جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گاله، غنج، ایزغنج، غرار، غراره، جوالق، شکیش
جَوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچِه، بارجامِه، گالِه، غَنج، ایزُغُنج، غِرار، غِرارِه، جِوالِق، شَکیش
گاله. پهلوی گوبال و گوال، کردی جوهال، طبری گوال (جوال) ، مازندرانی کنونی گوال، گال، غال، گلپایگانی گوال (کیسه ای که در آن پهن ریزند) ، معرب آن جوال. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). بر وزن و معنی جوال است و جوال معرب آن است. (برهان) ، گوشه و خلوتگاه، قسمی از ماهی که فرنگیان کارپ نامند. (ناظم الاطباء)
گاله. پهلوی گوبال و گوال، کردی جوهال، طبری گوال (جوال) ، مازندرانی کنونی گوال، گال، غال، گلپایگانی گوال (کیسه ای که در آن پِهِن ریزند) ، معرب آن جوال. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). بر وزن و معنی جوال است و جوال معرب آن است. (برهان) ، گوشه و خلوتگاه، قسمی از ماهی که فرنگیان کارپ نامند. (ناظم الاطباء)
از: گوار+ -ش. گواریدن. (ناظم الاطباء، خوش مزگی و هضم طعام. (غیاث). عمل گواریدن: خورش را گوارش می افزون کند ز تن ماندگیها به بیرون کند. اسدی (گرشاسبنامه چ یغمایی ص 28). - دستگاه گوارش، رجوع به هاضمه (جهاز هاضمه) شود. ، {{اسم}} ترکیبی باشد که به جهت هضم نمودن طعام سازندو خورند، و معرب آن جوارش باشد. (برهان). چیزی که ترکیب کنند برای هضم و گواریدن طعام. (آنندراج). هر معجونی که موجب سرعت هضم شود... (ناظم الاطباء) : معرب از گوارش فارسی است به معنی گوارنده از اختراعات حکمای فرس است و او عبارت است از تراکیبی که مقوی معده و محلل ریاح و مصلح اغذیه باشد و بعد از سرشتن ادویه با شکر و امثال آن در صحنی پهن کرده پاره پاره کنند و مدتی جهت مزاج او منظور نیست. (تحفۀ حکیم مؤمن). حاطوم. حطمه (ح / ح ) . (منتهی الارب). قمیحه. (زمخشری) (منتهی الارب) : هاضوم، هضام، هضوم، داروی گوارش. (منتهی الارب) : هرچه بخوردی تو گوارنده باد گشته گوارش همه بر تو گداز. بوشکور (از لغت فرس چ اقبال ص 168). بزرجمهر گفت که برای خود گوارشی ساخته ام از شش چیز هر روز از آن لختی میخورم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 341). بر عیش بدگوارم اگر گلشکر دهند شعرش گوارشی است که به زآن شناسمش. خاقانی. پیش ابوحنیفه اگر ماهی نمک در خمر نهند ازبهر گوارش حلال بود خوردن. (راحهالصدور). مخور چندانکه خرما خار گردد گوارش در دهن مردار گردد. نظامی. چو خورد خاص او بر خوان رسیدی گوارش تا به خوزستان رسیدی. نظامی. ، مطلق معجون. (فرهنگ نظام)، آروغ. (یادداشت مؤلف) : گر آن خوابها نون گزارش کنی شکم گرسنه چون گوارش کنی. فردوسی. در لهجۀ بختیاری گوارش به معنی آروغ است. (یادداشت مؤلف). در دزفولی گارشت به این معنی است. رجوع به حاشیۀ برهان قاطع چ معین، و گوارشت شود
