جدول جو
جدول جو

معنی گهن - جستجوی لغت در جدول جو

گهن
(گُ)
کرمی را گویند که چوب را خورد و خورۀ آن مانندآرد از چوب فرو ریزد. و آن آرد را به عربی نشاره خوانند. (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی) (الفاظ الادویه) (آنندراج) (فرهنگ شعوری)
لغت نامه دهخدا
گهن
هندی چوبخوارک کرمی که چوب را خورد و خرده آن مانند آرد از چوب فروریزد نشاره
فرهنگ لغت هوشیار
گهن
گون
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جهن
تصویر جهن
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام چهارمین پسر افرسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پهن
تصویر پهن
پخش، عریض، پر پهنا، گسترده
پهن کردن: گستردن فرش بر روی زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهن
تصویر کهن
کهنه، دیرین، دیرینه، قدیم، بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گهنبار
تصویر گهنبار
گاهنبار، نام شش جشن که در ایران باستان در اوقات مختلف سال برپا می کرده اند و عبارت بوده از مثلاً میدیوزرم (در اردیبهشت ماه)، میدیوشم (در تیرماه) پتیه شهیم (در شهریورماه)، ایاسرم (در مهرماه)، میدیارم (در دی ماه) همسپتمدم (در آخر سال)، نام شش هنگام یا شش روزی که خدای تعالی عالم را آفریده است، گاهبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گین
تصویر گین
پسوند متصل به واژه به معنای آلوده و انباشته مثلاً اندوهگین، شرمگین، شوخگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پهن
تصویر پهن
سرگین برخی چهارپایان گیاهخوار مانند گاو، اسب، الاغ و استر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهن
تصویر دهن
دهان، عضو بدن انسان و حیوان در قسمت سر او که زبان و دندان ها در آن قرار دارد و غذا در آن جویده و نرم می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گون
تصویر گون
رنگ، لون
نوع
مانند، شبیه
پسوند متصل به واژه به معنای رنگ مثلاً آذرگون، گلگون، لاله گون، نیلگون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گون
تصویر گون
گیاهی خاردار با ساقه های ستبر و شاخه های بلند و انبوه و گل های سرخ، بنفش، سفید یا زرد کم رنگ که از آن کتیرا می گیرند، دهله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وهن
تصویر وهن
خواری، توهین، ضعف، سستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گهر
تصویر گهر
گوهر، سنگ گران بها از قبیل مروارید، الماس، یاقوت، فیروزه و امثال آن ها، در فلسفه جوهر، اصل، نژاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گشن
تصویر گشن
بسیار، انبوه، برای مثال به خرده توان آتش افروختن / پس آنگه درخت گشن سوختن (سعدی۱ - ۴۸ حاشیه)
دارای هیکل تنومند
نر، تخمی، فحل
گشن دادن: مایۀ آبستنی دادن، باردار ساختن، بارور کردن درخت خرما با گرد افشاندن
گشن گرفتن: بارور شدن، باردار شدن، آبستن شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عهن
تصویر عهن
پشم گوسفند و شتر و مانند آن، پشم رنگ شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهن
تصویر رهن
گرو گذاشتن، چیزی را نزد کسی گرو گذاشتن، آنچه نزد کسی بگذارند و به قدر ارزش آن پول قرض کنند، گرو، گروی
فرهنگ فارسی عمید
(گَ هَمْ)
به معنی گاهنبار، گهنار، گهنباره و گهبار. (فرهنگ رشیدی) :
به فر فریدون و هنگ نهنگ
به گاه گهنبار هوشنگ شنگ.
اسدی (از لغت فرس).
