جدول جو
جدول جو

معنی گورپان - جستجوی لغت در جدول جو

گورپان
دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد واقع در 30 هزارگزی جنوب باختری اسفراین و 12 هزارگزی باختر شوسۀ عمومی بجنورد به اسفراین، دامنه و گرمسیر است، سکنۀ آن 223 تن است، آب آن از قنات تأمین میشود، محصول آن غلات، بنشن، میوه، پنبه و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خورسان
تصویر خورسان
(دخترانه و پسرانه)
مانند خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گورسان
تصویر گورسان
قبرستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، کرباس محلّه، گوردان، مروزنه، مرزغن، ستودان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوردان
تصویر گوردان
قبرستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، مروزنه، مرزغن، ستودان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوربان
تصویر گوربان
نگهبان گور، محافظ مقبره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شورسان
تصویر شورسان
شورستان، شوره زار، زمین پرشوره
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان فراهان علیا بخش فرمهین است که در شهرستان اراک واقع است، دارای 685 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)، پوران دختر کسری آن را بنا کرده است، (تاریخ قم ص 78)
لغت نامه دهخدا
چوپان و شبان، با بای ابجد هم آمده، (برهان)، چوپان، (جهانگیری) (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
محل اجتماع لشکر، (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 324)، اطاق اجتماع، برنج بوداده در تنور، جمع واژۀ گور، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یکی از ایلات کرد ساکن کرمانشاه، (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 57)، مؤلف تاریخ کرد آرد: در قرن بیستم تحقیق محققان به اینجا رسید که در میان اکراد یک طبقۀ ایرانی دیگر هم هست به اسم گوران زازا که غیر از کرد هستند، همه این طوایف چه ایرانی چه بومی قدیم چه سایر نژادها در زیر موج مهاجمین اکراد ایرانی فرورفته و استقلال نژادی رااز دست داده همه کرد و ایرانی شده اند، (تاریخ کرد ص 98)، این طایفه پیرو آیین علی اللهی هستند، (همان کتاب ص 122)، این ایل دارای 6000 خانوار است: قلخانی 2000 خانوار، تفنگچی 1000 خانوار، جاف 1000 خانوار، گهواره 5000 خانوار، نیریژی 500 خانوار، بیونانی 500 خانوار، زندگانی اینان از استخراج معادن بیشمار مخصوصاً زغال سنگ و زراعت توتون میگذرد، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس واقع در 9 هزارگزی باختر قشم، سر راه مالرو قشم به باسعیدو، جلگه و گرمسیر مالاریایی است، 185 تن سکنۀ آن است، آب آن از چاه و باران تأمین میشود، محصول آن غلات و ماهی و شغل اهالی زراعت و صید ماهی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام سرزمینی است، (فهرست ولف) :
وز آن دورتر آرش رزم سوز
چو گوران شه آن گرد لشکرفروز،
(شاهنامه چ بروخیم ج 5 ص 1279)
لغت نامه دهخدا
مقبری ّ، (صراح) (منتهی الارب)، محافظ گور، حافظ و نگاهبان قبور، پاسبان قبور، خادم قبرستان یا مقبره:
یکی بنده باشم روان تو را
پرستش کنم گوربان تو را،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(گَ وَ)
دهی است از دهستان رهال بخش حومه شهرستان خوی واقع در 28 هزارگزی جنوب باختری خوی و 8500 گزی شمال باختری شوسۀ خوی به سلماس. کوهستانی و معتدل سالم است. سکنۀ آن 100 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ماربین بخش سدۀ شهرستان اصفهان واقع در 8 هزارگزی جنوب خاوری سده و 2 هزارگزی شوسۀ نجف آباد به اصفهان، جلگه و معتدل است، سکنۀ آن 3890 تن است، آب آن از زاینده رود تأمین میشود، محصول آن غلات و پنبه و حبوب و میوه جات و صیفی و شغل اهالی زراعت و صنایعدستی زنان کرباس بافی و راه آن مالرو است، در حدود 12 باب دکان دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان وفس عاشقلو از بخش رزن شهرستان همدان واقع در 105000 گزی جنوب خاوری قصبۀ رزن و 20000گزی شمال خاوری کمیجان مرکز بخش بزچلو اراک، کوهستانی و سردسیر و دارای 628 تن سکنه است، آب آن از رود خانه خنجین تأمین میشود، محصول آن غلات و صیفی و انگور و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالی بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
