جدول جو
جدول جو

معنی سالو

سالو
پارچۀ سفید و نازکی بوده که از آن دستار و جامۀ زنانه می دوخته اند
تصویری از سالو
تصویر سالو
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سالو

سالو

سالو
جامه سفید و تنک که از آن دستار و لباس زنانه درست میکردند
سالو
فرهنگ لغت هوشیار

سالو

سالو
جامه سفید و تنگ که از آن دستار و لباس زنانه درست می کردند
سالو
فرهنگ فارسی معین

سالو

سالو
جامۀ سفید و تنگ لایق دستار، (آنندراج)، پارچه ای که از آن دستارو لباس زنانه درست میشد، (فرهنگ نظام) :
ز عقدهای سپیچ بهاری و سالو
عمودها همه افراشتند در کر و فر،
نظام قاری،
کجا چو شمسی و سالوی و ساغری گردند
سر آید ارچه مه و مهر و آسمان آری،
نظام قاری،
سالو و ساغر اگر زانکه بعقدت نرسد
گله از گردش دور قمری نتوان کرد،
نظام قاری،
سالها باید که چون قاری کسی در البسه
گاه از سالو سخن گوید گهی از گلفتن،
نظام قاری
لغت نامه دهخدا