گوشه، کنج، زاویه، کناره، لبه، جای خلوت و آرام، قسمتی از چیزی، در موسیقی هر یک از قطعات یا آهنگ هایی که دستگاه ها و نغمات موسیقی ایرانی را تشکیل می دهند و به دو دستۀ کلی گوشه های سازی و گوشه های آوازی تقسیم می شوند
گوشه، کنج، زاویه، کناره، لبه، جای خلوت و آرام، قسمتی از چیزی، در موسیقی هر یک از قطعات یا آهنگ هایی که دستگاه ها و نغمات موسیقی ایرانی را تشکیل می دهند و به دو دستۀ کلی گوشه های سازی و گوشه های آوازی تقسیم می شوند
گوشه و کمینگاه. (برهان) (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 324) : اگر مرا هزیمت دادند ترک از سیستان گیرم و به همان گوشانه راضی شوم. (تاریخ سیستان ص 412). هنوزم عشق میدارد ز نکبت در پناه ارچه خرد بر من برون آرد ز هر گوشانه غوغایی. نزاری قهستانی (از شعوری و انجمن آرا و آنندراج). وقت وقتی بی محابا گر در آتش می رویم با گلستان خلیل اللّه ز یک کاشانه ایم دابهالارض ار جهان بر هم زند شاید که ما چون نزاری حالیا ساکن در این گوشانه ایم. نزاری (از شعوری). دلاور چارصد مرد گزین داشت به چل گوشانه ده ده در کمین داشت. نزاری (از شعوری و آنندراج)
گوشه و کمینگاه. (برهان) (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 324) : اگر مرا هزیمت دادند ترک از سیستان گیرم و به همان گوشانه راضی شوم. (تاریخ سیستان ص 412). هنوزم عشق میدارد ز نکبت در پناه ارچه خرد بر من برون آرد ز هر گوشانه غوغایی. نزاری قهستانی (از شعوری و انجمن آرا و آنندراج). وقت وقتی بی محابا گر در آتش می رویم با گلستان خلیل اللَّه ز یک کاشانه ایم دابهالارض ار جهان بر هم زند شاید که ما چون نزاری حالیا ساکن در این گوشانه ایم. نزاری (از شعوری). دلاور چارصد مرد گزین داشت به چل گوشانه ده ده در کمین داشت. نزاری (از شعوری و آنندراج)
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج، واقع در 48 هزارگزی خاور سنندج و 2 هزارگزی جنوب باختر قادرمز. هوای آن سرد و دارای 240 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت وصنایع دستی آنان قالیچه و جاجیم و گلیم بافی است و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج، واقع در 48 هزارگزی خاور سنندج و 2 هزارگزی جنوب باختر قادرمز. هوای آن سرد و دارای 240 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت وصنایع دستی آنان قالیچه و جاجیم و گلیم بافی است و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان واقع در 50000 گزی شمال کرمان و 4000 گزی باختر راه مالرو شهداد به راور، سکنۀ آن 12 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان واقع در 50000 گزی شمال کرمان و 4000 گزی باختر راه مالرو شهداد به راور، سکنۀ آن 12 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
گور، قبر، گورجای: که این قادسی گورگاه من است کفن جوشن و خون کلاه من است، فردوسی، وگر نابرومند راهی بود وگر بر زمین گورگاهی بود، فردوسی، زمین عجم گورگاه کی است در او پای بیگانه وحشی پی است، نظامی
گور، قبر، گورجای: که این قادسی گورگاه من است کفن جوشن و خون کلاه من است، فردوسی، وگر نابرومند راهی بود وگر بر زمین گورگاهی بود، فردوسی، زمین عجم گورگاه کی است در او پای بیگانه وحشی پی است، نظامی