رجوع به گاهنبار شود
لغت نامه دهخدا
(گَهَْ رَ / رِ)
ده کوچکی است از بخش حومه شهرستان نایین. واقع در 25هزارگزی جنوب باختر نایین و 2هزارگزی شوسۀ نایین به کوهپایه. سکنۀ آن 15 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عهن
تصویر عهن
پشم گوسفند و شتر و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دهان، مخف دهان، دهان و فم و با لفظ شکستن و شستن و دوختن و باز کردن و واکردن و گشادن مستعمل، تنگ حوصله، غنچه، لعل، نون تنوین، صبح از تشبیهات اوست نفاق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهن
تصویر پهن
سرگین اسب وخر واستر عریض، فراخ، وسیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهن
تصویر رهن
گرو کردن چیزی را نزد کسی، ثابت و بر قرار ماندن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
قوه باطنی که مطالب را بیادگار نگاه میدارد
فرهنگ لغت هوشیار
گوهری که بندرت خالص وغالباً مخلوط با سایر اجسام یافته میشود وآن بیش از همه فلزات محتاج الیه آدمی ودر تمام صنایع بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهن
تصویر بهن
شادان و فرحناک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهنامه
تصویر گهنامه
تقویم (سال) دفتر سنه
فرهنگ لغت هوشیار
هر یک از جشنهای ششگانه سال در ایران باستان و آنها عبارتند از: الف - میدیوزرم ب - میدیوشم ج - پتیه شهم د - ایاسرم ه - میدیارم و - همسپتمدم. ابوریحان بیرونی نامهای این جشنها را چنین آورده: مدیوزرم گاه مدیوشم گاه فیشههیم گاه ایاثرم گاه مدیایریم گاه همشفثمیذگاه این جشنها بفاصله های غیر متساوی از همدیگر دور میباشند ازین قرار: گهنبار میدیوزرم در چهل و پنجمین روز سال گهنبار میدیوشم در صد و پنجمین روز سال گهنبار پتیه شهیم درصد و هشتادمین روز سال گهنبار ایاسرم در دویست و دهمین روز سال گهنبار میدیارم در دویست و نودمین روز سال گهنبار همسپتمدم در سیصد وشصت و پنجمین روز سال واقع میشود. جشن هر یک از این گهنبارها پنج روز طول میکشد. آخرین روز مهم ترین روز آنست و در واقع چهار روز دیگر روز های مقدماتی جشن است. در خود اوستا در آفرینگان گهنبار بند های 12- 7 این جشنها با تعیین ماه و روز یاد شده. در سنت زردشتیان چنین آمده: در اردیبهشت ماه از یازدهم تا پانزدهم جشن مدیوزرم است. در تیر ماه از یازدهم تا پانزدهم جشن مدیوشم است. در شهریور ماه از بیست و ششم تا سیام جشن پتیه شهیم است. در مهر ماه از بیست و ششم تاسیام جشن ایاسرم است. دردی ماه از شانزدهم تا بیستم جشن میدیارم است. در اندرگاه (خمسه مسترقه) هر پنج روز جشن همسپتمدم است. نظر بمعنی لفظی این کلمات گهنبار ها اساسا جشنهایی بود برای اوقات مختلف سال: میدیوزرم یعنی میان بهار و این جشنی است در نیمه بهار هنگامی که زمین سبزو خرم است مدیوشم یعنی میان تابستان پتیه شهیم یعنی دانه آور و از آن وقتی اراده شده که گندم رسیده و خرمن بدست میاید ایاسرم یعنی برگشت و از آن هنگامی اراده شده که چوپان با گله خود بعلت پیش آمد زمستان از چراگاه تابستانی بخانه بر میگردد میدیارم یعنی میان سال معنی همسپتمدم معلوم نیست. این جشن بفروهران اختصاص دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهنما
تصویر گهنما
ساعت، گاهنامه تقویم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهن
تصویر کهن
قدیم و دیرینه و فرسوده، مقابل نو و تازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهنبار
تصویر گهنبار
((گَ هَ))
گاهنبار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پهن
تصویر پهن
عریض
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
هوش، اندیشه، یاده
فرهنگ واژه فارسی سره
روستایی از دهستان عشرستاق هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
کتیرا
فرهنگ گویش مازندرانی