از پهلوانان عهد کاوس و کیخسرو و یکی از پادشاهان معروف اشکانی، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گشواد از پهلوانان نامدار شاهنامه و همزمان با رستم پهلوان شاهنامه
از پهلوانان عهد کاوس و کیخسرو و یکی از پادشاهان معروف اشکانی، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گشواد از پهلوانان نامدار شاهنامه و همزمان با رستم پهلوان شاهنامه
هانری ژزف اوژن (1867-1946 میلادی). ژنرال فرانسوی که در پاریس متولد شد. وی در سال 1898 سموری را در سودان دستگیر کرد. در سال 1912 در مراکش معاون لیوتی و در سال 1915 فرمانده نیروهای شرقی فرانسه بود. وی در سوریه آرامش برقرار کرد وسرانجام در سالهای 1923 تا 1936 حکمران پاریس شد
هانری ژزف اوژن (1867-1946 میلادی). ژنرال فرانسوی که در پاریس متولد شد. وی در سال 1898 سموری را در سودان دستگیر کرد. در سال 1912 در مراکش معاون لیوتی و در سال 1915 فرمانده نیروهای شرقی فرانسه بود. وی در سوریه آرامش برقرار کرد وسرانجام در سالهای 1923 تا 1936 حکمران پاریس شد
دهی است از دهستان شهرکی بخش شیب آب شهرستان زابل واقع در 23000 گزی شمال خاوری سکوهه و 1200 گزی شوسۀ زاهدان به زابل، جلگه و گرمسیر معتدل است، سکنۀ آن 3308 تن، آب آن از رود خانه هیرمند است، محصول آن غلات و لبنیات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و گلیم و کرباس بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) دهی است از دهستان خسروشیر بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع در 15 هزارگزی شمال خاوری جغتای، سر راه اتومبیل رو نقاب که 347 تن سکنه دارد، آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه، زیره و شغل اهالی زراعت است، راه اتومبیل رو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) دهی است از دهستان مرغا از بخش ایذۀ شهرستان اهواز واقع در 36 هزارگزی باختر ایذه، کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 219 تن، آب آن از چشمه است، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) کوری، غوری، قصبه ای است در گرجستان که حکومت گاه قدیم سلاطین کارتیل بوده است و شاه عباس آن را فتح کرد، (از عالم آرا ص 877)، رجوع به غوری شود
دهی است از دهستان شهرکی بخش شیب آب شهرستان زابل واقع در 23000 گزی شمال خاوری سکوهه و 1200 گزی شوسۀ زاهدان به زابل، جلگه و گرمسیر معتدل است، سکنۀ آن 3308 تن، آب آن از رود خانه هیرمند است، محصول آن غلات و لبنیات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و گلیم و کرباس بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) دهی است از دهستان خسروشیر بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع در 15 هزارگزی شمال خاوری جغتای، سر راه اتومبیل رو نقاب که 347 تن سکنه دارد، آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه، زیره و شغل اهالی زراعت است، راه اتومبیل رو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) دهی است از دهستان مرغا از بخش ایذۀ شهرستان اهواز واقع در 36 هزارگزی باختر ایذه، کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 219 تن، آب آن از چشمه است، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) کوری، غوری، قصبه ای است در گرجستان که حکومت گاه قدیم سلاطین کارتیل بوده است و شاه عباس آن را فتح کرد، (از عالم آرا ص 877)، رجوع به غوری شود
دویدن چون گورخر، (صحاح الفرس)، دویدن مانند گورخر، عشرت و نشاط و به عشرت و نشاط رفتن، (برهان) (آنندراج)، سور و نشاط، (شعوری ج 2 ورق 328)، بطر و نشاط، (صحاح الفرس) : خوریم آنچه از ما به گوری خورند بریم آنچه از ما به غارت برند، نظامی (شرفنامه ص 484)، رجوع به ترکیب ’گوری کردن’ شود، - گوری کردن، عشرت و نشاطکردن، به عشرت و نشاط رفتن: گوری کنیم و باده کشیم و بویم شاد بوسه دهیم بر دو لبان پری وشان، رودکی، ، حرص و طمع، (ناظم الاطباء)، نامی است که در رامسر به اوری (درختی است جنگلی) دهند، رجوع به اوری شود، گودالی که در فارس و سواحل و بنادر وقشلاقات بکنند مانند گور و قبر و چاه، و غالباً سر آن تنگ است و زیر آن فراخ است و گندم را در آن زیر زمین انبار کرده، سر آن را ببندند که جز خودشان کسی نداند که در آنجا انبار گندم است، و این کار را گاهی برای حفظ از دشمن و لشکر بیگانه نمایند و گاهی برای حفظ گندم و زیادتی قیمت آن به جهت فروختن، چون قیمت غله گران گردد گندم را بیرون آورند و بفروشند، و آن گندم را نیز گندم گوری گویند، (از انجمن آرا) (از آنندراج)
دویدن چون گورخر، (صحاح الفرس)، دویدن مانند گورخر، عشرت و نشاط و به عشرت و نشاط رفتن، (برهان) (آنندراج)، سور و نشاط، (شعوری ج 2 ورق 328)، بطر و نشاط، (صحاح الفرس) : خوریم آنچه از ما به گوری خورند بریم آنچه از ما به غارت برند، نظامی (شرفنامه ص 484)، رجوع به ترکیب ’گوری کردن’ شود، - گوری کردن، عشرت و نشاطکردن، به عشرت و نشاط رفتن: گوری کنیم و باده کشیم و بُویم شاد بوسه دهیم بر دو لبان پری وشان، رودکی، ، حرص و طمع، (ناظم الاطباء)، نامی است که در رامسر به اوری (درختی است جنگلی) دهند، رجوع به اوری شود، گودالی که در فارس و سواحل و بنادر وقشلاقات بکنند مانند گور و قبر و چاه، و غالباً سر آن تنگ است و زیر آن فراخ است و گندم را در آن زیر زمین انبار کرده، سر آن را ببندند که جز خودشان کسی نداند که در آنجا انبار گندم است، و این کار را گاهی برای حفظ از دشمن و لشکر بیگانه نمایند و گاهی برای حفظ گندم و زیادتی قیمت آن به جهت فروختن، چون قیمت غله گران گردد گندم را بیرون آورند و بفروشند، و آن گندم را نیز گندم گوری گویند، (از انجمن آرا) (از آنندراج)