از: گوار+ -ِش. گواریدن. (ناظم الاطباء، خوش مزگی و هضم طعام. (غیاث). عمل گواریدن: خورش را گوارش می افزون کند ز تن ماندگیها به بیرون کند. اسدی (گرشاسبنامه چ یغمایی ص 28). - دستگاه گوارش، رجوع به هاضمه (جهاز هاضمه) شود. ، {{اِسم}} ترکیبی باشد که به جهت هضم نمودن طعام سازندو خورند، و معرب آن جوارش باشد. (برهان). چیزی که ترکیب کنند برای هضم و گواریدن طعام. (آنندراج). هر معجونی که موجب سرعت هضم شود... (ناظم الاطباء) : معرب از گوارش فارسی است به معنی گوارنده از اختراعات حکمای فرس است و او عبارت است از تراکیبی که مقوی معده و محلل ریاح و مصلح اغذیه باشد و بعد از سرشتن ادویه با شکر و امثال آن در صحنی پهن کرده پاره پاره کنند و مدتی جهت مزاج او منظور نیست. (تحفۀ حکیم مؤمن). حاطوم. حَطمه (ح َ / ح ُ) . (منتهی الارب). قَمیحه. (زمخشری) (منتهی الارب) : هاضوم، هضام، هَضوم، داروی گوارش. (منتهی الارب) : هرچه بخوردی تو گوارنده باد گشته گوارش همه بر تو گداز. بوشکور (از لغت فرس چ اقبال ص 168). بزرجمهر گفت که برای خود گوارشی ساخته ام از شش چیز هر روز از آن لختی میخورم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 341). بر عیش بدگوارم اگر گلشکر دهند شعرش گوارشی است که به زآن شناسمش. خاقانی. پیش ابوحنیفه اگر ماهی نمک در خمر نهند ازبهر گوارش حلال بود خوردن. (راحهالصدور). مخور چندانکه خرما خار گردد گوارش در دهن مردار گردد. نظامی. چو خورد خاص او بر خوان رسیدی گوارش تا به خوزستان رسیدی. نظامی. ، مطلق معجون. (فرهنگ نظام)، آروغ. (یادداشت مؤلف) : گر آن خوابها نون گزارش کنی شکم گُرْسنه چون گوارش کنی. فردوسی. در لهجۀ بختیاری گوارش به معنی آروغ است. (یادداشت مؤلف). در دزفولی گارشت به این معنی است. رجوع به حاشیۀ برهان قاطع چ معین، و گوارشت شود
در تکلم مردم خراسان، گالۀ خاک و خشت کشی. (فرهنگ نظام). در لهجۀ مردم قزوین و قم و برخی شهرهای دیگر نیز بدین معنی به کار میرود. جوال. جالق. گوال. و رجوع به گوال شود
در تکلم مردم خراسان، گالۀ خاک و خشت کشی. (فرهنگ نظام). در لهجۀ مردم قزوین و قم و برخی شهرهای دیگر نیز بدین معنی به کار میرود. جوال. جالق. گوال. و رجوع به گوال شود
دهی است جزء دهستان مرکزی شهرستان زنجان که در 18 هزارگزی شهر زنجان، کنار راه قیدار واقع شده است. هوای آن سرد و سکنۀ آن 407 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و انگور و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان مرکزی شهرستان زنجان که در 18 هزارگزی شهر زنجان، کنار راه قیدار واقع شده است. هوای آن سرد و سکنۀ آن 407 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و انگور و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار که در 13000 گزی شمال قصرقند، کنار راه مالرو قصرقند به چانف واقع شده است. هوای آن گرم مالاریایی و سکنۀ آن 100 تن است. آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصول آن برنج و خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار که در 13000 گزی شمال قصرقند، کنار راه مالرو قصرقند به چانف واقع شده است. هوای آن گرم مالاریایی و سکنۀ آن 100 تن است. آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصول آن برنج و خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام یکی از شهرستانهای استان یکم کشور. مشخصات آن بطور خلاصه بشرح زیر است: حدود از طرف شمال به بخش آستارا از شهرستان اردبیل، از جنوب به دهستان ماسوله از شهرستان فومن، از خاور به دریای خزر، از جنوب خاوری به دهستان کسگرات شهر فومن، از باختر به خطالرأس سلسلۀ جبال البرز که مقسم المیاه آن حد طبیعی این شهرستان با شهرستان خلخال محسوب است. عرض و طول جغرافیائی: طول 48 درجه و 30 دقیقه الی 49 درجه و 14 دقیقه، عرض 37 درجه و 18 دقیقه الی 38 درجه و 16 دقیقه. مساحت شهرستان در حدود چهارهزار کیلومتر مربع است. آب و هوای شهرستان طوالش مانند سایر نقاط گیلان مرطوب معتدل و بارندگی آن بسیار ولی بواسطۀ مجاورت باکوهستان و وجود استخر و مزارع برنج هوای آن ناسالم است و به این مناسبت اکثر سکنه تابستان به ییلاقات کوچ می نمایند. وضعیت کلی طبیعی: شهرستان طوالش از نظر طبیعی به دو قسمت مشخص تقسیم میگردد: 1- جلگه: این قسمت در کنار دریا واقع است، عرض آن در جنوب شهرستان در حدود 15هزار و در قسمت شمال 3هزار گز است یعنی هر قدر که از جنوب به شمال نزدیک میشود جلگه کم عرض تر میگردد. این منطقۀ جنگل زار بمرور زمان تبدیل به مزارع برنجکاری شده فعلاً بطور تقریب نصف اراضی جنگل و نصف دیگر مزرعه است. قسمت دوم کوهستانی: سلسلۀ جبال البرز در این قسمت موازی با کرانۀ دریا و تقریباً شمالی جنوبی است. فاصله تقریبی خطالرأس اصلی سلسله با دریا در جنوب شهرستان تقریباً 50هزار و در قسمت شمال 20هزار گز مربع است. کوهستان مزبور تا ارتفاع 1200 متر بطور تقریب پوشیده از اشجار و جنگل و انبوه است که جز از راههای محدود در خطالقعر دره ها عبور از نقاط دیگر غیرممکن و از ارتفاع 1200 گز به بعد از فشردگی اشجار کم شده بتدریج جنگل تمام میشود بنابراین قسمت های مرتفع سلسلۀ جبال عاری از جنگل و علت اصلی آن برودت زیاد است. ارتفاع متوسط قلل این کوهستان از 2هزار و پانصد تا 3هزار گز است. رودخانه: رودخانه های شهرستان از جنوب بشمال بشرح زیر است و عموماً از ارتفاعات مذکور سرچشمه گرفته، در قسمت جلگه پس از مشروب نمودن قراء شهرستان بدریای خزر منتهی می گردند و عبارتند از رودخانه های ماسال، شاندرمن، چاف رود، شفارود، دنیاچال، دیکاسرا، کیلاسرا، ناورود، گرگانرود، هره دشت، خطبه سرا، شیرآباد، حویق، چوبر، لمر. طویل ترین و پرآبترین رود خانه شهرستان شفارود و گرگان رود است. سازمان اداری شهرستان: در زمانهای قدیم شهرستان طوالش به خمسۀ طوالش معروف به ود، منظور از خمسه همان بلوک پنجگانه گرگانرود، اسالم طالشدولاب، شاندرمن، ماسال میباشند ولی فعلاً طبق سازمان وزارت کشور شهرستان طوالش از 3 بخش بنام: 1- بخش مرکزی (دهستانهای گرگانرود شمالی و جنوبی لیسار هره دشت و اسالم) 2- بخش رضوانده (دهستانهای پسره سر، میانده، خشابر، گیل دولاب) 3- بخش ماسال شاندرمن (دهستانهای شاندرمن ماسال) تشکیل گردیده است. جمیع قراء شهرستان 155 آبادی بزرگ و کوچک و جمعیت آن در حدود 78هزار تن است. زبان و مذهب: زبان مادری سکنۀ شهرستان به استثنای دهستان گیل دولاب که گیلگی