز گویند، (انجمن آرا)، کرمی است که سرگین را گلوله کرده گرداند، (رشیدی)، به معنی جعل است که آن را خنفسه نیز گویند، (آنندراج)، گوگال، سرگین غلطان، سرگین گردان، سرگین غلتانک، گوگردانگ، گوی گردان، گوی گردانک، سرگین گردانک، خبزدو، خبزدوک، خبزدی، خزوک، رجوع به گوگال و گوگردانک شود
نام جانوری است که سرگین را گلوله کند و بگرداند و غلطان غلطان به سوراخ خود برد و آن را عربان خنفساء می گویند، (برهان)، نام جانوری است که سرگین را گلوله کرده بگرداند، و آن را خبزدوک نیز گویند، (جهانگیری)، به معنی جعل است که آن را خنفساء نیز گویند، (انجمن آرا)، کرمی است که سرگین را گلوله کرده گرداند، (رشیدی)، به معنی جعل است که آن را خنفسه نیز گویند، (آنندراج)، گوگال، سرگین غلطان، سرگین گردان، سرگین غلتانک، گوگردانگ، گوی گردان، گوی گردانک، سرگین گردانک، خبزدو، خبزدوک، خبزدی، خزوک، رجوع به گوگال و گوگردانک شود
به معنی گوگار است که سرگین گردانک باشد و عربان خنفساء گویندش، (برهان)، کرمی است سرگین را گلوله گرداند، (رشیدی)، نام جانوری است که سرگین را گلوله کرده بگرداند و آن را خبزدوک نیز گویند، (جهانگیری)، به معنی جعل است که آن را خنفساء نیز گویند (انجمن آرا)، به معنی جعل است که آن را خنفسه نیز گویند، (آنندراج)، حنن، دعک، (منتهی الارب)، رجوع به گوگردانک شود
به معنی گوگار است که سرگین گردانک باشد و عربان خنفساء گویندش، (برهان)، کرمی است سرگین را گلوله گرداند، (رشیدی)، نام جانوری است که سرگین را گلوله کرده بگرداند و آن را خبزدوک نیز گویند، (جهانگیری)، به معنی جعل است که آن را خنفساء نیز گویند (انجمن آرا)، به معنی جعل است که آن را خنفسه نیز گویند، (آنندراج)، حَنَن، دُعَک، (منتهی الارب)، رجوع به گوگردانک شود
ده کوچکی است از دهستان موگوئی بخش آخوره شهرستان فریدن، واقع در 27هزارگزی جنوب آخوره، متصل به راه مالرو گوگان به آخوره، کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 47 تن است، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
ده کوچکی است از دهستان موگوئی بخش آخوره شهرستان فریدن، واقع در 27هزارگزی جنوب آخوره، متصل به راه مالرو گوگان به آخوره، کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 47 تن است، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
نام حیزیست که بنای مخنثی نهاد، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 242)، نام کسی است که حیزی و مخنثی را او بنا نهاد و ازو زاییده شد، (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، حیزی که بنای مخنثی نهاد، (فرهنگ رشیدی) : زوباغ وقف کرده بر آن مرزت کیر خر و منارۀ اسکندر، طیان (از لغت فرس اسدی چ اقبال ایضاً)
نام حیزیست که بنای مخنثی نهاد، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 242)، نام کسی است که حیزی و مخنثی را او بنا نهاد و ازو زاییده شد، (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، حیزی که بنای مخنثی نهاد، (فرهنگ رشیدی) : زوباغ وقف کرده بر آن مرزت کیر خر و منارۀ اسکندر، طیان (از لغت فرس اسدی چ اقبال ایضاً)
دهی است جزء دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری، واقع در 6000 گزی خاوری ساری و 2000 گزی راه شوسۀ شمال ساری به بهشهر، در دشت واقع و هوای آن معتدل و مرطوب است و سکنۀ آن 205 تن است، آب آن از رود خانه تجن و محصول آن برنج و غلات و پنبه و صیفی و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است جزء دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری، واقع در 6000 گزی خاوری ساری و 2000 گزی راه شوسۀ شمال ساری به بهشهر، در دشت واقع و هوای آن معتدل و مرطوب است و سکنۀ آن 205 تن است، آب آن از رود خانه تجن و محصول آن برنج و غلات و پنبه و صیفی و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان و بخش سیمکان شهرستان جهرم واقع در 7000 گزی شمال باختر کلاکی کنار راه مالرو سیمکان به میمند. دامنه و گرمسیر مالاریایی است و سکنۀ آن 216 تن است. آب آن از رود خانه سیمکان تأمین میشود. محصول آن غلات و برنج و خرما و لیمو و شغل اهالی زراعت و باغداری و صنعت دستی زنان گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان و بخش سیمکان شهرستان جهرم واقع در 7000 گزی شمال باختر کلاکی کنار راه مالرو سیمکان به میمند. دامنه و گرمسیر مالاریایی است و سکنۀ آن 216 تن است. آب آن از رود خانه سیمکان تأمین میشود. محصول آن غلات و برنج و خرما و لیمو و شغل اهالی زراعت و باغداری و صنعت دستی زنان گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