دهی است از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع در 29000 گزی خاور فهلیان و جنوب کوه رنج، دامنه و گرمسیر مالاریایی است و سکنۀ آن 373 تن است، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات و برنج و ماش و شغل اهالی زراعت و قالیبافی است، نزدیکی آن معدن سنگ گچ وجود دارد، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع در 29000 گزی خاور فهلیان و جنوب کوه رنج، دامنه و گرمسیر مالاریایی است و سکنۀ آن 373 تن است، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات و برنج و ماش و شغل اهالی زراعت و قالیبافی است، نزدیکی آن معدن سنگ گچ وجود دارد، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
میوه و بار کور باشد که رستنیی است پر شاخ و برگ و گل و میوۀ آن را در سرکه اندازند و آچار سازند و در دواها نیز به کار برند و به عربی شوکهالشهبا خوانند و ینبوت همان است. (برهان). در جهانگیری گفته به اول و ثانی مفتوح و در رشیدی به اول مضموم میوه و بار کور باشد و صاحب برهان نوشته خرنوب شامی همان است و به مناسبت کور، به فتح اصح است چه از کورزه و کورزاده فهمیده می شود و با ثمر و میوۀ کور بس مناسب است، چنانکه خیار و خیارز. (از انجمن آرا) (از آنندراج). مخفف کورزه. (حاشیۀ برهان چ معین). کورزه. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کورزه شود
میوه و بار کَوَر باشد که رستنیی است پر شاخ و برگ و گل و میوۀ آن را در سرکه اندازند و آچار سازند و در دواها نیز به کار برند و به عربی شوکهالشهبا خوانند و ینبوت همان است. (برهان). در جهانگیری گفته به اول و ثانی مفتوح و در رشیدی به اول مضموم میوه و بار کور باشد و صاحب برهان نوشته خرنوب شامی همان است و به مناسبت کور، به فتح اصح است چه از کورزه و کورزاده فهمیده می شود و با ثمر و میوۀ کور بس مناسب است، چنانکه خیار و خیارز. (از انجمن آرا) (از آنندراج). مخفف کورزه. (حاشیۀ برهان چ معین). کورزه. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کورزه شود
یکی از ایالات فرانسه است. و مرکز آن ’تول’ و شهرهای مهم آن: اوسل و بریو است. این ایالت از سه ولایت و سی بلوک و 289 بخش تشکیل یافته و مساحت آن در حدود 5888 متر مربع است و 242800 تن سکنه دارد. از نظر محصول فقیر، اما شراب آنجا معروف است و در آن صنایع ذوب فلزات، کاغذسازی و تولید مواد غذایی رواج دارد و یکی از مراکز هیدروالکتریک است. (از لاروس)
یکی از ایالات فرانسه است. و مرکز آن ’تول’ و شهرهای مهم آن: اوسل و بریو است. این ایالت از سه ولایت و سی بلوک و 289 بخش تشکیل یافته و مساحت آن در حدود 5888 متر مربع است و 242800 تن سکنه دارد. از نظر محصول فقیر، اما شراب آنجا معروف است و در آن صنایع ذوب فلزات، کاغذسازی و تولید مواد غذایی رواج دارد و یکی از مراکز هیدروالکتریک است. (از لاروس)
در گذشته چون زن آبستنی که زادنش نزدیک بود می مرد او را رد گور می نهادند و شخصی را روی گور می گماشتند ونی یا لوله ای از درون گور به بیرون می گذاشتند تا چون کودک زاده شود صدایش از آن لوله شنیده شود و گور را بشکافند و بیرون آورند. عامه این کودکان را گورزا می گفتند و معتقد بودند که چنین کودکی کوتاه قد خواهد شد، کوتاه قد کوتوله: درخت کوتاهی که مثل گورزا ها رشد نکرده مانده بود دیده میشد
در گذشته چون زن آبستنی که زادنش نزدیک بود می مرد او را رد گور می نهادند و شخصی را روی گور می گماشتند ونی یا لوله ای از درون گور به بیرون می گذاشتند تا چون کودک زاده شود صدایش از آن لوله شنیده شود و گور را بشکافند و بیرون آورند. عامه این کودکان را گورزا می گفتند و معتقد بودند که چنین کودکی کوتاه قد خواهد شد، کوتاه قد کوتوله: درخت کوتاهی که مثل گورزا ها رشد نکرده مانده بود دیده میشد
چوبدستی باشد که گاو و خر دیگر ستوران را بدان دانند: دوستان را بیافتی بمراد سر دشمن نکوفتی بگواز. (فرخی)، واحد طول معادل ذراع: در ازای از گواز های ما، هاون چوبین جواز
چوبدستی باشد که گاو و خر دیگر ستوران را بدان دانند: دوستان را بیافتی بمراد سر دشمن نکوفتی بگواز. (فرخی)، واحد طول معادل ذراع: در ازای از گواز های ما، هاون چوبین جواز
منسوب به گور (قبر) قبری، گودالی که در بعضی نقاط مانند قبر یا چاه کنند و سر آن غالبا تنگ است و زیر آن فراخ و گندم را در آن زیر زمین انبار کنند و دهانه آنرا ببندند بطوری که جز مالک آن کسی نداند که در آنجا انبار گندم است و این عمل را گاه برای حفظ غلات از دشمن یا سپاهیان بیگانه کنند و گاه برای حفظ آنها و زیاد شدن قیمت تا بهنگام بیرون آورند و بفروشند. یا گندم گوری. گندمی که بطریق مذکور انبار کنند و بهنگام گرانی بیرون آورند و بفروشند. منسوب به گبر گبری، گبری، نوعی انگور
منسوب به گور (قبر) قبری، گودالی که در بعضی نقاط مانند قبر یا چاه کنند و سر آن غالبا تنگ است و زیر آن فراخ و گندم را در آن زیر زمین انبار کنند و دهانه آنرا ببندند بطوری که جز مالک آن کسی نداند که در آنجا انبار گندم است و این عمل را گاه برای حفظ غلات از دشمن یا سپاهیان بیگانه کنند و گاه برای حفظ آنها و زیاد شدن قیمت تا بهنگام بیرون آورند و بفروشند. یا گندم گوری. گندمی که بطریق مذکور انبار کنند و بهنگام گرانی بیرون آورند و بفروشند. منسوب به گبر گبری، گبری، نوعی انگور