نام امیر سلسلۀ قراختایی معاصر سلطان سنجرو آنکه سنجر را در جنگ قطوان شکست داد:
نه بر سنجر شبیخون برد زاول گورخان وآخر
شبیخون زد اجل تا گورخانه شد شبستانش،
(دیوان خاقانی چ سجادی ص 214)
لغت نامه دهخدا
لقب بهرام گور، (از برهان) :
با عبرت گور خانه جان
در عشرت گورخان چه باشی ؟
خاقانی،
گور از پیش و گورخان از پس
گور و بهرام گور و دیگر کس،
نظامی (هفت پیکر ص 73)،
گورخان را چو گور در خم کرد
رفت از آن گورخانه پی گم کرد،
نظامی (هفت پیکر ص 76)،
آنچنان گورخان به کوه و به راغ
گور کو داغ دید رست ز داغ،
نظامی (هفت پیکر ص 70)،
عاقبت گوری از کنارۀ دشت
آمد و سوی گورخان بگذشت،
نظامی،
چرخ از آن گورگیری بهرام
گورخان زمانه کردش نام،
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
به معنی کسی که لایق عیش و عشرت باشد، چه گور به معنی عیش و عشرت و شراب است و گان به معنی لایق و سزاوار، (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نام عمومی امرای سلسلۀ قراختائیان که در ماوراءالنهر امارت داشته اند و دولتشان به دست سلطان محمد خوارزمشاه کوچلکخان رئیس قوم عیسوی مذهب نایمن از طوایف مغول در 617 هجری قمری برافتاد، نام و لقب پادشاه ترکستان و ختاست ... پادشاهان ترکستان و ختا را گورخان و گراخان و غراخان گفته اند، (انجمن آرا)، دولت قراختاییان بین 518 و 519 هجری قمری به توسط یلوتاشه ملقب به گورخان در سرزمین کاشغر و اراضی ساحلی شعب رودخانه های ’تاریم’ و ’ایلی’ تشکیل یافت و پایتخت ایشان در بلاساغون بوده و اندکی بعد از تشکیل دولت بر بلاد مسلمان نشین ’اوزگند’ و ’ختن’ و شهرهای شرقی ماوراءالنهر استیلا یافته و دائماً متعرض این ناحیۀ اخیر بوده اند، ولی تا قبل از جنگ قطوان کاملاً نتوانسته بودند بر ماوراءالنهر استیلا یابند و در بلاد آن مستقر شوند، فتح گورخان قراختایی و شکست سلطان سنجر ایشان را به این آرزو رسانید، بنابراین مدت دولت قراختایی از 518یا 519 است تا 607 یعنی 89 یا 88 سال، (اقبال آشتیانی، مجلۀ شرق دورۀ اول شمارۀ 7 صص 418-419 از حاشیۀ 4 ص 57 تعلیقات چهارمقالۀ محمد معین)، رجوع به تعلیقات چهارمقالۀ معین ص 56، 57، 58 شود:
قدرخان ز چین گورخان از ختن
دبیس از مداین ولید ازیمن،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گُ رُنْ)
دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه واقعدر 3 هزارگزی جنوب خاوری عجب شیر و 4500 گزی باختر شوسۀ مراغه به دهخوارقان. جلگه و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 612 تن است. آب آن از قلعه چای و چشمه است. محصول آن غلات و کشمش و بادام و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
گیاهی از تیره رامناسه وقسمت قابل مصرف آن پوست ساق و مواد مؤثرۀ آن گلوکزیدهای آنتراکینونیک و عصارۀ مایع بوردن، تیزان بوردن مورد استعمال است، (از کارآموزی داروسازی ص 187)
لغت نامه دهخدا
گرگان، (نزهه القلوب چ لیسترنج ص 163)
لغت نامه دهخدا
لقب امیر تیمور 736 - 807 هجری قمری) مؤسس سلسلۀ تیموریان (771 - 906 هجری قمری)، محمد قزوینی در ضبط این کلمه چنین نویسد: گورکان که به مغولی به معنی ’داماد’ است در وجه تسمیۀ آن ابن عربشاه (متوفی 854) که خود معاصر تیمور بوده است در کتاب عجائب المقدور فی نوائب تیمور آرد: ’چون تیمور بر ماوراءالنهرمسلط شد و دختران پادشاهان را تزویج نمود در القاب او کلمه گورکان را اضافه نمودند که به مغولی به معنی داماد است، چه وی داماد پادشاه گردید و با ایشان پیوند نمود، راقم سطور گوید ابوالمحاسن یوسف بن تغری بردی المتوفی سنه 874 