است طالشی (زبان طالشی یکی از شعب فارسی است) ولی چون از طرفی بخلخال و از طرف دیگر به گیلان متصل است و با سکنۀ آن حدود معاشرت دارند بزبان ترکی و گیلکی آشنا هستند. مرکز شهرستان: طبق سازمان شفارود مرکز شهرستان بوده ولی چون خارج از راه شوسه و کنار دریا واقع شده چندی مرکز شهرستان به آبادی پونل و اخیراً به هشت پر منتقل شده است. راه شوسۀ اسفالتۀ بندر انزلی به آستارا تقریباً از وسط بخشهای رضوانده و مرکزی عبور می نماید، فقط بخش ماسال شاندرمن فاقد راه شوسه است. محصولات: اراضی جلگۀ شهرستان طوالش مانند سایر نقاط گیلان است ولی از حیث برداشت محصولات بعلت ناسالم بودن هوا و در نتیجه ییلاق رفتن سکنه جز برنج و مختصر ابریشم محصولات دیگری ندارد. ولی نگاهداری اغنام و احشام قابل ملاحظه است و همه سال در فصل تابستان گله داران به ییلاق کوچ مینمایند. در اغلب آبادیهای شهرستان فقط چند تن برای آبیاری برنج و نگهبانی اماکن باقی میمانند. ییلاق سکنه تقریباً سرچشمۀ رودخانه های مذکوربوده و تقریباً از ارتفاع 1200 متر بالا است، چشمه سارهای کوهستانی ییلاقات بهمان نام قراء قشلاقی نامیده میشود و برخی از قراء ییلاقی مانند آق اولر در گرگانرودو آق مسجد در طالشدولاب و غیره در زمستان چند خانوار سکنه دارند. در آبادیهای ساحلی زیر شعبات شیلات دائر است و در فصول مقتضی به صید ماهی میپردازند: شفارود، دنیاچال، سیاه چال، گرگانرود، هره دشت، خطبه سرا، حویق، چلمه سرا. مراکز بازرگانی: در شهرستان طوالش مانند سایر نواحی گیلان همه هفته در روزهای معین در نقطه ای بازار عمومی دایر میگردد و زارعین محصولات خود را در آن بازار بفروش رسانیده و احتیاجات خودشان را از پیله وران سیار خریداری مینمایند. روزهای شنبه بازار ماسال و سه شنبه بازار پره سر، چهارشنبه بازار (بین رضوانده و ارده جان) ، پنجشنبه بازار (بین سید شرفشاه و رضوانده) ، جمعه بازار شاندرمن و بعلاوه در هشت پر، ناورودلیسار، خطبه سرا و حویق بازار دائمی وجود دارد. بخش مرکزی شهرستان طوالش از دهستان های گرگانرود، اسالم، لیسار، هره دشت تشکیل گردیده است. این بخش در قسمت شمالی شهرستان واقع شده. جمع قراء بخش 48 آبادی بزرگ وکوچک و جمعیت آن در حدود 40هزار تن است. خلاصۀ اطلاعات درباره بخشها و دهستانهای این شهرستان در جای خود شرح داده شده است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
نام یکی از شهرستانهای استان یکم کشور. مشخصات آن بطور خلاصه بشرح زیر است: حدود از طرف شمال به بخش آستارا از شهرستان اردبیل، از جنوب به دهستان ماسوله از شهرستان فومن، از خاور به دریای خزر، از جنوب خاوری به دهستان کسگرات شهر فومن، از باختر به خطالرأس سلسلۀ جبال البرز که مقسم المیاه آن حد طبیعی این شهرستان با شهرستان خلخال محسوب است. عرض و طول جغرافیائی: طول 48 درجه و 30 دقیقه الی 49 درجه و 14 دقیقه، عرض 37 درجه و 18 دقیقه الی 38 درجه و 16 دقیقه. مساحت شهرستان در حدود چهارهزار کیلومتر مربع است. آب و هوای شهرستان طوالش مانند سایر نقاط گیلان مرطوب معتدل و بارندگی آن بسیار ولی بواسطۀ مجاورت باکوهستان و وجود استخر و مزارع برنج هوای آن ناسالم است و به این مناسبت اکثر سکنه تابستان به ییلاقات کوچ می نمایند. وضعیت کلی طبیعی: شهرستان طوالش از نظر طبیعی به دو قسمت مشخص تقسیم میگردد: 1- جلگه: این قسمت در کنار دریا واقع است، عرض آن در جنوب شهرستان در حدود 15هزار و در قسمت شمال 3هزار گز است یعنی هر قدر که از جنوب به شمال نزدیک میشود جلگه کم عرض تر میگردد. این منطقۀ جنگل زار بمرور زمان تبدیل به مزارع برنجکاری شده فعلاً بطور تقریب نصف اراضی جنگل و نصف دیگر مزرعه است. قسمت دوم کوهستانی: سلسلۀ جبال البرز در این قسمت موازی با کرانۀ دریا و تقریباً شمالی جنوبی است. فاصله تقریبی خطالرأس اصلی سلسله با دریا در جنوب شهرستان تقریباً 50هزار و در قسمت شمال 20هزار گز مربع است. کوهستان مزبور تا ارتفاع 1200 متر بطور تقریب پوشیده از اشجار و جنگل و انبوه است که جز از راههای محدود در خطالقعر دره ها عبور از نقاط دیگر غیرممکن و از ارتفاع 1200 گز به بعد از فشردگی اشجار کم شده بتدریج جنگل تمام میشود بنابراین قسمت های مرتفع سلسلۀ جبال عاری از جنگل و علت اصلی آن برودت زیاد است. ارتفاع متوسط قلل این کوهستان از 2هزار و پانصد تا 3هزار گز است. رودخانه: رودخانه های شهرستان از جنوب بشمال بشرح زیر است و عموماً از ارتفاعات مذکور سرچشمه گرفته، در قسمت جلگه پس از مشروب نمودن قراء شهرستان بدریای خزر منتهی می گردند و عبارتند از رودخانه های ماسال، شاندرمن، چاف رود، شفارود، دنیاچال، دیکاسرا، کیلاسرا، ناورود، گرگانرود، هره دشت، خطبه سرا، شیرآباد، حویق، چوبر، لمر. طویل ترین و پرآبترین رود خانه شهرستان شفارود و گرگان رود است. سازمان اداری شهرستان: در زمانهای قدیم شهرستان طوالش به خمسۀ طوالش معروف به ود، منظور از خمسه همان بلوک پنجگانه گرگانرود، اسالم طالشدولاب، شاندرمن، ماسال میباشند ولی فعلاً طبق سازمان وزارت کشور شهرستان طوالش از 3 بخش بنام: 1- بخش مرکزی (دهستانهای گرگانرود شمالی و جنوبی لیسار هره دشت و اسالم) 2- بخش رضوانده (دهستانهای پسره سر، میانده، خشابر، گیل دولاب) 3- بخش ماسال شاندرمن (دهستانهای شاندرمن ماسال) تشکیل گردیده است. جمیع قراء شهرستان 155 آبادی بزرگ و کوچک و جمعیت آن در حدود 78هزار تن است. زبان و مذهب: زبان مادری سکنۀ شهرستان به استثنای دهستان گیل دولاب که گیلگی است طالشی (زبان طالشی یکی از شعب فارسی است) ولی چون از طرفی بخلخال و از طرف دیگر به گیلان متصل است و با سکنۀ آن حدود معاشرت دارند بزبان ترکی و گیلکی آشنا هستند. مرکز شهرستان: طبق سازمان شفارود مرکز شهرستان بوده ولی چون خارج از راه شوسه و کنار دریا واقع شده چندی مرکز شهرستان به آبادی پونل و اخیراً به هشت پر منتقل شده است. راه شوسۀ اسفالتۀ بندر انزلی به آستارا تقریباً از وسط بخشهای رضوانده و مرکزی عبور می نماید، فقط بخش ماسال شاندرمن فاقد راه شوسه است. محصولات: اراضی جلگۀ شهرستان طوالش مانند سایر نقاط گیلان است ولی از حیث برداشت محصولات بعلت ناسالم بودن هوا و در نتیجه ییلاق رفتن سکنه جز برنج و مختصر ابریشم