روز نو روز تازه، بزرگترین جشن ملی ایرانیان که در نخستین روز از نخستین ماه (فروردین) سال شمسی آنگاه که روز وشب برابرگردد - آغاز شود جشن فروردین جشن بهاربهارجشن. جشن سال نو نزد آریاییان - این جشن در اصل یکی از دو جشن بزرگ بود: آریاییان در اعصار باستانی دو فصل گرما و سرما داشتند (طبقه بندی سال بچهار فصل بعدها پیدا شد) فصل سرما شامل ده ماه و فصل گرما دو ماه بودچنانکه در وندیداد فر گرد اول بند 2 و 3 آمده ولی بعدها در دو فصل مزبور تغییری پدیدآمد چه تابستان دارای هفت ماه و زمستان پنج ماه گردید. چنانکه این امر نیز در شرح بندهای مزبور از وندیداد مسطور است. در هر یک از این دو فصل جشنی برپا میداشتندکه هر دو آغاز سال نو بشمار میرفته نخست جشنی که بهنگام آغاز فصل گرما یعنی وقتی که گله ها را از آغلها بچمنهای سبز و خرم میکشانیدند و از دیدن چهره دلارای خورشید شاد و خرم میشدند و دیگر در آغاز فصل سرما که گله را باغل کشانیده توشه روزگار سرما را تهیه میدیدند. نوروز و مهرگان. از یک طرف میبینم که در عهد بسیار کهن سال از اول تابستان (انقلاب صیفی) و با ماه تیر آغاز میشده و دلیل آن لغت} میذیایری {است که اسم گاهنبار پنجم از شش گاهنبار سال است این جشن در حوالی انقلاب شتوی برپا میشده و معنی لغوی آن (نیمه سال) است. از بیان بندهشن پهلوی چنین برمیاید که} میذیایری {در اصل در حوالی انقلاب شتوی (اول جدی) و بنابراین اول سال در حوالی انقلاب صیفی (اول سرطان) و مطابق} میذیری شم {بوده است. از سوی دیگر درمییابیم که در زمانی سال با اول تابستان شروع میشده ولی نه با تیرماه بلکه با فروردین ماه. بیرونی اول سال ایرانیان را در فروردین و در انقلاب صیفی میداندو اعیاد خوارزمی نیز مویداین مدعاست. مسعودی در التنبیه والاشراف گوید: آغاز سال ایرانیان در اول تابستان و مهرگان در آغاز فصل زمستان بوده است. در نوروزنامه منسوب به خیام آمده: فروردین آن روز (سی سال گذشته از پادشاهی گشتاسب که زردشت بیرون آمد) آفتاب باول سرطان قرار کرد و جشن کرد. در کتابالتاج منسوب بحاحظ آمده: نوروز و مهرگان دو فصل سال هستند: مهرگان دخول زمستان و فصل سرماست و نوروز اذن دخول فصل گرماست. هنگام جشن قراینی در دست است که میرساند این جشن در عهد قدیم یعنی بهنگام تدوین بخش کهن و اوستا نیز در آغاز برج حمل یعنی اول بهار برپا میشده و شاید بنحوی که اکنون بر ما معلوم نیست آنرا در اول برج مزبور ثابت نگاه میداشتند. چنانکه از تواریخ برمیایددر عهد ساسانیان نوروز یعنی روز اول سال ایرانی و نخستین روز فروردین ماه - در اول فصل بهار نبود بلکه مانند عید فطر و عید اضحی در میان مسلمانان آن هم در فصول میگشت (منتهی نه بدان سرعت که اعیاد عربی میگردند)، در سال یازدهم هجرت که مبدا تاریخ یزدگردی و مصادف با جلوس یزدگرد پسر شهریار آخرین شاهنشاه ساسانی است نوروز در شانزدهم حزیران رومی (ژوئن فرنگی) - یعنی نزدیک باول تابستان - بودو از آن تاریخ باین طرف بتدریج هر چهار سال یک روز عقب تر ماندتا در حدود سال 392 هجری قمری نوروز نوروز و مهرگان دو فصل باول حمل رسید. در سال 467 هجری قمری نوروز در 23 برج حوت - یعنی 17 روز بپایان زمستان مانده واقع بود در این هنگام جلال الدین ملکشاه سلجوقی ترتیب تقویم جدید جلالی را بنانهاد ونوروز را در روز اول بهار که موقع نجومی تحویل آفتاب به برج حمل است قرارداده ثابت نگاهداشت بدین طریق که قرارشد در هر چهار سال یکبار سال را 366 روز محسوب دارند و پس از تکرار این عمل هفت بار - یعنی پس از هفت مرتبه چهار سال (یا 28 سال) بار هشتم بجای اینکه سال چهارم را 366 روز حساب کنندبا سال پنجم (یعنی در واقع با سال سی و سوم از آغاز عمل) این معامله رابکنندو بدین ترتیب روی هم رفته سال جلالی نزدیکترین سالهای دنیا بسال شمسی حقیقی که 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 64 ثانیه است میباشد. ایرانیان باستان جشنی داشته اند بنام فروردگان و آن ده روز طول میکشیده. فروردگان که در پایان سال گرفته میشدظاهرا در واقع روزهای عزا و ماتم بوده نه جشن شادیچنانکه بیرونی راجع بهمین روزهای آخر سال در نزد سغدیان گوید: در آخر ماه دوازدهم} حشوم {اهل سغد برای اموات قدیم خود گریه و نوحه سرایی کنند و چهره های خود را بخراشندو برای مردگان خوردنیها و آشامیدنیها گذارند. و ظاهرا بهمین جهت جشن نوروز که پس از آن میاید روز شادی بزرگ بوده است (علاوه بر آنکه جشن آغاز سال محسوب میشده)، در داستانهای ملی - فردوسی که بدون شک مواد شاهنامه خود را معالواسطه از خداینامک و دیگر کتب و رسایل پهلوی اتخاذکرده اندر پادشاهی جمشید گوید: بفرکیانی یکی تخت ساخت چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت که چون خواستی دیو برداشتی ز هامون بگردون برافراشتی چو خورشید تابان میان هوا نشسته برو شاه فرمانروا جهان انجمن شد بر تخت اوی فرومانده از فره بخت اوی بجمشید بر گوهر افشاندند مرآن روز را روز نو خواندند سر سال نو هرمز فرودین بر آسوده از رنج تن دل زکین بزرگان بشادی بیاراستند می و جام و رامشگران خواستند چنین روز فرخ از آن روزگار بمانده از آن خسروان یادگار. وجه تسمیه - از همین داستان که بیرونی آنرا نیز نقل کرده نیک برمیاید که نوروز را بمعنی} روز نو و تازه {یعنی روزی که سال نو بدان آغازگرددمیدانستند. ابوریحان در التفهیم گوید: از رسمهای پارسیان نوروز چیست ک نخستین روز است از فروردین ماه وزین جهت روز نو نام کردندزیراک پیشانی سال نواست. درباره پیدایش نوروز افسانه های بسیارنقل شده که هر چند اساطیری است اما از تواتر آن اخبار وجه تسمیه نوروز و همچنین قدمت انتساب آن باعصار آریایی نیک آشکارمیگردد. نوروز عامه و نوروز خاصه - جشن نوروز فقط در روز اول فروردین ماه برپا نمیشده بلکه چند روز دوام مییافته. ابوریحان در التفهیم پس از ذکر نخستین روز فروردین: و آنچه از پس اوست از پنج روز همه جشنهاست و ششم فروردین ماه نوروز بزرگ استزیراکه خسروان بدان پنج روز حقهای حشم و گروهان بگزارندی و حاجتها رواکردندی. آنگاه بدین روز ششم خلوت کردندی خاصگانرا. و اعتقاد پارسیان اندر نوروز نخستین است که اول روزیست از فرنامه (زمانه خ) و بدو فلک آغازیدگردیدن، شهمردان رازی در روضه المنجمین آرد: نوروز بزرگ - آنچه معروف است آن دانند که خسروان چون نوروز بودی بر تخت