جایی که شکر خیزد و در آنجا شکر عمل آورند. (ناظم الاطباء). شکرستان. شکرزار. (یادداشت مؤلف). قریب به معنی شکرزار است. (آنندراج) : من و مصری که شکرخیز بود خاک آنجا کوزۀ شهد شود حنظل افلاک آنجا. صائب تبریزی (از آنندراج). و رجوع به شکرزار و شکرستان شود
جایی که شکر خیزد و در آنجا شکر عمل آورند. (ناظم الاطباء). شکرستان. شکرزار. (یادداشت مؤلف). قریب به معنی شکرزار است. (آنندراج) : من و مصری که شکرخیز بود خاک آنجا کوزۀ شهد شود حنظل افلاک آنجا. صائب تبریزی (از آنندراج). و رجوع به شکرزار و شکرستان شود
غربال کننده زهر. بیزندۀ زهر، در بیت زیر (در صفت شمشیر) ظاهراً بمعنی به زهر آمیخته آمده است: کشید آبگون آتش زهربیز زدش بر سر و ترک و یال از ستیز. اسدی (گرشاسبنامه). رجوع به زهر شود
غربال کننده زهر. بیزندۀ زهر، در بیت زیر (در صفت شمشیر) ظاهراً بمعنی به زهر آمیخته آمده است: کشید آبگون آتش زهربیز زدش بر سر و ترک و یال از ستیز. اسدی (گرشاسبنامه). رجوع به زهر شود
آنکه پگاه برخیزد. که بامدادان زود از بستر خواب برخیزد. که صبح زود از خواب برخیزد: پگه تر زآن بتان عشرت انگیز میان دربست شاپور سحرخیز. نظامی. دگر رغبت کجا ماند کسی را سوی هشیاران چو بیند دست در آغوش مستان سحرخیز است. سعدی. بخدا که جرعه ای ده تو به حافظ سحرخیز که دعای صبحگاهی اثری کند شما را. حافظ. رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد. حافظ. ، مجازاً، عابد. زاهد. که سحرها برای عبادت برخیزد و شب زنده داری کند. مستجاب الدعوه. مبارک دم: گر همی پیر سحرخیزبه نی برّد تب نی ببرید و بر آن پیر گرائید همه. خاقانی. همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود که ز بند غم ایام نجاتم دادند. حافظ
آنکه پگاه برخیزد. که بامدادان زود از بستر خواب برخیزد. که صبح زود از خواب برخیزد: پگه تر زآن بتان عشرت انگیز میان دربست شاپور سحرخیز. نظامی. دگر رغبت کجا ماند کسی را سوی هشیاران چو بیند دست در آغوش مستان سحرخیز است. سعدی. بخدا که جرعه ای ده تو به حافظ سحرخیز که دعای صبحگاهی اثری کند شما را. حافظ. رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد. حافظ. ، مجازاً، عابد. زاهد. که سحرها برای عبادت برخیزد و شب زنده داری کند. مستجاب الدعوه. مبارک دم: گر همی پیر سحرخیزبه نی برّد تب نی ببرید و بر آن پیر گرائید همه. خاقانی. همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود که ز بند غم ایام نجاتم دادند. حافظ
مخفف پگاه خیز، آنکه بامداد زود از خواب برخیزد. سحرخیز. بکر. بکر: ز نخجیر و از می بپرهیز باش بشب دیر خسب و پگه خیز باش. اسدی (گرشاسب نامه نسخۀ خطی مؤلف ص 267)
مخفف پگاه خیز، آنکه بامداد زود از خواب برخیزد. سحرخیز. بَکِرِ. بَکُرُ: ز نخجیر و از می بپرهیز باش بشب دیر خسب و پگه خیز باش. اسدی (گرشاسب نامه نسخۀ خطی مؤلف ص 267)
ده کوچکی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان. واقع در 38هزارگزی شمال باختری کرمان و 5هزارگزی شمال راه فرعی زرند به کرمان. سکنۀ آن 14 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان. واقع در 38هزارگزی شمال باختری کرمان و 5هزارگزی شمال راه فرعی زرند به کرمان. سکنۀ آن 14 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
که دیر از خواب برخیزد، مقابل زودخیز: اشیاخ اثاوله، پیران دیرخیز سست رو، (منتهی الارب)، که دیر از جای خود بلند شود: دید هر کز خواب غفلت دیرخیزی کرد زود تیغ خون آلود بر بالین چوتیغ آفتاب، سوزنی، تبقمت الغنم، دیرخیز و گرانبار گردید گوسپند از باربچه های شکم، (منتهی الارب)
که دیر از خواب برخیزد، مقابل زودخیز: اشیاخ اثاوله، پیران دیرخیز سست رو، (منتهی الارب)، که دیر از جای خود بلند شود: دید هر کز خواب غفلت دیرخیزی کرد زود تیغ خون آلود بر بالین چوتیغ آفتاب، سوزنی، تبقمت الغنم، دیرخیز و گرانبار گردید گوسپند از باربچه های شکم، (منتهی الارب)