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین واقع در 14 هزارگزی خاور قزوین. جلگه ومعتدل است. سکنۀ آن 89 تن است. آب آن از قنات و دربهار از رود خانه دیزج تأمین میشود. محصول آن غلات و جالیزکاری و شغل اهالی زراعت و راه آن نیمه شوسۀ فرعی به قزوین است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین واقع در 14 هزارگزی خاور قزوین. جلگه ومعتدل است. سکنۀ آن 89 تن است. آب آن از قنات و دربهار از رود خانه دیزج تأمین میشود. محصول آن غلات و جالیزکاری و شغل اهالی زراعت و راه آن نیمه شوسۀ فرعی به قزوین است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان طارم پایین بخش سیردان شهرستان زنجان واقع در 17 هزارگزی شمال خاوری سیردان و 3 هزارگزی راه عمومی. کوهستانی و سردسیر است و 648 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه سمنگان و یلی یورت تأمین میشود. محصول آن غلات و زیتون و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو و صعب العبور است. آثار ده خرابه ای در اطراف مزرعۀ قوشچی دیده میشود و مزرعۀ قوشچی جزو این قریه است. تابستان بجز چند خانوار بقیه برای تعلیف احشام و تغییر آب وهوا به ییلاق داشکن و یلی یورت میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان طارم پایین بخش سیردان شهرستان زنجان واقع در 17 هزارگزی شمال خاوری سیردان و 3 هزارگزی راه عمومی. کوهستانی و سردسیر است و 648 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه سمنگان و یلی یورت تأمین میشود. محصول آن غلات و زیتون و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو و صعب العبور است. آثار ده خرابه ای در اطراف مزرعۀ قوشچی دیده میشود و مزرعۀ قوشچی جزو این قریه است. تابستان بجز چند خانوار بقیه برای تعلیف احشام و تغییر آب وهوا به ییلاق داشکن و یلی یورت میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
مقبره و مدفن. (آنندراج). قبر و گور. (ناظم الاطباء). دخمه. مشهد. قبرستان: ناؤوس، گور خانه مغان. (دهار) : و اندر وی (دربیکند به ماوراءالنهر) گنبد گورخانه هاست، که از بخارا آنجا برند. (حدود العالم). گور خانه او به محلۀ دروازۀ منصور در جوار گرمابۀ خان است. (تاریخ بخارا ص 32). هر جا رباطی و مسجدی و گورخانه ای بود می گشت. (اسرارالتوحید). و مرقد او رحمه اﷲ بود جامع قصبه در گورخانه که او ساخته بود. (تاریخ بیهق). با عبرت گور خانه جان در عشرت گورخان چه باشی ؟ خاقانی. نه بر سنجر شبیخون برد زاول گورخان وآخر شبیخون کرد اجل تا گورخانه شد شبستانش. (دیوان خاقانی چ سجادی ص 214). در چنین گورخانه موری نیست که بر او داغ دست زوری نیست. نظامی (هفت پیکر ص 70). گورخان را چو گور در خم کرد رفت از آن گورخانه پی گم کرد. نظامی (هفت پیکرص 70). همان گورخانه ز غاری گزید کز آتش در آن غار نتوان خزید. نظامی (از آنندراج). گورخانه ی راز تو چون دل شود آن مرادت زودتر حاصل شود. مولوی. از خاک گور خانه ما خشت ها پزند وآن خاک و خشت دستکش گل گران شود. سعدی. تا در این کهنه گورخانه نشست گورخان هم زداغ گور نرست. امیرخسرو (از آنندراج)
مقبره و مدفن. (آنندراج). قبر و گور. (ناظم الاطباء). دخمه. مشهد. قبرستان: ناؤوس، گور خانه مغان. (دهار) : و اندر وی (دربیکند به ماوراءالنهر) گنبد گورخانه هاست، که از بخارا آنجا برند. (حدود العالم). گور خانه او به محلۀ دروازۀ منصور در جوار گرمابۀ خان است. (تاریخ بخارا ص 32). هر جا رباطی و مسجدی و گورخانه ای بود می گشت. (اسرارالتوحید). و مرقد او رحمه اﷲ بود جامع قصبه در گورخانه که او ساخته بود. (تاریخ بیهق). با عبرت گور خانه جان در عشرت گورخان چه باشی ؟ خاقانی. نه بر سنجر شبیخون برد زَاول گورخان وآخر شبیخون کرد اجل تا گورخانه شد شبستانش. (دیوان خاقانی چ سجادی ص 214). در چنین گورخانه موری نیست که بر او داغ دست زوری نیست. نظامی (هفت پیکر ص 70). گورخان را چو گور در خم کرد رفت از آن گورخانه پی گم کرد. نظامی (هفت پیکرص 70). همان گورخانه ز غاری گزید کز آتش در آن غار نتوان خزید. نظامی (از آنندراج). گورخانه ی ْ راز تو چون دل شود آن مرادت زودتر حاصل شود. مولوی. از خاک گور خانه ما خشت ها پزند وآن خاک و خشت دستکش گل گران شود. سعدی. تا در این کهنه گورخانه نشست گورخان هم زداغ گور نرست. امیرخسرو (از آنندراج)
دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهابادواقع در 6500 گزی شمال سردشت و 5500 گزی باختر شوسۀ سردشت به مهاباد. کوهستانی و جنگلی و سردسیر و سالم و سکنۀ آن 168 تن است. آب آن از رود خانه سردشت است. محصول آن غلات و توتون و مازوج و کتیرا و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). 0
دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهابادواقع در 6500 گزی شمال سردشت و 5500 گزی باختر شوسۀ سردشت به مهاباد. کوهستانی و جنگلی و سردسیر و سالم و سکنۀ آن 168 تن است. آب آن از رود خانه سردشت است. محصول آن غلات و توتون و مازوج و کتیرا و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). 0
دهی است از دهستان حومه بخش خشت شهرستان کازرون واقع در 2000 گزی شمال باختر کنارتخته و شوسۀ شیراز به بوشهر، جلگه و گرمسیر مالاریایی است، سکنۀ آن 401 تن است، آب آن از رود خانه شاپور است، محصول آن غلات و پنبه و برنج و خرما و کنجد و شغل اهالی زراعت وراه آن فرعی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان حومه بخش خشت شهرستان کازرون واقع در 2000 گزی شمال باختر کنارتخته و شوسۀ شیراز به بوشهر، جلگه و گرمسیر مالاریایی است، سکنۀ آن 401 تن است، آب آن از رود خانه شاپور است، محصول آن غلات و پنبه و برنج و خرما و کنجد و شغل اهالی زراعت وراه آن فرعی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان رادکان بخش حومه وارداک شهرستان مشهد واقع در 94 هزارگزی شمال باختری مشهد و 6 هزارگزی شمال باختری رادکان. در دامنه واقع و سردسیر است و 147 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه است. محصولش غلات، چغندر و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان رادکان بخش حومه وارداک شهرستان مشهد واقع در 94 هزارگزی شمال باختری مشهد و 6 هزارگزی شمال باختری رادکان. در دامنه واقع و سردسیر است و 147 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه است. محصولش غلات، چغندر و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
مرکّب از: گور، قبر + شکاونه = شکاونده = شکافنده، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، با ثانی مجهول، شخصی را گویند که شبها گور و قبر را بشکافد و کفن مرده را ببرد، و او را عربان نباش می گویند بر وزن نقاش. (برهان)، مخفف گورشکافنده است که به عربی نباش گویند و آن کسی است ارذل دزدان که گور شکافد و کفن مردگان دزدد. (انجمن آرا) (آنندراج)
مُرَکَّب اَز: گور، قبر + شکاونه = شکاونده = شکافنده، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، با ثانی مجهول، شخصی را گویند که شبها گور و قبر را بشکافد و کفن مرده را ببرد، و او را عربان نباش می گویند بر وزن نقاش. (برهان)، مخفف گورشکافنده است که به عربی نباش گویند و آن کسی است ارذل دزدان که گور شکافد و کفن مردگان دزدد. (انجمن آرا) (آنندراج)
انبار غذا. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). مطبخ. آشپزخانه: ز گنجور و دستور بستد کلید خورشخانه و خمره های نبید. فردوسی. کلید خورش خانه پادشا بدو داد دستور فرمانروا. فردوسی. خورش خانه پادشاه جهان گرفت آن دو بیدار خرم نهان. فردوسی. خورشخانه در خان او داشتی تن خویش مهمان او داشتی. فردوسی
انبار غذا. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). مطبخ. آشپزخانه: ز گنجور و دستور بستد کلید خورشخانه و خمره های نبید. فردوسی. کلید خورش خانه پادشا بدو داد دستور فرمانروا. فردوسی. خورش خانه پادشاه جهان گرفت آن دو بیدار خرم نهان. فردوسی. خورشخانه در خان او داشتی تن خویش مهمان او داشتی. فردوسی