نشستندی و پنج روز رسم بودی که حاجت مردم رواکردندی و عطاهای فراوان دادندی و چون این پنج روز بگذشتی بلهوکردن و باده خوردن مشغول شدندی. پس این روز از این سبب بزرگ کردندی و گفته اند که آن روزیست که جمشید مردم را بشارت دادی به بیمرگی وتندرستی وآموزندگی و گویند که هم اندرین روز بود که کیومرث. . دیو را بکشت و بسیار گونه گفته اندلکن چون درستی آن ندانم بدین اختصار شد، برخی در ضمن شرح رسوم درباری مدت این جشن را یک ماه نوشته اندو گروهی پنج روز اول را نوروز عامه و بقیه را نوروز خاصه نامیده اند. بدیهی است اگر فیالمثل در دربار شاهنشاهان ساسانی یک ماه جشن برپا میشده این امر مستلزم آن نبودکه همه مردم یک ماه تمام را جشن بگیرندبلکه در پنج روز اول همگی جشن برپا میکردند. نوروز خاصه را} نوروز بزرگ {و} جشن بزرگ {و} نوروز ملک {هم خوانده اند. در پنج روزاول فروردین حقهای حشم و لشکر را میگزاردند و حاجت آنان روامیکردند و چو نوروز بزرگ میرسید زندانیان را آزادمیکردند و مجرمان را عفومینمودند و بعشرت میپرداختند. بنابر قول جاحظ در زمان جمشید و بگفتار بیرونی پس از وی و بنظر محققان معاصربهنگام شاهنشاهی ساسانیان فروردین ماه بشش بخش تقسیم میشده که پنج روز اولی را شاهنشاه باشراف و پنج روز دوم را ببخشش اموال و دریافت هدیه های نوروز و پنجه سوم را بخدم خود و چهارم را بخواص خویش و پنجم را بلشکریان و ششم را برعایا اختصاص میداد. نخستین پادشاهی که دو قسمت نوروز عامه و خاصه را بهم پیوست و همه ایام مابین آنرا جشن گرفت هرمز پسر شاهپور بود. نوروز در ایران پیش از اسلام - از آنچه گفته شدظشکارگردید که نوروز از مراسم بسیار کهن ایرانیان آریایی است. اگر چه در اوستا از نوروز نامی نیست ولی برخی از کتابهای دینی پهلوی از نوروز و مراسم ایرانیان باستان یادکرده اند. در بندهش بزرگ و نیز درصد در بندهش آمده: زرتشت سه بار با} هوو} {یاهوگوی) (نام زن زرتشت دختر فرشوشترو او برادر جاماسپ و او وزیرکی گشتاسپ بود) نزدیک شدو هر بار نطفه ای ازو بر زمین افتادو این سه نطفه تحت مراقبت ایزد اناهیته (ناهید) در دریاچه کسوه (آنرا با} زره {} هامون {تطبیق کرده اند) نهاده شده. در آنجا کوهی است بنام} کوه خدا {که جایگاه گروهی از پارسایان است. هر سال در نوروز و مهرگان این مردم دختران خود را برای آب تنی در دریاچه مزبور میفرستندزیرا زرتشت بدانان گفته است که از دختران ایشان اوشیدر و اوشیدرماه و سوشیان (موعودان سه گانه مزدیسنا) بوجودخواهندآمد. بطورکلی ازمراسم نوروز در دربار شاهنشاهان هخامنشی واشکانی اطلاعات دقیقی در دست نیست و بعکس از عصر ساسانی اطلاعات گرانبها موجوداست که خلاصه آنها در ذیل نقل میشود: در بامداد نوروز شاهنشاه جامه ای که معمولااز بردیمانی بود بر تن میکردو زینت بر خود استوار میفرمود و به تنهایی در دربار حاضرمیشد و شخصی که قدم او را بفال نیک میگرفتند برشاه داخل میشد. در نوروزنامه آمده: آمدن موبد موبدان و نوروزیظوردن آیین ملوک عجم ازگاه کیخسرو تا بروزگار یزجرد که آخر ملک عجم بودچنان بوده است که روز نوروز نخست کس از مردمان بیگانه موبد موبدان پیش ملک آمدی با جام زرین پر می و انگشتری و درمی و دیناری خسروانی و یک دسته خوید سبز رسته و شمشیریو تیر وکمان و دوات و قلم واسپی و غلامی خوبرویو ستایش نمودی ونیایش کردی او را بزبان پارسی بعبارت ایشان. چون موبد موبدان از آفرین بپرداختی پس بزرگان دولت درآمدندی و خدمتها پیش آوردندی. آفرین موبد موبدان بعبارت ایشان: شهاخ بجشن فروردین بماه فروردین ظزادی گزینبروان و دین کیان سروش آورد ترا دانایی و بینایی بکاردانی و دیر زیو باخوی هژیرو شادباش بر تخت زرین وانوشه خور بجام جمشید و رسم نیاکاندر همت بلند و نیکوکاری و ورزش داد و راستی نگاهدار. سرت سبزباد و جوانی چو خوید. اسبت کامگار و پیروز و تیغت روشن و کاری بدشمن و بازت گیراو خجسته بشکارو کارت راست چون تیروهم کشوری بگیرنوبر تخت با درم و دینار پیشت هنری و داناگرامی و درم خوارو سرایت آباد و زندگانی بسیار. چون این بگفتی چاشنی کردی و جام بملک دادی و خوید در دست دیگر نهادی و دینار و درم در پیش تخت او بنهادی. و بدین آن خواستی که روز نو و سال نو هرچه بزرگان اول دیدار چشم بر آن افکنندتا سال دیگر شادمان و خرم با آن چیزها در کامرانی بمانند و آن بریشان مبارک گرددکه خرمی و آبادانی جهان درین چیزهاست که پیش ملک آوردندی. و این رسم بود در عصر خلفای اسلام نیز ادامه یافت. مالیاتهای کشوری در روزگار ساسانیان در نوروز افتتاح میشد (کتاب التاج چاپ مصر ص 146) و یکی از جهات اصلاح تقویم و کبیسه قرار دادن سالهای پارسی بتوسط متوکل و معتمد با. . . همین امربود (آثار الباقیه ص 31) در هریک از ایام نوروز پادشاه بازی سپید پرواز میداد و از چیزهایی که شاهنشاهان در نوروز بخوردن آن تبرم می جستند اندکی شیر تازه و خالص و پنیر نو بود و در هر نوروزی برای پادشاه با کوزه ای آهنین یا سیمین آب برداشته میشد. در گردن این کوزه قلاده ای قرار میدادند از یاقوتهای سبز که در زنجیری زرین گذشته و بر آن مهره های زبرجدین کشیده بودند. این آب را دختران دوشیزه از زیر آسیابها بر میداشتند (المحاسن و الاضداد ص 234)، جاحظ پس ازین قول نوشته که چون نوروز بشنبه میافتاد پادشاه میفرمود که از رئیس یهودیان چهار هزار درهم بستانند و کسی سبب این کار را نمیدانست جز اینکه این رسم بین ملوک جاری شده و مانند جزیه گردیده بود. بیست و پنج روز پیش از نوروز در صحن دایره المعارف دوازده ستون از خشت خام برپا میشد که بر ستونی گندم و بر ستونی جو و و بر ستونی برنج و بر ستونی باقلی و بر ستونی کاجیله و برستونی ارزن و بر ستونی ذرت و بر ستونی لوبیا و بر ستونی نخود و بر ستونی کنجد و بر ستونی ماش میکاشتند و اینها را نمیچیدند مگر بغنا و ترنم و لهو. در