ده کوچکی است از دهستان نرم آب بخش دودانگۀ شهرستان ساری، واقع در 2هزارگزی سعیدآباد، کنار رود خانه قشلاق سکنۀسیاوش کلا می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
ده کوچکی است از دهستان نرم آب بخش دودانگۀ شهرستان ساری، واقع در 2هزارگزی سعیدآباد، کنار رود خانه قشلاق سکنۀسیاوش کلا می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان رادکان بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد واقع در 78 هزارگزی شمال باختری مشهد و 2 هزارگزی جنوب راه مشهد به رادکان، هوای آن معتدل است و 95 تن سکنه دارد، آب آن از قنات تأمین میشود، محصولش غلات، چغندر و شغل اهالی زراعت و مالداری است، راه اتومبیلرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان رادکان بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد واقع در 78 هزارگزی شمال باختری مشهد و 2 هزارگزی جنوب راه مشهد به رادکان، هوای آن معتدل است و 95 تن سکنه دارد، آب آن از قنات تأمین میشود، محصولش غلات، چغندر و شغل اهالی زراعت و مالداری است، راه اتومبیلرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 2 هزارگزی شمال خاوری خوسف و 7 هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی خوسف به بیرجند، در دامنه واقع و هوای آن معتدل است، 123 تن سکنه دارد، آب آن از قنات تأمین میشود، محصول آن غلات و میوه ها و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 2 هزارگزی شمال خاوری خوسف و 7 هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی خوسف به بیرجند، در دامنه واقع و هوای آن معتدل است، 123 تن سکنه دارد، آب آن از قنات تأمین میشود، محصول آن غلات و میوه ها و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع در 92هزارگزی جنوب خاوری درمیان و 15هزارگزی شمال خاوری درح. هوای آن گرم و دارای 200 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع در 92هزارگزی جنوب خاوری درمیان و 15هزارگزی شمال خاوری درح. هوای آن گرم و دارای 200 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
بر وزن بوستان، پاردم چاروا را گویند و آن چرم یا نواری باشد که در زیر دم ستوران گذارند، (برهان)، بندی است که به زیر دم اسب و دیگر ستوران جنس آن افتد استواری زین و پالان را، (مؤلف) : چوخر ندارم و خربنده نیستم ای جان من از کجا غم پالان و گوزبان ز کجا؟ مولوی (از رشیدی و جهانگیری و انجمن آرا و آنندراج)
بر وزن بوستان، پاردم چاروا را گویند و آن چرم یا نواری باشد که در زیر دم ستوران گذارند، (برهان)، بندی است که به زیر دم اسب و دیگر ستوران جنس آن افتد استواری زین و پالان را، (مؤلف) : چوخر ندارم و خربنده نیستم ای جان من از کجا غم پالان و گوزبان ز کجا؟ مولوی (از رشیدی و جهانگیری و انجمن آرا و آنندراج)
مقبری ّ، (صراح) (منتهی الارب)، محافظ گور، حافظ و نگاهبان قبور، پاسبان قبور، خادم قبرستان یا مقبره: یکی بنده باشم روان تو را پرستش کنم گوربان تو را، فردوسی
مَقْبری ّ، (صراح) (منتهی الارب)، محافظ گور، حافظ و نگاهبان قبور، پاسبان قبور، خادم قبرستان یا مقبره: یکی بنده باشم روان تو را پرستش کنم گوربان تو را، فردوسی
آنکه پیاده یا سواره با گاو (ورزاو) مبارزه کند و او را ببازی گیرد، کولی قره چی غریب اشمار. آنکه با گوی و چوگان بازی کند، بازیگری که چند عدد گوی رنگارنگ در دست گیرد و آنها را یک یک بر هوا اندازد و گیرد، روز نوزدهم از ماههای ملکی
آنکه پیاده یا سواره با گاو (ورزاو) مبارزه کند و او را ببازی گیرد، کولی قره چی غریب اشمار. آنکه با گوی و چوگان بازی کند، بازیگری که چند عدد گوی رنگارنگ در دست گیرد و آنها را یک یک بر هوا اندازد و گیرد، روز نوزدهم از ماههای ملکی