مخفف گوهربار، مجازاً گریان: کنونم می جهد چشم گهربار چه خواهم دید بسم اﷲ دگر بار. نظامی. عاشقان زمرۀ ارباب امانت باشند لاجرم چشم گهربار همان است که بود. حافظ. ، کنایه از فصیح و رسا و بلیغ باشد: لفظ گهربار او غیرت ابر بهار دست زرافشان او طعنۀ باد خزان. خاقانی. رجوع به کلمه گوهربار شود
مخفف گوهربار، مجازاً گریان: کنونم می جهد چشم گهربار چه خواهم دید بسم اﷲ دگر بار. نظامی. عاشقان زمرۀ ارباب امانت باشند لاجرم چشم گهربار همان است که بود. حافظ. ، کنایه از فصیح و رسا و بلیغ باشد: لفظ گهربار او غیرت ابر بهار دست زرافشان او طعنۀ باد خزان. خاقانی. رجوع به کلمه گوهربار شود
مخفف گوهردار: گفتم چه صاعقه است گهردار تیغ او گفتا جداکننده جسم عدو ز جان. فرخی. زدوده تیغ گهردار رنگ داده به خون بنفشه زار و سمن زار و لاله زار تو باد. سوزنی. رجوع به گوهردار شود
مخفف گوهردار: گفتم چه صاعقه است گهردار تیغ او گفتا جداکننده جسم عدو ز جان. فرخی. زدوده تیغ گهردار رنگ داده به خون بنفشه زار و سمن زار و لاله زار تو باد. سوزنی. رجوع به گوهردار شود
گروهی از نژادی خاص که در ممالک و نواحی مختلف حرکت کنند و خانه و مسکن ندارند و آداب و عادات مخصوص دارند و در باب اصل و منشا آنان اختلاف است غربال بند کولی غربتی، لوند، دشنامی است که به مزاح دختران را دهند
گروهی از نژادی خاص که در ممالک و نواحی مختلف حرکت کنند و خانه و مسکن ندارند و آداب و عادات مخصوص دارند و در باب اصل و منشا آنان اختلاف است غربال بند کولی غربتی، لوند، دشنامی است که به مزاح دختران را دهند
دارای گوهر خداوند جواهر، دارای نژاد نیک نژاده اصیل، دارنده جوهر (تیغ و شمشیر و جز آن) جوهر دار: جود و عدلش هر دو نعمت ساز و محنت سوز باد دست و تیغش هر دو گوهر بار و گوهر دار باد (معزی)
دارای گوهر خداوند جواهر، دارای نژاد نیک نژاده اصیل، دارنده جوهر (تیغ و شمشیر و جز آن) جوهر دار: جود و عدلش هر دو نعمت ساز و محنت سوز باد دست و تیغش هر دو گوهر بار و گوهر دار باد (معزی)