ششمین روز نوروز این حبوب را میکندند و میمنت را در مجلس میپراگندند و تا روز مهر از ماه فروردین (16 فروردین) آنرا جمع نمیکردند (چنانکه اکنون در ایران کاشتن سبزیهای مختلف پیش از عید و چیدن آن در روز سیزدهم سال معمولست)، این حبوب را برای تفال میکاشتند و گمان میکردند که هریک از آنها که نیکو تر و بارور تر شود محصولش در آن سال فراوادن خواهد بود و شاهنشاه بنظر کردن در جو بویژه تبرک میجست (المحاسن الاضداد ص 234)، شاه در این روزها بار عام میداد و ترتیب آنرا بطرق گوناگون نوشته اند: ابوریحان گوید که اول فروردین (نوروز عامه) چنین بود که شاه بروز اول نوروز ابتدا میکرد و عامه را از جلوس خویش برای ایشان و احسان بدانان می آگاهانید. در روز دوم باری کسانی که از عامه رفیعتر بودند یعنی دهگانان و اهل آتشکده ها حلوس میکرد. در روز سوم از برای اسواران و موبدان بزرگ و روز چهارم از برای افراد خاندان و نزدیکان و خاصان خود. در روز پنجم برای پسر و نزدیکان خویش و بهریک از اینان در خور رتبت اکرام و انعام مینمود و چون روز ششم فرا میرسید از ادای حقوق مردم فارغ میشد و از این پس نوروزآن خود او بود و دیگر کس جز ندیمان و اهل انس و شایستگان خلوت بنزد او نمیتوانست برود (آثار الباقیه ص 219)، همچنین در ایام نوروز نوا هایی خاص در خدمت پادشاه نواخته میشد که مختص همان ایام بود در بامداد نوروز مردم بیکدیگر آب میپاشیدند و این رسم در قرنهای نخستین اسلامی نیز رایج بوده است. دیگر هدیه دادن شکر متداول بود. نویسندگان اسلامی برای علت این دو امر افسانه هایی چند نقل کرده اند که از ذکر آنها صرف نظر میشود همچنین در شب نوروز آتش بر می افروختند (بلوغ الارب ج 1 ص 386)، و این رسم تا عهد عباسیان نیز (در بین النهرین) ادامه یافت و تحسین کسی که این رسم را نهاد هرمز د شجاع پسر شاپور پسر اردشیر بابکان است (آثار الباقیه ص 218) نوروز در عصر خلفا - در دربارهای نخستین خلفای اسلام بنوروز اعتنایی نداشتند ولی بعدها خلفای اموی برای افزودن در آمد خود هدایای نوروز را از نو معمول داشتند. بنی امیه هدیه ای درعید نوروز بر مردم ایران تحمیل میکردند که در زمان معاویه مقدار آن به 5 تا 10 میلیون درهم بالغ میشد (تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 2 ص 22) و امیران ایشان برای جلب منافع خود مردم را باهدا ء تحف دعوت میکردند (نخستین کسی که در اسلام هدایای نوروز و مهرگان را رواج داد حجاج بن یوسف بود)، اندکی بعد این رسم نیز از طرف خلفای مزبور بعنوان گران آمدن اهدا ء تحف بر مردم منسوخ گردید. (زمان عمر بن عبد العزیز. بلوغ الارب ج 1 ص 387) ولی در تمام این مدت ایرانیان مراسم جشن نوروز را برپا میداشتند. در نتیجه ظهور ابو مسلم خراسانی و روی کار آمدن خلافت عباسی و نفوذ برمکیان و دیگر وزرای ایرانی و تشکیل سلسله های طاهریان و صفاریان جشنهای ایران از نو رونق یافتند. گویندگان درباره آنها قصاید پرداختند و نویسندگان مانند حمزه بن حسن اصفهانی مولف (( اشعار السائره فی النیروز و المهرجان) ) آنها را مدون ساختند (آثار الباقیه ص 31)، آثار و قراینی که در دستست میرساند پس از اسلام همواره جشن نوروز برپا میشده است و مراسم آن با تصرفات و تغییراتی از عهدی بعهد دیگر منتقل میگردیده است تا عصر حاضر که آن بزرگترین جشن ملی ایرانیان محسوب میشود، یکی از نغمات موسیقی قدیم ایرانی که بقول صفی الدین ارموی در مقام سه گانه نواخته میشده (حسینعلی ملاح. مجله موسیقی شماره 97 ص 31- 30) یا ترکیبات اسمی: نوروز اصل. یکی از آوازهای شش گانه قدما (گواشت گردانیا سلمک نوروز اصل مایه و شهناز)، این آواز با عراق زیر افکنده اصفهان و حسینی مناسب است. یا نوروز بزرگ. نوروز خاصه، گوشه ایست از آواز در موسیقی قدیم: : نوروز کیقبادی: (( نوروز بزرگم بزن ای مطرب امروز زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز) ) (منوچهری) یا نوروز بیاتی. یکی از شعب بیست و چهار گانه موسیقی قدما و آن پنج نغمه است و از طرفین نغمات برای تزیین بر آن اضافه کنند. لحن آن محزون و رقت انگیز باشد و بحجازی و بوسلیک نزدیک شود. این شعبه با عشاق مناسب است. یا نوروز جلالی. جشن نوروز که در زمان جلال الدین ملکشاه طبق تقویم جلالی در آغاز برج حمل تثبیت شده: (( می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی) ) (حافظ. 318) یا نوروز خارا. نوروز خردک. یا نوروز خاصه. جشنی که از ششم فروردین ببعد در دنباله نوروز عامه برپا میداشتند. در این ایام شاهان زندانیان را آزاد و مجرمان را عفو میکردند و بعشرت می پرداختند. یا نوروز خردک. نغمه ایست که در آواز راست پنجگاه و آواز همایون نواخته میشود: نوروز کوچک نوروز خارا. یا نوروز صبا. نغمه ایست که در همایون و راست پنجگاه نواخته میشود. یا نوروز عامه. جشن پنج روز اول ماه فروردین. درین پنج روز شاهان حقهای حشم و لشکر را میگزاردند و حاجت آنان روا میکردند. یا نوروز عجم. شعبه ایست از موسیقی قدیم مناسب با حسینی که در راست پنجگاه نواخته شود. یا نوروز عرب. نغمه ایست که در همایون راست پنجگاه نواخته میشود. یا نوروز کوچک (نوروز خردک)، یا نوروز کیقبادی (نوروز بزرگ) : (( دستانهای چنگش سبزه بهار باشد نوروز کیقبادی و آزاد وار باشد) ) (منوچهری)
