دهی است از دهستان حومه بخش زرقان شهرستان شیراز که در 7000گزی شمال زرقان، کنار راه فرعی پل خان به رامجرد واقع شده است. هوای آن معتدل مالاریایی و سکنۀ آن 412 تن است. آب آن از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات، چغندر و حبوبات وشغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی بافی است. اهالی در دو محل بالا و پائین سکونت دارند. سکنۀ محل بالائی 231 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان حومه بخش زرقان شهرستان شیراز که در 7000گزی شمال زرقان، کنار راه فرعی پل خان به رامجرد واقع شده است. هوای آن معتدل مالاریایی و سکنۀ آن 412 تن است. آب آن از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات، چغندر و حبوبات وشغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی بافی است. اهالی در دو محل بالا و پائین سکونت دارند. سکنۀ محل بالائی 231 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
ده کوچکی است از دهستان سرمشک بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت که در 38000 گزی شمال باختری ساردوئیه و 12000 گزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه واقع شده و دارای 29 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان سرمشک بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت که در 38000 گزی شمال باختری ساردوئیه و 12000 گزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه واقع شده و دارای 29 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان رابر بخش بافت شهرستان سیرجان که در 38000 گزی شمال خاوری بافت، سر راه مال رو رابر به سیدمرتضی قرار گرفته است. سکنۀ آن 30 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان رابر بخش بافت شهرستان سیرجان که در 38000 گزی شمال خاوری بافت، سر راه مال رو رابر به سیدمرتضی قرار گرفته است. سکنۀ آن 30 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش ورزقان شهرستان اهر. با 230 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از بخش ورزقان شهرستان اهر. با 230 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
زادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بچه آوردن. (از اقرب الموارد) ، از بالا به چیزی آویخته سپس از دست آن را گذاشته فرودآمدن، یقال انسحط عن النخله، اذا تدلی عنها حتی ینزل لایمسکها بیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دست از جایی چنگ زده رها کردن و به زیر آمدن. (یادداشت مؤلف)
زادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بچه آوردن. (از اقرب الموارد) ، از بالا به چیزی آویخته سپس از دست آن را گذاشته فرودآمدن، یقال انسحط عن النخله، اذا تدلی عنها حتی ینزل لایمسکها بیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دست از جایی چنگ زده رها کردن و به زیر آمدن. (یادداشت مؤلف)
دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر که در 32 هزارگزی شمال مشکین شهر و 14 هزارگزی شوسۀ گرمی به اردبیل واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 30 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر که در 32 هزارگزی شمال مشکین شهر و 14 هزارگزی شوسۀ گرمی به اردبیل واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 30 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
جامۀ سفید و تنگ لایق دستار، (آنندراج)، پارچه ای که از آن دستارو لباس زنانه درست میشد، (فرهنگ نظام) : ز عقدهای سپیچ بهاری و سالو عمودها همه افراشتند در کر و فر، نظام قاری، کجا چو شمسی و سالوی و ساغری گردند سر آید ارچه مه و مهر و آسمان آری، نظام قاری، سالو و ساغر اگر زانکه بعقدت نرسد گله از گردش دور قمری نتوان کرد، نظام قاری، سالها باید که چون قاری کسی در البسه گاه از سالو سخن گوید گهی از گلفتن، نظام قاری
