جدول جو
جدول جو

معنی گوبینو - جستجوی لغت در جدول جو

گوبینو(گُ نُ)
کنت ژزف آرتور د... سیاستمدار و نویسندۀفرانسوی که در 1816 میلادی در ویل دآوری متولد شد. وی از آغاز جوانی وارد سیاست شد. در سال 1851 میلادی به سمت دبیری هیئت اعزامی فرانسه در برن و سپس در هانور برگزیده شد. از سال 1854 تا 1858 میلادی دبیر سفارت و از سال 1862 تا 1864 وزیر مختار فرانسه در ایران شد. وی کتابهای بسیاری نوشته است از جمله: سه سال در آسیا (1859) ، مذاهب و عقاید فلسفی در آسیای میانه (1865) ، رساله ای درباره خطوط میخی (1864) ، بررسی درباره عدم تساوی نژادهای بشر که مباحث آن در علمای پیرو تفوق نژادی آلمان مؤثر واقع شده است (1854) ، تاریخ ایران (1869). گوبینو در سال 1882 میلادی در تورن درگذشت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژوبین
تصویر ژوبین
(پسرانه)
نوعی نیزه کوچک با سر دو شاخه و نوک تیز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چوبینه
تصویر چوبینه
(پسرانه)
لقب بهرام سردار دوره ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روبینا
تصویر روبینا
(دخترانه)
یاقوت سرخ، یاقوت قرمز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلبانو
تصویر گلبانو
(دخترانه)
بانوی چون گل، بانویی زیبا چون گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دوبینی
تصویر دوبینی
یکی را دوتا دیدن، لوچ بودن، لوچی، حالت چشم که یک چیز را دوتا ببیند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چوبینه
تصویر چوبینه
وسایل و اسبابی که از چوب ساخته شود
در علم زیست شناسی کاروانک
فرهنگ فارسی عمید
پروتئینی نامحلول در آب و محلول در اسید و قلیا که با هماتین ترکیب می شود و هموگلوبین را می سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوزینه
تصویر گوزینه
جوزینه، حلوایی که با مغز گردو یا بادام درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
نام مرکزی بخش سون الوار از شهرستان شارول در فرانسه، 6600 تن جمعیت و کوره های آهک پزی و ذوب فولاد دارد
لغت نامه دهخدا
(نُ)
در سال 1877 میلادی تولد یافت. از سال 1903 تا 1905م. (از 1272 تا 1284 شمسی) نمایندۀ کنسولی بریتانیا در کرمانشاه و از سال 1906 تا 1912 نایب کنسول آن دولت در رشت بود و پس از جنگ جهانی اول نیز یک چند در شهرهای ازمیر و قاهره خدمت کرد. سپس سالهای بازنشستگی را تا آغاز جنگ جهانی دوم در کشور فرانسه بسر برد و در آنجا بمطالعه و نوشتن مقاله در مجلات علمی پرداخت. در گیرودار جنگ برای انجام دادن مأموریتی به انگلستان فراخوانده شد و روز 26 سپتامبر 1950 در پاریس وفات یافت. رابینو علاوه بر اینکه کتاب و رسالات متعددی درباره نباتات و تجارت سه ایالت گیلان و مازندران و استرآباد منتشر ساخته در سالهای آخر عمر رساله ای بزبان انگلیسی راجع به سکه های ایرانی (دو جلد) فراهم آورد که چندی پیش با همت و سرمایۀ بانک ملی ایران انتشار یافت و نیز فهرستی از اسامی و عناوین مأموران سیاسی انگلستان در ایران و ایران در انگلستان (تا سال 1945) در لندن بطبع رسانید، یکی دیگر از آثار او بنام ’دودمان علوی’ درباره سلسله های محلی مازندران به فارسی ترجمه و نشر شده است. و نیز کتاب ’سفرنامه مازندران و استرآباد’ وی به فارسی برگردانده شده است
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ)
کوه، ، کوهی به فارس، (نزههالقلوب مقالۀ سوم چ اروپا ص 225)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو نَ / نِ)
از: گوز (گردو) + -ینه (پسوند نسبت). پهلوی گوچنگ ’اونوالا 93’. (حاشیۀ برهان قاطعچ معین). حلوایی را گویند که از مغز گردکان پزند. (برهان). حلوای گوز که چارمغز باشد (رشیدی). حلوایی باشد که از مغز گردکان بپزند. (جهانگیری). حلوای گوز یعنی گردو که آن را چهارمغز گویند زیرا که مغزش چهارپاره است. (انجمن آرا). حلوا یعنی شیرینی که با شکر یا عسل و کوفتۀ گوز کنند، و معرب آن جوزینق و جوزینج است. (المعرب جوالیقی). جوزینج. (زمخشری) : قطائف جوانان رقص می کنند و لوزینه و گوزینه و مرغ بریان و فواکه الوان می خورند. (اسرارالتوحید ص 54).
نباشد در جهان هرگز چنین مطلوب دیرینه
خوشا پالودۀ شکّر زهی حلوای گوزینه.