روز نو روز تازه، بزرگترین جشن ملی ایرانیان که در نخستین روز از نخستین ماه (فروردین) سال شمسی آنگاه که روز وشب برابرگردد - آغاز شود جشن فروردین جشن بهاربهارجشن. جشن سال نو نزد آریاییان - این جشن در اصل یکی از دو جشن بزرگ بود: آریاییان در اعصار باستانی دو فصل گرما و سرما داشتند (طبقه بندی سال بچهار فصل بعدها پیدا شد) فصل سرما شامل ده ماه و فصل گرما دو ماه بودچنانکه در وندیداد فر گرد اول بند 2 و 3 آمده ولی بعدها در دو فصل مزبور تغییری پدیدآمد چه تابستان دارای هفت ماه و زمستان پنج ماه گردید. چنانکه این امر نیز در شرح بندهای مزبور از وندیداد مسطور است. در هر یک از این دو فصل جشنی برپا میداشتندکه هر دو آغاز سال نو بشمار میرفته نخست جشنی که بهنگام آغاز فصل گرما یعنی وقتی که گله ها را از آغلها بچمنهای سبز و خرم میکشانیدند و از دیدن چهره دلارای خورشید شاد و خرم میشدند و دیگر در آغاز فصل سرما که گله را باغل کشانیده توشه روزگار سرما را تهیه میدیدند. نوروز و مهرگان. از یک طرف میبینم که در عهد بسیار کهن سال از اول تابستان (انقلاب صیفی) و با ماه تیر آغاز میشده و دلیل آن لغت} میذیایری {است که اسم گاهنبار پنجم از شش گاهنبار سال است این جشن در حوالی انقلاب شتوی برپا میشده و معنی لغوی آن (نیمه سال) است. از بیان بندهشن پهلوی چنین برمیاید که} میذیایری {در اصل در حوالی انقلاب شتوی (اول جدی) و بنابراین اول سال در حوالی انقلاب صیفی (اول سرطان) و مطابق} میذیری شم {بوده است. از سوی دیگر درمییابیم که در زمانی سال با اول تابستان شروع میشده ولی نه با تیرماه بلکه با فروردین ماه. بیرونی اول سال ایرانیان را در فروردین و در انقلاب صیفی میداندو اعیاد خوارزمی نیز مویداین مدعاست. مسعودی در التنبیه والاشراف گوید: آغاز سال ایرانیان در اول تابستان و مهرگان در آغاز فصل زمستان بوده است. در نوروزنامه منسوب به خیام آمده: فروردین آن روز (سی سال گذشته از پادشاهی گشتاسب که زردشت بیرون آمد) آفتاب باول سرطان قرار کرد و جشن کرد. در کتابالتاج منسوب بحاحظ آمده: نوروز و مهرگان دو فصل سال هستند: مهرگان دخول زمستان و فصل سرماست و نوروز اذن دخول فصل گرماست. هنگام جشن قراینی در دست است که میرساند این جشن در عهد قدیم یعنی بهنگام تدوین بخش کهن و اوستا نیز در آغاز برج حمل یعنی اول بهار برپا میشده و شاید بنحوی که اکنون بر ما معلوم نیست آنرا در اول برج مزبور ثابت نگاه میداشتند. چنانکه از تواریخ برمیایددر عهد ساسانیان نوروز یعنی روز اول سال ایرانی و نخستین روز فروردین ماه - در اول فصل بهار نبود بلکه مانند عید فطر و عید اضحی در میان مسلمانان آن هم در فصول میگشت (منتهی نه بدان سرعت که اعیاد عربی میگردند)، در سال یازدهم هجرت که مبدا تاریخ یزدگردی و مصادف با جلوس یزدگرد پسر شهریار آخرین شاهنشاه ساسانی است نوروز در شانزدهم حزیران رومی (ژوئن فرنگی) - یعنی نزدیک باول تابستان - بودو از آن تاریخ باین طرف بتدریج هر چهار سال یک روز عقب تر ماندتا در حدود سال 392 هجری قمری نوروز نوروز و مهرگان دو فصل باول حمل رسید. در سال 467 هجری قمری نوروز در 23 برج حوت - یعنی 17 روز بپایان زمستان مانده واقع بود در این هنگام جلال الدین ملکشاه سلجوقی ترتیب تقویم جدید جلالی را بنانهاد ونوروز را در روز اول بهار که موقع نجومی تحویل آفتاب به برج حمل است قرارداده ثابت نگاهداشت بدین طریق که قرارشد در هر چهار سال یکبار سال را 366 روز محسوب دارند و پس از تکرار این عمل هفت بار - یعنی پس از هفت مرتبه چهار سال (یا 28 سال) بار هشتم بجای اینکه سال چهارم را 366 روز حساب کنندبا سال پنجم (یعنی در واقع با سال سی و سوم از آغاز عمل) این معامله رابکنندو بدین ترتیب روی هم رفته سال جلالی نزدیکترین سالهای دنیا بسال شمسی حقیقی که 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 64 ثانیه است میباشد. ایرانیان باستان جشنی داشته اند بنام فروردگان و آن ده روز طول میکشیده. فروردگان که در پایان سال گرفته میشدظاهرا در واقع روزهای عزا و ماتم بوده نه جشن شادیچنانکه بیرونی راجع بهمین روزهای آخر سال در نزد سغدیان گوید: در آخر ماه دوازدهم} حشوم {اهل سغد برای اموات قدیم خود گریه و نوحه سرایی کنند و چهره های خود را بخراشندو برای مردگان خوردنیها و آشامیدنیها گذارند. و ظاهرا بهمین جهت جشن نوروز که پس از آن میاید روز شادی بزرگ بوده است (علاوه بر آنکه جشن آغاز سال محسوب میشده)، در داستانهای ملی - فردوسی که بدون شک مواد شاهنامه خود را معالواسطه از خداینامک و دیگر کتب و رسایل پهلوی اتخاذکرده اندر پادشاهی جمشید گوید: بفرکیانی یکی تخت ساخت چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت که چون خواستی دیو برداشتی ز هامون بگردون برافراشتی چو خورشید تابان میان هوا نشسته برو شاه فرمانروا جهان انجمن شد بر تخت اوی فرومانده از فره بخت اوی بجمشید بر گوهر افشاندند مرآن روز را روز نو خواندند سر سال نو هرمز فرودین بر آسوده از رنج تن دل زکین بزرگان بشادی بیاراستند می و جام و رامشگران خواستند چنین روز فرخ از آن روزگار بمانده از آن خسروان یادگار. وجه تسمیه - از همین داستان که بیرونی آنرا نیز نقل کرده نیک برمیاید که نوروز را بمعنی} روز نو و تازه {یعنی روزی که سال نو بدان آغازگرددمیدانستند. ابوریحان در التفهیم گوید: از رسمهای پارسیان نوروز چیست ک نخستین روز است از فروردین ماه وزین جهت روز نو نام کردندزیراک پیشانی سال نواست. درباره پیدایش نوروز افسانه های بسیارنقل شده که هر چند اساطیری است اما از تواتر آن اخبار وجه تسمیه نوروز و همچنین قدمت انتساب آن باعصار آریایی نیک آشکارمیگردد. نوروز عامه و نوروز خاصه - جشن نوروز فقط در روز اول فروردین ماه برپا نمیشده بلکه چند روز دوام مییافته. ابوریحان در التفهیم پس از ذکر نخستین روز فروردین: و آنچه از پس اوست از پنج روز همه جشنهاست و ششم فروردین ماه نوروز بزرگ استزیراکه خسروان بدان پنج روز حقهای حشم و گروهان بگزارندی و حاجتها رواکردندی. آنگاه بدین روز ششم خلوت کردندی خاصگانرا. و اعتقاد پارسیان اندر نوروز نخستین است که اول روزیست از فرنامه (زمانه خ) و بدو فلک آغازیدگردیدن، شهمردان رازی در روضه المنجمین آرد: نوروز بزرگ - آنچه معروف است آن دانند که خسروان چون نوروز بودی بر تخت نشستندی و