جدول جو
جدول جو

معنی گواش - جستجوی لغت در جدول جو

گواش
کواش، صفت، گونه، طرز، روش
تصویری از گواش
تصویر گواش
فرهنگ فارسی عمید
گواش
(گُ)
به معنی صفت و رنگ و لون باشد. (برهان). کواس. کواسه. کواش. کواشه. گواس. گواسه. گواشه. رجوع به هر یک از کلمات مذکور شود
لغت نامه دهخدا
گواش
(گِ)
دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار که در 13000 گزی شمال قصرقند، کنار راه مالرو قصرقند به چانف واقع شده است. هوای آن گرم مالاریایی و سکنۀ آن 100 تن است. آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصول آن برنج و خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
گواش
طرز روش
تصویری از گواش
تصویر گواش
فرهنگ لغت هوشیار
گواش
((گُ))
طرز، روش، گواس، گواسه، گواشه، کواس
تصویری از گواش
تصویر گواش
فرهنگ فارسی معین
گواش
((گُ))
ماده رنگی قابل شستشو در نقاشی که خاصیت پوشانندگی دارد
تصویری از گواش
تصویر گواش
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گواژ
تصویر گواژ
طعنه، سرزنش، شوخی، مزاح، برای مثال گواژه که هستش سر انجام جنگ / یکی خوی زشت است از او دار ننگ (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۳۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوال
تصویر گوال
جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گاله، غنج، ایزغنج، غرار، غراره، جوالق، شکیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گویش
تصویر گویش
لهجۀ خاصی از یک زبان، گفتن، گفتار، کلام، سخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گواز
تصویر گواز
چوب دستی کلفتی که با آن خر و گاو را می رانند، برای مثال دوستان را بیافتی به مراد / سر دشمن بکوفتی به گواز (فرخی - لغت نامه - گواز)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لواش
تصویر لواش
نوعی نان بسیار نازک
فرهنگ فارسی عمید
(گِ گِ)
ده کوچکی است از بخش راور شهرستان کرمان که در 4000 گزی شمال خاوری راور و6000 گزی خاور راه فرعی راور به مشهد واقع شده و سکنۀ آن 15 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گواشه
تصویر گواشه
طرز روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گراش
تصویر گراش
خراش، پریشان پراکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواب
تصویر گواب
جای پست و نشیب، خانه چشم
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ که سر دسته خاصی بنام تیره گواچها تیره سدابها محسوب میدارند. این گیاه بصورت درختچه است و برگهایش گرد و دوتایی و بویش نامطبوع و میوه اش گلابی شکل است. درختچه مذکور در اکثر صحاری خراسان و کرمان و یزد و دیگر نقاط خشک و استپی ایران میروید قیچ غیچ. یا تیره گواچها. تیره ایست از گیاهان دو لپه یی جدا گلبرگ که گیاه گواچ سردسته آنها است. اکثر گیاهان این تیره مخصوص نواحی گرم هستند مانند گایاک که در نواحی استوایی آمریکا و جزایر آنتیل و فلوریدا میروید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوار
تصویر گوار
مخفف گوارا، هر چیز خوش ذائقه و زود هضم را خوشگوار گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوارش
تصویر گوارش
خوشمزگی و هضم طعام
فرهنگ لغت هوشیار
چوبدستی باشد که گاو و خر دیگر ستوران را بدان دانند: دوستان را بیافتی بمراد سر دشمن نکوفتی بگواز. (فرخی)، واحد طول معادل ذراع: در ازای از گواز های ما، هاون چوبین جواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواژ
تصویر گواژ
مسخرگی و مزاح، سرزنش و طعنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواس
تصویر گواس
طرز روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوال
تصویر گوال
گوشه و خلوتگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوالش
تصویر گوالش
عمل گوالیدن: نما نمو نشو و نما، فزونی ریع، برکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواه
تصویر گواه
شاهد، دلیل، برهان، بینه، مهیمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گویش
تصویر گویش
کلام، سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کواش
تصویر کواش
روش، طرز، گونه
فرهنگ لغت هوشیار
نسج عضلانی انسان و حیوانات مختلف (خصوصا دامها و پرندگان و ماهیها که نسج عضلانی آنها مورد استفاده غذایی انسان واقع میشوند لحم. توضیح یک مقدار گوشت معمولا مجموعه ای از عضلات مختلف است. یا ترکیبات اسمی: گوشت تیزنده. گوشتی که قصابان بدون اجازه رسمی بطور قاچاق ذبح کنند و فروشند. یا گوشت دندان. لثه. یا گوش زاید جفن. تراخم. یا گوشت گاو و زعفران. در قدیم با ریشه های گوشت خشک شده گاو عطاران در زعفران غش میساختند. یا مثل گوشت قربانی. آنچه که هر جزو آنرا کسی ببرد. یا مثل گوشت گاو. کسی که زود رام و تسلیم نشود، آنکه پند نپذیرد، آنچه که دیرپزد. یا گوشت مرده. گوشت غانغرایا. یا ترکیبات فعلی: گوشت ام (اش) گوشت ام (ش) را میخورد. تحمل دیدار این کار زشت را نمی توانم (نمی تواند) کرد. یا گوشت تن کسی ریختن، لاغر شدن، یا گوشت خود را تلخ کردن، عصبانی شدن، یا گوشت روی گوشت کسی آمدن، چاق شدن وی فربه گشتن او. یا گوشت و پوست کسی از نان دیگری بودن، در خانه این یک بزرگ شدن و از قبل وی ارتزاق کردن او، قسمتی از میوه که غیر از پوست و هسته باشد آنچه درون پوست میوه و محیط بر هسته است و آنرا خورند مغز لب، پیه شحم: گوشت انار (شحم الرمان پیه انار) گوشت حنظل (شحم الحنظل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شواش
تصویر شواش
پراکندگی تباهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواشه
تصویر گواشه
((گُ))
طرز، روش، گواش، گواسه، گواس، کواس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چواش
تصویر چواش
آمارانتوس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یواش
تصویر یواش
آهسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گوارش
تصویر گوارش
تحلیل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گوالش
تصویر گوالش
رشد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گواه
تصویر گواه
شاهد، استناد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گویش
تصویر گویش
لهجه
فرهنگ واژه فارسی سره