جامۀ سفید و تنگ لایق دستار، (آنندراج)، پارچه ای که از آن دستارو لباس زنانه درست میشد، (فرهنگ نظام) : ز عقدهای سپیچ بهاری و سالو عمودها همه افراشتند در کر و فر، نظام قاری، کجا چو شمسی و سالوی و ساغری گردند سر آید ارچه مه و مهر و آسمان آری، نظام قاری، سالو و ساغر اگر زانکه بعقدت نرسد گله از گردش دور قمری نتوان کرد، نظام قاری، سالها باید که چون قاری کسی در البسه گاه از سالو سخن گوید گهی از گلفتن، نظام قاری
از ایلات مخصوص شوشتر و یورت آنها از بند داود تا شوشتر و از آنجاتا نزدیک کوهانک و اطراف رود دزفول میباشد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 92). و رجوع به مدخل بعد شود
از ایلات مخصوص شوشتر و یورت آنها از بند داود تا شوشتر و از آنجاتا نزدیک کوهانک و اطراف رود دزفول میباشد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 92). و رجوع به مدخل بعد شود
نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان شوشتر. این دهستان در جنوب خاوری شوشتر و جنوب دهستان عقیلی و شمال دهستان خران واقع شده است. هوای آن گرم و مالاریایی است. آب آن از کارون و چشمه تأمین میشود. محصول قرای غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. این دهستان از 15 قریۀ بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 2500 تن است. قرای مهم آن عبارتند از بهبودداری (دارای 600 تن جمعیت) و درخزینه (دارای 500 تن). ساکنین از طایفۀ بختیاری گندزلو هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). رجوع به مدخل بالا شود
نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان شوشتر. این دهستان در جنوب خاوری شوشتر و جنوب دهستان عقیلی و شمال دهستان خران واقع شده است. هوای آن گرم و مالاریایی است. آب آن از کارون و چشمه تأمین میشود. محصول قرای غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. این دهستان از 15 قریۀ بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 2500 تن است. قرای مهم آن عبارتند از بهبودداری (دارای 600 تن جمعیت) و درخزینه (دارای 500 تن). ساکنین از طایفۀ بختیاری گندزلو هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). رجوع به مدخل بالا شود
از: گو (= گاو) + ساله (از: سال + ه ’پسوند نسبت’ دارای یک سال). (از حاشیۀ برهان). بچۀ گاو باشد. (برهان) ... در اصل بچۀ گاو یکساله باشد. (انجمن آرا). و گو به واو مجهول به معنی گاو هم نوشته اند و هاء برای نسبت باشد، پس معنی گوساله گاو یکساله باشد. (غیاث). معروف است و برحسب شریعت موسوی گوسالۀ پرواری (دارای) بهترین خوراک و نیکوترین طعام بود. (قاموس کتاب مقدس). بحزج. تبیع. غفر. تولب. عجل، عجّول. (منتهی الارب) : یکی خرد گوساله در پیش اوی تنش لاغر و خشک و بی آبروی. فردوسی. کی سزد حجت بیهوده سوی جاهل پیش گوساله نشاید که قران خوانی. ناصرخسرو. با گاو زری که سامری ساخت گوساله شمار زرگران را. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 35). یا سم گوساله و دنبال گرگ بر سر طور و شبان خواهم فشاند. خاقانی (دیوان چ سجادی 142). سامری سیرم نه موسی سیرت ار تازنده ام در سم گوساله آراید ید بیضای من. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 322). - امثال: تا گوساله گاو شود دل مادرش آب شود، یا: دل صاحبش آب شود. (امثال وحکم ج 1 ص 537). گاومان دو گوساله زاییده است. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1266). گوسالۀبسته را میزنند. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1329). گوسالۀ بسته ملانصرالدین است، گویند ملا دو گوساله یا دو بز داشت، یکی از آن دو بگریخت، ملا پس از کوشش بسیار از گرفتن حیوان عاجز آمده بازگشت و بز یا گوسالۀ بسته را به زدن گرفت. گفتند چرا چنین کنی، گفت شما ندانید اگر این یک بسته نبود از دیگری چابکتر می دوید. (امثال و حکم ج 3 ص 1330). گوساله به روزگار، گاوی گردد. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1329). گوساله به زور میخ میجهد، یعنی حکم عرض دارد که قائم به غیر است. (آنندراج). گوساله به نردبان و اشتر به قفس. (امثال و حکم ج 3 ص 1330). گوساله گو نمی شود (این مثل در ملایر معمول است). (امثال و حکم ج 3 ص 1330). گوسالۀ مادر حسن، تعبیر مثلی به معنی ابله و کانا. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1330). مثل گوسالۀ مادرحسن، آنکه بی اذن و اجازتی همه جا در شود. احمق. (امثال و حکم ج 3 ج 1480). گوسالۀ من پیر شد و گاو نشد. (امثال و حکم ج 3 ص 1330). گوساله هرچند مه، گاوتر. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1330). حوشب، جذع، گوسپندو گاو به سال دوم درآمده. دبب، گوسالۀ نخست زاده. ذرع، گوسالۀ دشتی. طلا، بچه گاو، گوساله. عجله، گوسالۀ ماده. عضب، گوسالۀ شاخ برآورده. غض ّ، گوسالۀ نوزاده. فرقد، گاوساله. فریر، گاوسالۀ دشتی. یرع، بچۀ گاو. (منتهی الارب). - گوسالۀ مرده پرکاه کردن، رسم است که چون بچۀ گاو دوشه بمیرد در پوست او کاه پر کرده در نظر گاو آرند تا آن را بچه خیال کند و شیر دهد. (آنندراج) : صاحب طبعان ستایش جاه کنند تا در دل جاه پروران راه کنند دلجویی گاو نیست شیر است مراد گوسالۀ مرده را چو پرکاه کنند. ناظم هروی (از آنندراج). ، شتربچه و فیل بچه و هر چیز که آن کوچک و خردسال باشد هم هست، چه گو به معنی خرد و کوچک نیز آمده است. (برهان) (از غیاث)، و گاهی به طریق کنایه به جوانان بی عقل اول عمر هم استعمال کنند. (برهان)، در بازی گاو یا گوساله یا فنگلی سنگ متوسط میان گاو و فنگلی. (یادداشت مؤلف). رجوع به گاو شود
از: گو (= گاو) + ساله (از: سال + َه ’پسوند نسبت’ دارای یک سال). (از حاشیۀ برهان). بچۀ گاو باشد. (برهان) ... در اصل بچۀ گاو یکساله باشد. (انجمن آرا). و گو به واو مجهول به معنی گاو هم نوشته اند و هاء برای نسبت باشد، پس معنی گوساله گاو یکساله باشد. (غیاث). معروف است و برحسب شریعت موسوی گوسالۀ پرواری (دارای) بهترین خوراک و نیکوترین طعام بود. (قاموس کتاب مقدس). بَحْزَج. تَبیع. غِفر. تَولَب. عِجل، عِجَّول. (منتهی الارب) : یکی خرد گوساله در پیش اوی تنش لاغر و خشک و بی آبروی. فردوسی. کی سزد حجت بیهوده سوی جاهل پیش گوساله نشاید که قُران خوانی. ناصرخسرو. با گاو زَری که سامری ساخت گوساله شمار زرگران را. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 35). یا سم گوساله و دنبال گرگ بر سر طور و شبان خواهم فشاند. خاقانی (دیوان چ سجادی 142). سامری سیرم نه موسی سیرت اَر تازنده ام در سم گوساله آراید ید بیضای من. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 322). - امثال: تا گوساله گاو شود دل مادرش آب شود، یا: دل صاحبش آب شود. (امثال وحکم ج 1 ص 537). گاومان دو گوساله زاییده است. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1266). گوسالۀبسته را میزنند. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1329). گوسالۀ بسته ملانصرالدین است، گویند ملا دو گوساله یا دو بز داشت، یکی از آن دو بگریخت، ملا پس از کوشش بسیار از گرفتن حیوان عاجز آمده بازگشت و بز یا گوسالۀ بسته را به زدن گرفت. گفتند چرا چنین کنی، گفت شما ندانید اگر این یک بسته نبود از دیگری چابکتر می دوید. (امثال و حکم ج 3 ص 1330). گوساله به روزگار، گاوی گردد. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1329). گوساله به زور میخ میجهد، یعنی حکم عرض دارد که قائم به غیر است. (آنندراج). گوساله به نردبان و اشتر به قفس. (امثال و حکم ج 3 ص 1330). گوساله گو نمی شود (این مثل در ملایر معمول است). (امثال و حکم ج 3 ص 1330). گوسالۀ مادر حسن، تعبیر مثلی به معنی ابله و کانا. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1330). مثل گوسالۀ مادرحسن، آنکه بی اذن و اجازتی همه جا در شود. احمق. (امثال و حکم ج 3 ج 1480). گوسالۀ من پیر شد و گاو نشد. (امثال و حکم ج 3 ص 1330). گوساله هرچند مِه، گاوتر. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1330). حَوشَب، جَذَع، گوسپندو گاو به سال دوم درآمده. دَبَب، گوسالۀ نخست زاده. ذَرَع، گوسالۀ دشتی. طَلا، بچه گاو، گوساله. عِجْله، گوسالۀ ماده. عَضْب، گوسالۀ شاخ برآورده. غَض ّ، گوسالۀ نوزاده. فَرْقَد، گاوساله. فَریر، گاوسالۀ دشتی. یَرَع، بچۀ گاو. (منتهی الارب). - گوسالۀ مرده پرکاه کردن، رسم است که چون بچۀ گاو دوشه بمیرد در پوست او کاه پر کرده در نظر گاو آرند تا آن را بچه خیال کند و شیر دهد. (آنندراج) : صاحب طبعان ستایش جاه کنند تا در دل جاه پروران راه کنند دلجویی گاو نیست شیر است مراد گوسالۀ مرده را چو پرکاه کنند. ناظم هروی (از آنندراج). ، شتربچه و فیل بچه و هر چیز که آن کوچک و خردسال باشد هم هست، چه گو به معنی خرد و کوچک نیز آمده است. (برهان) (از غیاث)، و گاهی به طریق کنایه به جوانان بی عقل اول عمر هم استعمال کنند. (برهان)، در بازی گاو یا گوساله یا فنگلی سنگ متوسط میان گاو و فنگلی. (یادداشت مؤلف). رجوع به گاو شود
بوزینه را گویند و آن نوعی از میمون باشد. (برهان) (آنندراج). بوزینه و نوعی از میمون. (ناظم الاطباء) ، بزبان هندی نام درختی است که گل و برگ آنرا در دواها بکار برند. (برهان) (جهانگیری)
بوزینه را گویند و آن نوعی از میمون باشد. (برهان) (آنندراج). بوزینه و نوعی از میمون. (ناظم الاطباء) ، بزبان هندی نام درختی است که گل و برگ آنرا در دواها بکار برند. (برهان) (جهانگیری)
نوزاد گاو تا وقتی که بحد بلوغ برسد (اعم از نر یا ماده) جمع گوسالگان: کی سزد حجت بیهوده سوی جاهل پیش گوساله نشاید که تو قرآن خوانی. (ناصر خسرو) یا گوساله زرین. گاو سامری گوساله سامری. فتنه شد شعر تو چون گوساله زرین یکی لامساس آواز در ده در جهان چو سامری. (سنائی) یا گوساله سامری. گوساله ای که سامری از زر ساخت و بنی اسرائیل را به پرستش آن دعوت کرد. یا گوساله فلک. برج ثور، بچه حیوانات اعم از شتر بچه فیل بچه و غیره (گاو در اصل بمعنی مطلق جانوران اهلی است)، جوان بی عقل بی شعور
نوزاد گاو تا وقتی که بحد بلوغ برسد (اعم از نر یا ماده) جمع گوسالگان: کی سزد حجت بیهوده سوی جاهل پیش گوساله نشاید که تو قرآن خوانی. (ناصر خسرو) یا گوساله زرین. گاو سامری گوساله سامری. فتنه شد شعر تو چون گوساله زرین یکی لامساس آواز در ده در جهان چو سامری. (سنائی) یا گوساله سامری. گوساله ای که سامری از زر ساخت و بنی اسرائیل را به پرستش آن دعوت کرد. یا گوساله فلک. برج ثور، بچه حیوانات اعم از شتر بچه فیل بچه و غیره (گاو در اصل بمعنی مطلق جانوران اهلی است)، جوان بی عقل بی شعور