پنج روز رسم بودی که حاجت مردم رواکردندی و عطاهای فراوان دادندی و چون این پنج روز بگذشتی بلهوکردن و باده خوردن مشغول شدندی. پس این روز از این سبب بزرگ کردندی و گفته اند که آن روزیست که جمشید مردم را بشارت دادی به بیمرگی وتندرستی وآموزندگی و گویند که هم اندرین روز بود که کیومرث. . دیو را بکشت و بسیار گونه گفته اندلکن چون درستی آن ندانم بدین اختصار شد، برخی در ضمن شرح رسوم درباری مدت این جشن را یک ماه نوشته اندو گروهی پنج روز اول را نوروز عامه و بقیه را نوروز خاصه نامیده اند. بدیهی است اگر فیالمثل در دربار شاهنشاهان ساسانی یک ماه جشن برپا میشده این امر مستلزم آن نبودکه همه مردم یک ماه تمام را جشن بگیرندبلکه در پنج روز اول همگی جشن برپا میکردند. نوروز خاصه را} نوروز بزرگ {و} جشن بزرگ {و} نوروز ملک {هم خوانده اند. در پنج روزاول فروردین حقهای حشم و لشکر را میگزاردند و حاجت آنان روامیکردند و چو نوروز بزرگ میرسید زندانیان را آزادمیکردند و مجرمان را عفومینمودند و بعشرت میپرداختند. بنابر قول جاحظ در زمان جمشید و بگفتار بیرونی پس از وی و بنظر محققان معاصربهنگام شاهنشاهی ساسانیان فروردین ماه بشش بخش تقسیم میشده که پنج روز اولی را شاهنشاه باشراف و پنج روز دوم را ببخشش اموال و دریافت هدیه های نوروز و پنجه سوم را بخدم خود و چهارم را بخواص خویش و پنجم را بلشکریان و ششم را برعایا اختصاص میداد. نخستین پادشاهی که دو قسمت نوروز عامه و خاصه را بهم پیوست و همه ایام مابین آنرا جشن گرفت هرمز پسر شاهپور بود. نوروز در ایران پیش از اسلام - از آنچه گفته شدظشکارگردید که نوروز از مراسم بسیار کهن ایرانیان آریایی است. اگر چه در اوستا از نوروز نامی نیست ولی برخی از کتابهای دینی پهلوی از نوروز و مراسم ایرانیان باستان یادکرده اند. در بندهش بزرگ و نیز درصد در بندهش آمده: زرتشت سه بار با} هوو} {یاهوگوی) (نام زن زرتشت دختر فرشوشترو او برادر جاماسپ و او وزیرکی گشتاسپ بود) نزدیک شدو هر بار نطفه ای ازو بر زمین افتادو این سه نطفه تحت مراقبت ایزد اناهیته (ناهید) در دریاچه کسوه (آنرا با} زره {} هامون {تطبیق کرده اند) نهاده شده. در آنجا کوهی است بنام} کوه خدا {که جایگاه گروهی از پارسایان است. هر سال در نوروز و مهرگان این مردم دختران خود را برای آب تنی در دریاچه مزبور میفرستندزیرا زرتشت بدانان گفته است که از دختران ایشان اوشیدر و اوشیدرماه و سوشیان (موعودان سه گانه مزدیسنا) بوجودخواهندآمد. بطورکلی ازمراسم نوروز در دربار شاهنشاهان هخامنشی واشکانی اطلاعات دقیقی در دست نیست و بعکس از عصر ساسانی اطلاعات گرانبها موجوداست که خلاصه آنها در ذیل نقل میشود: در بامداد نوروز شاهنشاه جامه ای که معمولااز بردیمانی بود بر تن میکردو زینت بر خود استوار میفرمود و به تنهایی در دربار حاضرمیشد و شخصی که قدم او را بفال نیک میگرفتند برشاه داخل میشد. در نوروزنامه آمده: آمدن موبد موبدان و نوروزیظوردن آیین ملوک عجم ازگاه کیخسرو تا بروزگار یزجرد که آخر ملک عجم بودچنان بوده است که روز نوروز نخست کس از مردمان بیگانه موبد موبدان پیش ملک آمدی با جام زرین پر می و انگشتری و درمی و دیناری خسروانی و یک دسته خوید سبز رسته و شمشیریو تیر وکمان و دوات و قلم واسپی و غلامی خوبرویو ستایش نمودی ونیایش کردی او را بزبان پارسی بعبارت ایشان. چون موبد موبدان از آفرین بپرداختی پس بزرگان دولت درآمدندی و خدمتها پیش آوردندی. آفرین موبد موبدان بعبارت ایشان: شهاخ بجشن فروردین بماه فروردین ظزادی گزینبروان و دین کیان سروش آورد ترا دانایی و بینایی بکاردانی و دیر زیو باخوی هژیرو شادباش بر تخت زرین وانوشه خور بجام جمشید و رسم نیاکاندر همت بلند و نیکوکاری و ورزش داد و راستی نگاهدار. سرت سبزباد و جوانی چو خوید. اسبت کامگار و پیروز و تیغت روشن و کاری بدشمن و بازت گیراو خجسته بشکارو کارت راست چون تیروهم کشوری بگیرنوبر تخت با درم و دینار پیشت هنری و داناگرامی و درم خوارو سرایت آباد و زندگانی بسیار. چون این بگفتی چاشنی کردی و جام بملک دادی و خوید در دست دیگر نهادی و دینار و درم در پیش تخت او بنهادی. و بدین آن خواستی که روز نو و سال نو هرچه بزرگان اول دیدار چشم بر آن افکنندتا سال دیگر شادمان و خرم با آن چیزها در کامرانی بمانند و آن بریشان مبارک گرددکه خرمی و آبادانی جهان درین چیزهاست که پیش ملک آوردندی. و این رسم بود در عصر خلفای اسلام نیز ادامه یافت. مالیاتهای کشوری در روزگار ساسانیان در نوروز افتتاح میشد (کتاب التاج چاپ مصر ص 146) و یکی از جهات اصلاح تقویم و کبیسه قرار دادن سالهای پارسی بتوسط متوکل و معتمد با. . . همین امربود (آثار الباقیه ص 31) در هریک از ایام نوروز پادشاه بازی سپید پرواز میداد و از چیزهایی که شاهنشاهان در نوروز بخوردن آن تبرم می جستند اندکی شیر تازه و خالص و پنیر نو بود و در هر نوروزی برای پادشاه با کوزه ای آهنین یا سیمین آب برداشته میشد. در گردن این کوزه قلاده ای قرار میدادند از یاقوتهای سبز که در زنجیری زرین گذشته و بر آن مهره های زبرجدین کشیده بودند. این آب را دختران دوشیزه از زیر آسیابها بر میداشتند (المحاسن و الاضداد ص 234)، جاحظ پس ازین قول نوشته که چون نوروز بشنبه میافتاد پادشاه میفرمود که از رئیس یهودیان چهار هزار درهم بستانند و کسی سبب این کار را نمیدانست جز اینکه این رسم بین ملوک جاری شده و مانند جزیه گردیده بود. بیست و پنج روز پیش از نوروز در صحن دایره المعارف دوازده ستون از خشت خام برپا میشد که بر ستونی گندم و بر ستونی جو و و بر ستونی برنج و بر ستونی باقلی و بر ستونی کاجیله و برستونی ارزن و بر ستونی ذرت و بر ستونی لوبیا و بر ستونی نخود و بر ستونی کنجد و بر ستونی ماش میکاشتند و اینها را نمیچیدند مگر بغنا و ترنم و لهو. در ششمین