جدول جو
جدول جو

معنی گونسته - جستجوی لغت در جدول جو

گونسته
(نَ تَ / تِ)
مصحف کونسته. از: گون + استه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). هر طرف سرین و کفل را گویند. (برهان) (آنندراج). رجوع به کونسته شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نورسته
تصویر نورسته
(دخترانه)
تازه روییده، جوان، تازه بالغ شده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دانسته
تصویر دانسته
چیزی که از آن آگاهی و اطلاع وجود دارد، آگاهانه، باتجربه، کاردان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مانسته
تصویر مانسته
مانند شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کویسته
تصویر کویسته
کوفته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریسته
تصویر گریسته
گریه کرده، اشک ریخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نورسته
تصویر نورسته
نونهال، تازه روییده، تازه سبزشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبسته
تصویر روبسته
آنکه یا آنچه دارای پوشش باشد، روپوشیده، برای مثال خوب رویان گشاده رو باشند / تو که روبسته ای مگر زشتی (سعدی - لغت نامه - روبسته)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواسته
تصویر خواسته
چیزی که مورد نیاز است، مطلوب، در علم حقوق مال مورد دعوی، مدعیٌ به، اراده، مال، دارایی، ثروت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلدسته
تصویر گلدسته
دستۀ گل، منارۀ بلندی که مساجد برای اذان گفتن درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ تَ / تِ)
مرکّب از: کون + استه، استخوان کون. (فرهنگ فارسی معین) ، جفته و سرین وکفل آدمی را گویند. (برهان)، کونه. سرین را گویند وقیل طرف سرین و این لغت مستعمل و معروف به ین الناس است. (آنندراج) (انجمن آرا)، کفل. کپل. عجز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، سرین و جفته و کفل آدمی و اسب. (ناظم الاطباء) : و چون بکوبند و اندر زیت آغارند... چون بر کونسته طلا کنند عرق النسا را سود کند. (الابنیه عن حقایق الادویه، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و عرق النساء را منفعت کند چون بر کونسته ضماد کنند. (الابنیه عن حقایق الادویه، یادداشت ایضاً)،
چون که کونسته ناگهان بجهد
مژدۀ دولت و مراد دهد.
(ناظم رسالۀ اختلاجات از آنندراج)،
القطاه، کونستۀ اسب. (السامی فی الاسامی، یادداشت ایضاً)، الأبزخ، آن اسب که کونستۀ وی فرونشسته باشد. (مهذب الاسماء، یادداشت ایضاً)، التعجز، بر کونستۀستور نشستن. (زوزنی، یادداشت ایضاً)، بوص، کونستۀ مردم. (مهذب الاسماء، یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(گَ تَ / تِ)
کوفته شده باشد. (برهان). غلۀ کوفته شده. (جهانگیری) (شعوری). صورت صحیح کلمه کویسته است. رجوع به کوبسته و کویسته شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نورسته
تصویر نورسته
تازه روییده نونهال
فرهنگ لغت هوشیار
دیواری که از خشت و آجر برآورده باشند. توضیح مهذب الاسما والسامی در معنی} سمیط {عربی این کلمه را آورده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مانسته
تصویر مانسته
شبیه شده ماننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوزشته
تصویر گوزشته
آفتی است که در روی برگ گردو ایجاد شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریسته
تصویر گریسته
گریه کرده اشک ریخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کویسته
تصویر کویسته
کوفته شده (غله و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانسته
تصویر دانسته
آنچه مورد آگاهی و اطلاع است، معلوم، مشهور، توانسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواسته
تصویر خواسته
جمعیت، سامان، ملک، املاک
فرهنگ لغت هوشیار
چندین گل یکرنگ یا رنگارنگ که ساقه های آن بهم برندند، جای بلند که در مساجد برای دور رفتن بانگ موذنان سازند و آن در منار باشد نزدیک گنبد، منار مسجد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلدسته
تصویر گلدسته
((~. دَ تِ))
دسته ای گل، مناره، مناره مساجد و معابد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نواسته
تصویر نواسته
((نُ تَ یا تِ))
نواشته، دیواری که از خشت و آجر برآورده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مانسته
تصویر مانسته
((نِ تِ))
مانند شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کویسته
تصویر کویسته
((کَ وِ تَ یا تِ))
غله کوفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانسته
تصویر دانسته
((نِ تِ یا تَ))
آن چه که مورد آگاهی و اطلاع است، معلوم، مشهور، توانسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خواسته
تصویر خواسته
((خا تِ))
طلب شده، اراده شده، مال، ثروت، امر مورد دعوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلدسته
تصویر گلدسته
مناره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دانسته
تصویر دانسته
مفهوم، معلوم، عمداً
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خواسته
تصویر خواسته
نیت، میل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خواسته
تصویر خواسته
Desire
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خواسته
تصویر خواسته
желание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خواسته
تصویر خواسته
Wunsch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خواسته
تصویر خواسته
бажання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خواسته
تصویر خواسته
pragnienie
دیکشنری فارسی به لهستانی