جدول جو
جدول جو

معنی گورزاد - جستجوی لغت در جدول جو

گورزاد(دَ / دِ)
گورزا، رجوع به گورزا شود
لغت نامه دهخدا
گورزاد
در گذشته چون زن آبستنی که زادنش نزدیک بود می مرد او را رد گور می نهادند و شخصی را روی گور می گماشتند ونی یا لوله ای از درون گور به بیرون می گذاشتند تا چون کودک زاده شود صدایش از آن لوله شنیده شود و گور را بشکافند و بیرون آورند. عامه این کودکان را گورزا می گفتند و معتقد بودند که چنین کودکی کوتاه قد خواهد شد، کوتاه قد کوتوله: درخت کوتاهی که مثل گورزا ها رشد نکرده مانده بود دیده میشد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهرزاد
تصویر مهرزاد
(دخترانه و پسرانه)
نوزاد آفتاب، زاده خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چهرزاد
تصویر چهرزاد
(دخترانه)
نام هما دختر بهمن که سی سال پادشاهی کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هورشاد
تصویر هورشاد
(دخترانه)
مرکب از هور (خورشید) + شاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هورداد
تصویر هورداد
(دخترانه)
فرستاده و داده خورشید، داده خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اورداد
تصویر اورداد
(پسرانه)
اهورداد، خداداد، نام یکی از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اوریاد
تصویر اوریاد
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی سنندج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورازاد
تصویر ورازاد
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای سپیجاب که جزو قلمرو افراسیاب تورانی بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوشزاد
تصویر نوشزاد
(دخترانه)
زاده جاوید، بشادی زائیده شده، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهرزاد
تصویر شهرزاد
(پسرانه)
شهزاد، شاهزاده، زاده شهر، نام دختری زیبا که داستانهای هزار و یک شب از زبان او نقل شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیورزاد
تصویر بیورزاد
(پسرانه)
نام سپهسالاری در زمان اشکانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیرزاد
تصویر شیرزاد
(پسرانه)
شیر بچه، همچون شیر، زاده شیر، شجاع، طبق بعضی از نسخه های شاهنامه نام جارچی انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حورزاد
تصویر حورزاد
(دخترانه)
حور (عربی) + زاد (فارسی) زاده حور، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خورزاد
تصویر خورزاد
(پسرانه)
نام یکی از پسران خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هورزاد
تصویر هورزاد
(دخترانه)
زاده خورشید، خوب زاده، اصیل، شریف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گوربان
تصویر گوربان
نگهبان گور، محافظ مقبره
فرهنگ فارسی عمید
کسی که رشد بدنش کافی نبوده و قدش کوتاه مانده. این حالت از کمکاری تیروئید و یا بیماری های مادرزادی قلب است، کوتوله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوردان
تصویر گوردان
قبرستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، مروزنه، مرزغن، ستودان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گورسان
تصویر گورسان
قبرستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، کرباس محلّه، گوردان، مروزنه، مرزغن، ستودان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اورداد
تصویر اورداد
آخرین روز در سال کبیسه
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
کوتاه قد، قصیرالقامه، کوتوله، رجوع به فرهنگ نظام شود،
- مثل گورزاها، با قدی کوتاه، (امثال و حکم دهخدا ج 4 ص 1853)، رجوع به گورزاد شود
لغت نامه دهخدا
(خُرْ)
دهی است از دهستان مصعبی بخش حومه شهرستان فردوس. این دهکده کوهستانی و معتدل و با 305 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه و زعفران. شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گِ وَ)
دهی است از دهستان رابر بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 37000 گزی شمال خاوری بافت و سر راه مالرو رابر به سیدمرتضی. سکنۀ آن 15 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
زادۀ خور. زیباروی
لغت نامه دهخدا
محافظ قبرنگهبان مقبره: یکی بنده باشم روان ترا پرستش کنم گوربان ترا
فرهنگ لغت هوشیار
میرزاده: آمدی روزی بمکتب میرداد کودکی را دید پیش میرزاد. (منطق الطیر)
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که قبر در آن است قبرستان: یکی گوردانی است بر راه رو که گوری فزون نیست هر گاه نو. (گرشا) (نل: کهن گوردانی است بی راه رو گهی گور او کهنه و گاه نو)
فرهنگ لغت هوشیار
قطعات مکعب مستطیل سربی بابعاد مختلف که برای پر کردن جای خالی در سطور چیده شده و تنظیم سطر حاوی حروف بکار میرود، واحد اندازه فواصل بین حروف معادل 48 پند
فرهنگ لغت هوشیار
گورستان قبرستان: یکی گورسان کرد ازان دشت کین که جایی ندیدند پیدا زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیرزاد
تصویر غیرزاد
روسپی زاده غیرزاده حرامزاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرزاد
تصویر شیرزاد
شجاع، دلیر، بچه شیر
فرهنگ لغت هوشیار
در گذشته چون زن آبستنی که زادنش نزدیک بود می مرد او را رد گور می نهادند و شخصی را روی گور می گماشتند ونی یا لوله ای از درون گور به بیرون می گذاشتند تا چون کودک زاده شود صدایش از آن لوله شنیده شود و گور را بشکافند و بیرون آورند. عامه این کودکان را گورزا می گفتند و معتقد بودند که چنین کودکی کوتاه قد خواهد شد، کوتاه قد کوتوله: درخت کوتاهی که مثل گورزا ها رشد نکرده مانده بود دیده میشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گورزا
تصویر گورزا
در گذشته چون زن آبستنی که زادنش نزدیک بود می مرد، او را در گور می نهادند و شخصی را روی گور می گماشتند و نی یا لوله ای از درون گور به بیرون می گذاشتند تا چون کودک زاده شود صدایش از آن لوله شنیده شود و گور را بشکافند و بیرون آورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غیرزاد
تصویر غیرزاد
روسپی زاده، غیرزاده، حرامزاده
فرهنگ فارسی معین