جدول جو
جدول جو

معنی گوندینه - جستجوی لغت در جدول جو

گوندینه
(گُنْ نِ)
ادموند. شاعر درام سرای فرانسوی است که به سال 1828 میلادی در لورییرر به دنیا آمد و در سال 1888م. در نولی درگذشت. وی بیش از 40 نمایشنامه نوشت که بهترین آنها را کنت ژاک، کریستیان و فرماندۀ لشکر و چند نمایشنامۀ کمدی دیگر می توان شمرد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گنجینه
تصویر گنجینه
جای نگه داشتن چیزهای گرانبها، منسوب به گنج، جای گنج، خزانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوندانه
تصویر لوندانه
به روش لوندان، همچون لوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پودینه
تصویر پودینه
پونه، گیاهی خوش بو با ساقۀ بسیار کوتاه و برگ هایی شبیه برگ نعناع اما کوچک تر که بیشتر در کنار جوی ها می روید و خام خورده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وندانه
تصویر وندانه
دانۀ ون، حبهالخضرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوردین
تصویر گوردین
جامۀ پشمین ضخیم، گلیم، پلاس، کوردین، کوردی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوزینه
تصویر گوزینه
جوزینه، حلوایی که با مغز گردو یا بادام درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گندیده
تصویر گندیده
بدبو، چیزی که در جایی مانده و فاسد و بدبو شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(پَ رَ نَ / نِ)
رجوع به پرندین شود
لغت نامه دهخدا
(لَ وَ نَ / نِ)
چون لوندان. لوندسان
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 18 هزارگزی خاور الیگودرز و 4 هزارگزی شمال شوسۀ الیگودرز به گلپایگان واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 1526 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات، پنبه، چغندر و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وندانه
تصویر وندانه
دانه ون حبه الخضرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندیده
تصویر گندیده
بدبو متعفن، فاسد تباه شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجینه
تصویر گنجینه
جای گنج، مخزن، مفتح، مال بسیار و محصول، گنج، خراج، موزه
فرهنگ لغت هوشیار
حلوایی که از مغز گردو سازند حلوای گوز چهار مغز: شربتی نیست بی گلو گیری هیچ گوزینه نیست بی سیری. (راحه الصدور)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گودانه
تصویر گودانه
گاو دانه حب البقر خلر
فرهنگ لغت هوشیار
گلیم و پلاس، جامه ایست پشمین مانند کپنک که فقیران و درویشان پوشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرندینه
تصویر پرندینه
آنچه از پرند درست کنند هر چه از حریر سازند پرندینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندینه
تصویر بندینه
تکمه، گوی گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گندم. آنچه که از گندم تهیه کنند: اگر شما را عادت در سرای تان نان گندمین باشد جوین بدرویش نشاید دادن، یا زبان گندمین. زبان چرب و نرم: با زبان گندمین روزی طلب کردن خطاست طوطی شیرین سخن را شکر گفتار هست. (صائب) یا سخن (گفتار) گندمین. سخن شیرین و خوشمزه: سوی آن کس که عقل و دین دارد نان و گفتار گندمین دارد... (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوندانه
تصویر لوندانه
همچون لوند مانند لوندان
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره نعناعیان که پایا میباشد. ساقه اش تقریبا استوانه یی (ولی همان شکل کلی چهار گوش بودن تیره خود را حفظ کرده) و منشعب است و برگهایش بیضوی ولی گردتر از برگ نعناع است. دندانه هاش برگهایش ظریف و گلهایش گلی رنگ و بطور فراهم در نقاط مختلف ساقه بافواصل نسبتا زیاد مجتمع میباشد. این گیاه در اکثر نواحی آسیا و اروپا و آفریقا و دیگر نقاط دنیا در اماکن مرطوب خصوصا کنار جویبار ها میروید (در ایران نیز در بیشتر نواحی کنار جویبارها و رود خانه ها بفراوانی میروید)، پودنه دارای اسانس معطر با بوی قوی و مطبوع میباشد و از اسانس پودنه در تداوی و صابون سازی استفاده میکنند (اسانس آن دارای مانتولاستات دو مانتیل سیموننن دیپانتن و پولدژون میباشد)، برای این گیاه اثر خلط آور باد شکن و قاعده آور و مقول و سهل کننده هضم ذکر کرده اندپونه پودنه لب جوی پودنه جویباری نعناع وحش پودپوناغاغه حبقحبق الما غاغ پودینه حبق التمساح فوتنجفودنج نمامنعنع المافودنج النهریکوهینه غلیجن جلنجوجه جلنجویه صعتر الفرس عتر فارسی قلیه راقوته پودنگ پودنه دشتی پودنه صحرایی ظفیره ظفیرا فودنج جبلی فوتنج بری. یا پودنه بری. پودنه. یا پودنه دشتی. پودنه. پودنه صحرایی. پودنه. یا عرق پودنه. مایعی که پس از جوشاندن در آب و تقطیر بخارات حاصله بدست می آید. بخارات حاصله از جوشاندن پودنه در آب حاوی مقادیر زیاد اسانس های مختلف این گیاه و مقدار زیادی بخار آب است که پس از تقطیر بصورت محلولی از اسانسهای پودنه در آب درمیظید. این مایع را در تداوی بکار میبرند یا برای تهیه اسانس خالص پودنه مورد استفاده قرار میدهندعرق پونه. یا پودنه لب جوی. پودنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندانه
تصویر گندانه
((گَ نَ یا نِ))
جای سکونت و آسایش جانوران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنجینه
تصویر گنجینه
((گَ نِ))
خزانه، جای نگه داری زر و سیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گندیده
تصویر گندیده
((گَ دِ))
دارای بود یا مزه بد (بر اثر تخمیر شدن)، دارای گندیدگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوردین
تصویر گوردین
گلیم و پلاس، جامه ای پشمین مانند کپنک که فقیران و درویشان پوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گندیده
تصویر گندیده
آسن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گنجینه
تصویر گنجینه
خزانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گندیده
تصویر گندیده
Rotten
دیکشنری فارسی به انگلیسی
شلاق قطور از پارچه ی تابیده شده، شلاث ترتیب داده شده از
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از گندیده
تصویر گندیده
podre
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گندیده
تصویر گندیده
verfault
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گندیده
تصویر گندیده
zgniły
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گندیده
تصویر گندیده
гнилой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گندیده
تصویر گندیده
гнилий
دیکشنری فارسی به اوکراینی