دیدن گاو و گوساله خیر بود - یوسف نبی (ع) اگر بیند گوساله نر داشت، دلیل که او پسری آید. اگر ماده بیند دختر بود. محمد بن سیرین دیدن حیوانات حلال گوشت و دام های مفید در خواب خوب است و تقریبا هیچ زاویه بدی ندارد. گوساله نیز تابع این حکم کلی است و نعمت و خیر و برکت تعبیر می شود. اگر در خواب ببینید که گوساله ای دارید و این گوساله مطیع و رام است و همراه شما می آیدخداوند فرزندی به شما عطا می فرماید. اگر بیننده خواب ازدواج نکرده باشد آن گوساله نشانه جفت یا کام است. تعبیر برای دختران و پسران یکسان است ذبح گوساله در خواب چندان خوب نیست زیرا گوساله می تواند گاوی منبع خیر و برکت و نعمت بشود. کشتن گوساله در خواب به از بین بردن یک امید و شانس تعبیر می شود. اگر بیننده خواب بیند که گوساله اش مرده امیدش را از است می دهد و یکی از درهای خوشبختی به رویش بسته می شود. نوشته اند که گوساله نر نشان آوردن پسر است و گوساله ماده خبر از آوردن دختر. این هم برای زن و مرد ازدواج کرده یکسان است. بسیاری از روستائیان هستند که با داشتن یک گوساله صاحب چندین راس دام شده اند. یک گوساله ماده به زودی گاوی شیرده می شود. و خود گوساله ای می آورد. بعد از چند سال به طور مضاعف تکثیر می گردند و طی ده سال ممکن است پانزده راس بشوند که خود ثروت بزرگی است. این است که گوساله را در خواب منبع امید می دانند و مثل گاو تنها خیر و برکت و نعمت نیست. داشتن گوساله های زیاد را به داشتن خانواده تشبیه کرده اند و چنانچه ببینید چندین راس گوساله نر و ماده دارید صاحب فرزندانی می شوید که هر یک می توانند منشا خیر و خوبی باشند. منوچهر مطیعی تهرانی اگر بیند که گوساله در خانه او آمد و شد می کرد، دلیل غم است. اگر بیند که گوساله او بمرد، دلیل است فرزندش بمیرد. اگر بیند که گوساله سفید داشت، دلیل که فرزند او پارسا و خوبروی بود. اگر گوساله سیاه بیند، دلیل که فرزند او توانگر و مستور بود. اگر گوساله ابلق دید، دلیل که همه خیر در آن فرزند بود. اگر درخواب گوساله ای فربه و قوی بیند، دلیل که فرزند او تندرست و نیکوحال بود. اگر دید که گوساله ضعیف است، تاویلش به خلاف این است.
دیدن گاو و گوساله خیر بود - یوسف نبی (ع) اگر بیند گوساله نر داشت، دلیل که او پسری آید. اگر ماده بیند دختر بود. محمد بن سیرین دیدن حیوانات حلال گوشت و دام های مفید در خواب خوب است و تقریبا هیچ زاویه بدی ندارد. گوساله نیز تابع این حکم کلی است و نعمت و خیر و برکت تعبیر می شود. اگر در خواب ببینید که گوساله ای دارید و این گوساله مطیع و رام است و همراه شما می آیدخداوند فرزندی به شما عطا می فرماید. اگر بیننده خواب ازدواج نکرده باشد آن گوساله نشانه جفت یا کام است. تعبیر برای دختران و پسران یکسان است ذبح گوساله در خواب چندان خوب نیست زیرا گوساله می تواند گاوی منبع خیر و برکت و نعمت بشود. کشتن گوساله در خواب به از بین بردن یک امید و شانس تعبیر می شود. اگر بیننده خواب بیند که گوساله اش مرده امیدش را از است می دهد و یکی از درهای خوشبختی به رویش بسته می شود. نوشته اند که گوساله نر نشان آوردن پسر است و گوساله ماده خبر از آوردن دختر. این هم برای زن و مرد ازدواج کرده یکسان است. بسیاری از روستائیان هستند که با داشتن یک گوساله صاحب چندین راس دام شده اند. یک گوساله ماده به زودی گاوی شیرده می شود. و خود گوساله ای می آورد. بعد از چند سال به طور مضاعف تکثیر می گردند و طی ده سال ممکن است پانزده راس بشوند که خود ثروت بزرگی است. این است که گوساله را در خواب منبع امید می دانند و مثل گاو تنها خیر و برکت و نعمت نیست. داشتن گوساله های زیاد را به داشتن خانواده تشبیه کرده اند و چنانچه ببینید چندین راس گوساله نر و ماده دارید صاحب فرزندانی می شوید که هر یک می توانند منشا خیر و خوبی باشند. منوچهر مطیعی تهرانی اگر بیند که گوساله در خانه او آمد و شد می کرد، دلیل غم است. اگر بیند که گوساله او بمرد، دلیل است فرزندش بمیرد. اگر بیند که گوساله سفید داشت، دلیل که فرزند او پارسا و خوبروی بود. اگر گوساله سیاه بیند، دلیل که فرزند او توانگر و مستور بود. اگر گوساله ابلق دید، دلیل که همه خیر در آن فرزند بود. اگر درخواب گوساله ای فربه و قوی بیند، دلیل که فرزند او تندرست و نیکوحال بود. اگر دید که گوساله ضعیف است، تاویلش به خلاف این است.