- گندنده
- آنچه که بگندد
معنی گندنده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بند کننده: (گفت که دیوانه نه ای لایق این خانه نه ای رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم) (مولوی)
آنکه برندد آنکه رنده کند
آنکه خنده کند ضاحک
کسی که چیزی را می بندد، برای مثال گفت که دیوانه نه ای، لایق این خانه نه ای / رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم (مولوی۲ - ۵۴۰)
چیزی که دور خود می گردد
بدبو شده، بوی بدگرفته، فاسد شده
بدبو، چیزی که در جایی مانده و فاسد و بدبو شده باشد
خندان، خنده کننده، درحال خندیدن، ضاحک، خندناک، خنده رو، سبک روح، ضحوک، خنداخند، شکفته، منبسط، خنده ناک
چرخنده، حرکت کننده
بدبو کرده متعفن ساخته، فاسد کرده تباه ساخته
آنچه که در چیزی یا جایی بگنجد
بدبو متعفن، فاسد تباه شده
آنکه بلندد غرغرکننده ژکنده
بدبوشده، فاسد ساخته
آنچه در جایی بگنجد
Rotten
verfault
zgniły
гнилой
гнилий
podrido
pourri
marcio
सड़ा हुआ