- گورخانه
- قبر و گور، قبرستان، دخمه
معنی گورخانه - جستجوی لغت در جدول جو
- گورخانه ((نِ))
- محل قبر، محل دفن، مقبره
- گورخانه
- قبر، محل قبر، مقبره
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جایی که در آن ورزشهای قدیمی کنند
زرادخانه، اسلحه خانه
ورزشگاه، محل مخصوص ورزش های باستانی
اسلحه خانه و جای ساختن اسلحه
خانه بار، انبار، تجارتخانه
دارو فروشی، داروخانه
زمینی که سیلاب رود در آن جاری باشد
فرودخانه
جایی که در آن ورزشهای قدیمی کنند باشگاه ورزشهای باستانی
زیرزمین خانه که در آن حوض باشد، تالابکده اشکوب زیر خانه با تالاب یا تالابک
جای نگه داشتن توپها
اصطبل، آخورگاه
محلّ نگه داشتن توپ ها، آن قسمت از لشکر که کار آن ها تیراندازی با توپ است مثلاً هنگ توپخانه
جایی که اسیران را نگه دارند، زندان
داروخانه، جای فروش دارو برای بیماران
محلی که گدایان را در آنجا نگهداری کنند
جای رود، بستر رود، مجرای رود، نهر بزرگ
خیمه، چادر و لوازمی که در سفر با خود می برند، انبار و جای نگهداری کالاها
نوعی حشره با آرواره های قوی که به صورت اجتماعی زندگی کرده و از چوب تغذیه می کند
چوب خوٰارک، تافشک، رشمیز، رونجو، ریونجو، لبنگ، دیوک، ارضه
چوب خوٰارک، تافشک، رشمیز، رونجو، ریونجو، لبنگ، دیوک، ارضه
آنکه در گورستان بر سر گور مردگان قرآن بخواند، برای مثال حلوا سه چار صحن شب جمعه چند بار / بهر ریا به خانۀ هر گورخوان شود (سعدی۳ - ۹۵۷) ، کسی که هنگام دفن میّت تلقین بخواند
جایی که در آن مجسمه ها و نقش و نگارها را نصب کرده باشند، نمایشگاه نقاشی، کنایه از بتخانه، خانه ای که به نقش و نگار آراسته شده باشد
آنجا که غول باشد محل غول
اسلحه خانه سلاح خانه زراد خانه
آنجائی که عده بسیاری کارگر بیک نوع کار اشتغال ورزند با چرخی و دستگاهی یا بی آن
آنکه بر سر قبر قرآن خواند قاری قرآن بر گور مرده: حلوا سه چار صحن شب جمعه چند بار بهر ریا بخانه هر گور خوان شود. (سعدی)، آنکه بر سر قبر تلقین میت کند ملقن
درهم و برهم کرده گره خورده (نخ و ابریشم و مانند آن)
ترکی پاژ نام فرمانروایان ختن
جایگاه جواهر و زر و سیم خزانه
گوهر خانه. یا گهرخانه اصلی. قرب و جوار حق: تن بگهر خانه اصلی شتافت دیده چنان شد که خیالش نیافت. (نظامی)
زنگاری که آهن و فولاد را ضایع میکند بطوریکه از صیقل کردن برطرف نشود، حشره ای مانند مورچه که خوراک آن چوب است