محصولات دیگری ندارد. ولی نگاهداری اغنام و احشام قابل ملاحظه است و همه سال در فصل تابستان گله داران به ییلاق کوچ مینمایند. در اغلب آبادیهای شهرستان فقط چند تن برای آبیاری برنج و نگهبانی اماکن باقی میمانند. ییلاق سکنه تقریباً سرچشمۀ رودخانه های مذکوربوده و تقریباً از ارتفاع 1200 متر بالا است، چشمه سارهای کوهستانی ییلاقات بهمان نام قراء قشلاقی نامیده میشود و برخی از قراء ییلاقی مانند آق اولر در گرگانرودو آق مسجد در طالشدولاب و غیره در زمستان چند خانوار سکنه دارند. در آبادیهای ساحلی زیر شعبات شیلات دائر است و در فصول مقتضی به صید ماهی میپردازند: شفارود، دنیاچال، سیاه چال، گرگانرود، هره دشت، خطبه سرا، حویق، چلمه سرا. مراکز بازرگانی: در شهرستان طوالش مانند سایر نواحی گیلان همه هفته در روزهای معین در نقطه ای بازار عمومی دایر میگردد و زارعین محصولات خود را در آن بازار بفروش رسانیده و احتیاجات خودشان را از پیله وران سیار خریداری مینمایند. روزهای شنبه بازار ماسال و سه شنبه بازار پره سر، چهارشنبه بازار (بین رضوانده و ارده جان) ، پنجشنبه بازار (بین سید شرفشاه و رضوانده) ، جمعه بازار شاندرمن و بعلاوه در هشت پر، ناورودلیسار، خطبه سرا و حویق بازار دائمی وجود دارد. بخش مرکزی شهرستان طوالش از دهستان های گرگانرود، اسالم، لیسار، هره دشت تشکیل گردیده است. این بخش در قسمت شمالی شهرستان واقع شده. جمع قراء بخش 48 آبادی بزرگ وکوچک و جمعیت آن در حدود 40هزار تن است. خلاصۀ اطلاعات درباره بخشها و دهستانهای این شهرستان در جای خود شرح داده شده است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
گالوش فرانسوی رو کفشی سر موزه، کفش جیر چوپان گاو گاودار. سرموزه و کفش از جیر و غیره، کفش لاستیکی که یا مستقیما آنرا بپا کنند و یا کفش چرمی را برای حفظ از گل و باران داخل آن نمایند: گالش و گیوه و فستونی و چلوار گران نفت و کبریت گران کاغذ و سیگار گران
گالوش فرانسوی رو کفشی سر موزه، کفش جیر چوپان گاو گاودار. سرموزه و کفش از جیر و غیره، کفش لاستیکی که یا مستقیما آنرا بپا کنند و یا کفش چرمی را برای حفظ از گل و باران داخل آن نمایند: گالش و گیوه و فستونی و چلوار گران نفت و کبریت گران کاغذ و سیگار گران
دیدن گوارش درخواب، چون شیرین است، دلیل منفعت است و تلخ وترش، دلیل غم و اندوه است و هر گوارش که درخاب بوی آن خوش بود، دلیل بر مدح و ثنای او بود. اگر بوی ناخوش داشت، به خلاف این است. محمد بن سیرین
دیدن گوارش درخواب، چون شیرین است، دلیل منفعت است و تلخ وترش، دلیل غم و اندوه است و هر گوارش که درخاب بوی آن خوش بود، دلیل بر مدح و ثنای او بود. اگر بوی ناخوش داشت، به خلاف این است. محمد بن سیرین
گالش هم تعبیرکفش را دارد، یعنی این نیز همسر است با این تفاوت که گالش زنی است با قابلیت انعطاف زیاد و در عین حال آسیب پذیر و کم مقاومت. منوچهر مطیعی تهرانی
گالش هم تعبیرکفش را دارد، یعنی این نیز همسر است با این تفاوت که گالش زنی است با قابلیت انعطاف زیاد و در عین حال آسیب پذیر و کم مقاومت. منوچهر مطیعی تهرانی