روز نوروز این حبوب را میکندند و میمنت را در مجلس میپراگندند و تا روز مهر از ماه فروردین (16 فروردین) آنرا جمع نمیکردند (چنانکه اکنون در ایران کاشتن سبزیهای مختلف پیش از عید و چیدن آن در روز سیزدهم سال معمولست)، این حبوب را برای تفال میکاشتند و گمان میکردند که هریک از آنها که نیکو تر و بارور تر شود محصولش در آن سال فراوادن خواهد بود و شاهنشاه بنظر کردن در جو بویژه تبرک میجست (المحاسن الاضداد ص 234)، شاه در این روزها بار عام میداد و ترتیب آنرا بطرق گوناگون نوشته اند: ابوریحان گوید که اول فروردین (نوروز عامه) چنین بود که شاه بروز اول نوروز ابتدا میکرد و عامه را از جلوس خویش برای ایشان و احسان بدانان می آگاهانید. در روز دوم باری کسانی که از عامه رفیعتر بودند یعنی دهگانان و اهل آتشکده ها حلوس میکرد. در روز سوم از برای اسواران و موبدان بزرگ و روز چهارم از برای افراد خاندان و نزدیکان و خاصان خود. در روز پنجم برای پسر و نزدیکان خویش و بهریک از اینان در خور رتبت اکرام و انعام مینمود و چون روز ششم فرا میرسید از ادای حقوق مردم فارغ میشد و از این پس نوروزآن خود او بود و دیگر کس جز ندیمان و اهل انس و شایستگان خلوت بنزد او نمیتوانست برود (آثار الباقیه ص 219)، همچنین در ایام نوروز نوا هایی خاص در خدمت پادشاه نواخته میشد که مختص همان ایام بود در بامداد نوروز مردم بیکدیگر آب میپاشیدند و این رسم در قرنهای نخستین اسلامی نیز رایج بوده است. دیگر هدیه دادن شکر متداول بود. نویسندگان اسلامی برای علت این دو امر افسانه هایی چند نقل کرده اند که از ذکر آنها صرف نظر میشود همچنین در شب نوروز آتش بر می افروختند (بلوغ الارب ج 1 ص 386)، و این رسم تا عهد عباسیان نیز (در بین النهرین) ادامه یافت و تحسین کسی که این رسم را نهاد هرمز د شجاع پسر شاپور پسر اردشیر بابکان است (آثار الباقیه ص 218) نوروز در عصر خلفا - در دربارهای نخستین خلفای اسلام بنوروز اعتنایی نداشتند ولی بعدها خلفای اموی برای افزودن در آمد خود هدایای نوروز را از نو معمول داشتند. بنی امیه هدیه ای درعید نوروز بر مردم ایران تحمیل میکردند که در زمان معاویه مقدار آن به 5 تا 10 میلیون درهم بالغ میشد (تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 2 ص 22) و امیران ایشان برای جلب منافع خود مردم را باهدا ء تحف دعوت میکردند (نخستین کسی که در اسلام هدایای نوروز و مهرگان را رواج داد حجاج بن یوسف بود)، اندکی بعد این رسم نیز از طرف خلفای مزبور بعنوان گران آمدن اهدا ء تحف بر مردم منسوخ گردید. (زمان عمر بن عبد العزیز. بلوغ الارب ج 1 ص 387) ولی در تمام این مدت ایرانیان مراسم جشن نوروز را برپا میداشتند. در نتیجه ظهور ابو مسلم خراسانی و روی کار آمدن خلافت عباسی و نفوذ برمکیان و دیگر وزرای ایرانی و تشکیل سلسله های طاهریان و صفاریان جشنهای ایران از نو رونق یافتند. گویندگان درباره آنها قصاید پرداختند و نویسندگان مانند حمزه بن حسن اصفهانی مولف (( اشعار السائره فی النیروز و المهرجان) ) آنها را مدون ساختند (آثار الباقیه ص 31)، آثار و قراینی که در دستست میرساند پس از اسلام همواره جشن نوروز برپا میشده است و مراسم آن با تصرفات و تغییراتی از عهدی بعهد دیگر منتقل میگردیده است تا عصر حاضر که آن بزرگترین جشن ملی ایرانیان محسوب میشود، یکی از نغمات موسیقی قدیم ایرانی که بقول صفی الدین ارموی در مقام سه گانه نواخته میشده (حسینعلی ملاح. مجله موسیقی شماره 97 ص 31- 30) یا ترکیبات اسمی: نوروز اصل. یکی از آوازهای شش گانه قدما (گواشت گردانیا سلمک نوروز اصل مایه و شهناز)، این آواز با عراق زیر افکنده اصفهان و حسینی مناسب است. یا نوروز بزرگ. نوروز خاصه، گوشه ایست از آواز در موسیقی قدیم: : نوروز کیقبادی: (( نوروز بزرگم بزن ای مطرب امروز زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز) ) (منوچهری) یا نوروز بیاتی. یکی از شعب بیست و چهار گانه موسیقی قدما و آن پنج نغمه است و از طرفین نغمات برای تزیین بر آن اضافه کنند. لحن آن محزون و رقت انگیز باشد و بحجازی و بوسلیک نزدیک شود. این شعبه با عشاق مناسب است. یا نوروز جلالی. جشن نوروز که در زمان جلال الدین ملکشاه طبق تقویم جلالی در آغاز برج حمل تثبیت شده: (( می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی) ) (حافظ. 318) یا نوروز خارا. نوروز خردک. یا نوروز خاصه. جشنی که از ششم فروردین ببعد در دنباله نوروز عامه برپا میداشتند. در این ایام شاهان زندانیان را آزاد و مجرمان را عفو میکردند و بعشرت می پرداختند. یا نوروز خردک. نغمه ایست که در آواز راست پنجگاه و آواز همایون نواخته میشود: نوروز کوچک نوروز خارا. یا نوروز صبا. نغمه ایست که در همایون و راست پنجگاه نواخته میشود. یا نوروز عامه. جشن پنج روز اول ماه فروردین. درین پنج روز شاهان حقهای حشم و لشکر را میگزاردند و حاجت آنان روا میکردند. یا نوروز عجم. شعبه ایست از موسیقی قدیم مناسب با حسینی که در راست پنجگاه نواخته شود. یا نوروز عرب. نغمه ایست که در همایون راست پنجگاه نواخته میشود. یا نوروز کوچک (نوروز خردک)، یا نوروز کیقبادی (نوروز بزرگ) : (( دستانهای چنگش سبزه بهار باشد نوروز کیقبادی و آزاد وار باشد) ) (منوچهری)
در گذشته چون زن آبستنی که زادنش نزدیک بود می مرد، او را در گور می نهادند و شخصی را روی گور می گماشتند و نی یا لوله ای از درون گور به بیرون می گذاشتند تا چون کودک زاده شود صدایش از آن لوله شنیده شود و گور را بشکافند و بیرون آورند
در گذشته چون زن آبستنی که زادنش نزدیک بود می مرد، او را در گور می نهادند و شخصی را روی گور می گماشتند و نی یا لوله ای از درون گور به بیرون می گذاشتند تا چون کودک زاده شود صدایش از آن لوله شنیده شود و گور را بشکافند و بیرون آورند