؟ (از شعوری ج 2 ورق 307)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
شهری است از ایتالیا که در لمباردی در کنار رود خانه مین چیو واقع شده و 9700 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(تُ نُ)
شهری به ایتالیا و پایتخت قدیم ساردنی و سپس تا سال 1864م. پایتخت ایتالیا بود. این شهر در کنار رود پو، بنا شده و 719500 تن سکنه دارد و یکی از مراکز صنعت و تجارت ایتالیاست. دارای کارخانه های تولید اتومبیل و تهیه مواد شیمیایی و غذایی است. اسقف نشین و دارای دانشگاه و موزه است و کتاب خانه غنی و مشهوری در آنجا وجود دارد. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو)
شغل و عمل گوبان. رجوع به گوبان شود
لغت نامه دهخدا
(گَ ئیَ / ئیِ)
ده کوچکی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 40000 گزی شمال خوری زرند و 500 گزی باختر راه مالرو چترود به راور. سکنۀ آن 4 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گَ تِ)
دهی است از دهستان رودحلۀ بخش گناوۀ شهرستان بوشهر که در 51000 گزی جنوب خاور گناوه، کناررود حله واقع شده است. هوای آن گرم مرطوب مالاریایی و سکنۀ آن 242 تن است. آب آن از رود خانه حله تأمین می شود. محصول آن غلات، سبزیجات و شغل اهالی زراعت وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
صفت و حالت دوبین. لوچی. احوالی. کاژی. (از یادداشت مؤلف). دوتا دیدن هر شیئی. رجوع به دوبین شود:
اگر تو دیده وری نیک و بد ز حق بینی
دوبینی از قبل چشم احول افتاده ست.
سعدی.
، نفاق و ریاکاری و بی حقیقتی. (ناظم الاطباء). دورویی. منافقی:
جمعه با زوجه خود گفت شبی
که مرا بر تو ز آدینه شکی است
زوجه اش گفت دوبینی بگذار
پیش من جمعه و آدینه یکی است.
شهاب تبریزی.
، ثنویت. اعتقاد به وجود دو خدا:
هست آیین دوبینی ز هوس
قبلۀ عشق یکی باشد و بس.
جامی
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان دینور بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاه. در 36 هزارگزی شمال باختری صحنه و 12 هزارگزی باختری راه شوسۀ کرمانشاه به سقز واقع شده است. دشت و سردسیر است. 280 تن سکنه دارد. از رود خانه شاهپورآباد آبیاری میشود. از محصولاتش غلات، حبوبات و توتون است. قلمستان نیز دارد. مردمش بزراعت اشتغال دارند. اتومبیل به آنجا میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
روپاکی سرخ رنگ که بر سر بندند. (جهانگیری) (برهان) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
آن شاه دروغین بین با اسبک و بازینک
شنگینک و منگینک سر بسته بچوبینک.
مولوی.
، کاروانک. پرنده ای است شبیه بمرغ خانگی. (برهان). هوبره و کاروانک. (ناظم الاطباء). رجوع به چوبین و چوبینه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
لقب بهرام سردار هرمز ساسانی است. او را چوبین و شوبین نیز گویند:
چو چوب دولت ما شد برآور
مه چوبینه چوبین شد به خاور.
نظامی.
رجوع به چوبین و شوبین شود
لغت نامه دهخدا
(گُ نُ)
کنت ژوزف آرتو د. (1816- 1882 میلادی). سیاستمدار و نویسنده فرانسوی که در شهر ویل داوری متولد شده و از شرق شناسان معروف است. او را آثار مهمی است از جمله: 1- مذاهب و فلسفه های آسیایی وسطی. 2- بحث در باب عدم تساوی نژادها. 3- تاریخ پارسیان، و رمانهای ابتکاری دارد. وی مدتی در ایران میزیسته است
لغت نامه دهخدا
(اُ)
شهریست مسوّر به ایطالیا، واقع در وسط جبال بمسافت 20 میلی شهر بسار، سکنۀ آن 10 هزار تن و در آن آثار قدیمه و ابنیۀ جمیله است و نیکوترین آنها قصر فردریک است و در آن کارخانه و مدارس است. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان گوغر بخش بافت شهرستان سیرجان که در 30000 گزی شمال باختری بافت و 4000 گزی جنوب خاوری گوغر واقع شده است، موقعآن کوهستانی و هوای آن سرد و سکنۀ آن 197 تن است، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، ساکنان آن از طایفۀ بلوچ هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(پَ تَپْ پَ / پِ)
شهری از ایتالیا واقع در امبری که در کنار سلسله جبال لاپنن واقع شده و 37300 تن جمعیت دارد
لغت نامه دهخدا
حلوایی که از مغز گردو سازند حلوای گوز چهار مغز: شربتی نیست بی گلو گیری هیچ گوزینه نیست بی سیری. (راحه الصدور)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوبانی
تصویر گوبانی
شغل و عمل گوبان گاوبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوبینک
تصویر چوبینک
رو پاکی سرخ رنگ که بر سر بندند، کاروانک
فرهنگ لغت هوشیار
ساخته از چوب چوبی: افزار جوبین، رو پاکی سرخ رنگ که بر سر بندند، مرغی است صحرایی کاروانک
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پیچک استوانه کوچک و قرقره و ماسوره فلزی یا چوبین یا پلاستیکی که بدور آن نخ و کاغذ و ابریشم و پشم و غیره بپیچند قرقره ای که بدور آن سیم فلزی روپوش داری بچیچند و جریان الکتریسیته از آن عبور کند و یا بوسیله آن بتوان تغییری در جریان برق ایجاد کرد پیچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوبین
تصویر دوبین
دو بیننده، کژ چشم، چپ
فرهنگ لغت هوشیار
نیزه کوچکی که بر سر آن دو شاخه بود و در جنگهای قدیم آن را بروی دشمن پرتاب می کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوبین
تصویر چوبین
هر چیز که از چوب سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دومینو
تصویر دومینو
((دُ نُ))
نوعی بازی به وسیله مهره
فرهنگ فارسی معین