که معاصر شاهرخ پسر امیر تیمور و اولاد او بوده است، در کتاب المنهل الصافی و المستوفی بالوافی نیز عیناً همین وجه تسمیه را ذکر کرده در اول ترجمه حال امیر تیمور گوید ’و کورکان معناه باللغه العجمیه صهر الملوک’، سپس در اثناء ترجمه گوید، ’و اظهر العصیان علی السلطان حسین و استفحل امره و استولی علی ماوراءالنهر و تزوج بنات ملوکها فعند ذلک لقب بکورکان تقدم الکلام علی کورکان فی اول الترجمه’، و قاضی احمد غفاری در تاریخ جهان آرا در شهر حال تیمور گوید: و اطلاق گورکان بروی به واسطۀ آن است که او داماد امیر حسین بن امیر مسلای بن امیر قزغن صاحب ماوراءالنهر است یا طغاجار برادر قراجار (جد امیر تیمور به زعم مورخین تیمور به دختر داماد چنگیزخان بود) و مستشرق شهیر فرانسوی کاترمر در ترجمه فصلی از مطلعالسعدین لعبد الرزاق السمرقندی راجع به ورود سفارتی از جانب خاقان چین به دربار شاهرخ گوید: ’چینیان امیر تیمور را به لقب یوئن فوما می خوانند زیرا که وی دختر شونتی آخرین پادشاه سلسلۀ یوئن را تزویج کرده بود، یوئن به اصطلاح چینیان نام سلسلۀ پادشاهان مغول است از اعقاب چنگیزخان که در چین سلطنت کرده اند و فوما به چینی به معنی داماد است و ترجمه تحت اللفظی کلمه گورگان است که نیز به ترکی به معنی داماد است، پس یوئن فوما به معنی داماد یوئن می شود، راقم سطور گوید دامادان چنگیزخان چنانکه رشیدالدین فضل اﷲ در جامعالتواریخ در ضمن تعداد دختران چنگیزخان اسامی آنها را ذکر می کند همه ملقب به گورگان بوده اند و بعد از اسم هریکی از آنها بلااستثناء کلمه گورکان ملحق است در عنوان دختر چهارم چنگیزخان گوید: ’دختر چهارم تومالون او را به پسر پادشاه قنقرات داد نام او گورکان هرچندکورکان داماد باشد نام او هم گورکان بوده’، و گویا گورکان نزد پادشاهان مغول یکی از درجات خانوادۀ سلطنتی بوده است، مثل شاهزاده و معادل آن در ملل دیگر وجود ندارد و عبارت ابن تغری بردی که در تفسیر گورگان گوید ’و معناه صهر الملوک’ و نمی گوید ’معناه الصهر’ مؤید این احتمال و تقریباً صریح در آن است، و شاید اینکه عثمانیها به بعضی از رجال دولت خود لقب فارسی داماد داده اند مانند ابراهیم پاشا و غیره منشأش همین مسئله باشد، (از بیست مقالۀ قزوینی ج 1 صص 52 - 55)
لغت نامه دهخدا
مخفف گورستان، (فهرست ولف) :
بر این دشت من گورسانی کنم
برومند را شورسانی کنم،
فردوسی،
یکی گورسان کرد از آن دشت کین
که جایی ندیدند پیدا زمین،
فردوسی،
ز گودرزیان روز جنگ و نبرد
چنان گورسانی پدیدار کرد،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
جایی که گور و قبر در آنجاست:
یکی گوردانی است بر راه رو
که گوری فزون نیست هر گاه نو،
اسدی (گرشاسب نامه ص 437)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گوپان
تصویر گوپان
آنکه گله گاو و گاومیش را نگهبانی کند و بچرا برد، چوپان شبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گورگان
تصویر گورگان
گورکان مغولی داماد داماد
فرهنگ لغت هوشیار
محافظ قبرنگهبان مقبره: یکی بنده باشم روان ترا پرستش کنم گوربان ترا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جورفان
تصویر جورفان
پارسی تازی گشته گورپان نزدیک به بستام خراسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اورمان
تصویر اورمان
اشکال و زحمت و رنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوریان
تصویر حوریان
جمع حوری، در تازی پیشینه ندارد پردیسیان پریگونگان
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که قبر در آن است قبرستان: یکی گوردانی است بر راه رو که گوری فزون نیست هر گاه نو. (گرشا) (نل: کهن گوردانی است بی راه رو گهی گور او کهنه و گاه نو)
فرهنگ لغت هوشیار
گورستان قبرستان: یکی گورسان کرد ازان دشت کین که جایی ندیدند پیدا زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گورکان
تصویر گورکان
مغولی داماد داماد
فرهنگ لغت هوشیار
طایفه ای در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی