- گند
- بوی بد، بوی ناراحت کننده
معنی گند - جستجوی لغت در جدول جو
- گند
- سپاه، لشکر
تخم، خایه، بیضه
- گند
- بوی بد بیضه، غده
- گند ((گُ))
- خایه
- گند ((قالی بافی))
- کله، گره
- گند ((گَ))
- بوی بد، عفونت، کثافت، آلودگی، چیزی بالا آمدن (درآمدن)، فساد آن آشکار شدن، چیزی را بالا آوردن، کاری را بسیار بد انجام دادن، رسوا شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فیلسوف، حکیم، کاهن، کندا، کنداگر
بدبو، هر چیزی که بوی بد بدهد، گندیده
بدبو، هر چیزی که بوی بد بدهد، گندیده، گنده
نوعی دانۀ کوچک سرشار از نشاسته که غذای اصلی انسان است و از آن آرد و نان تهیه می کنند، بوتۀ این گیاه برگ های بلند و باریک دارد و هر ساقۀ آن دارای سنبله است، حنطه
مقابل کوچک، بزرگ، کلان، گلولۀ خمیر، گلولۀ پنبه، کوفته
یکی از غلات که از آرد آن نان درست میکنند و یکی از غذاهای اصلی انسان است
کنگر
گوگرد، باروت
چیزی که بوی بد دهد عفن متعفن: و گنداتر و رسواتر از آن چیزی که وی همیشه در باطن خود دارد چیست... یا تخم مرغ گندا. تخم مرغ فاسد
بدبویی تعفن: و از آبها گنده شده و زمینهاء پوسیده بر نیستانها و شورستانها مگس و پشه انگیزد تا گندی و پلیدی از آنجایها دفع شود، بی لیاقتی بی شخصیتی: من در عمرم آدمی باین گندی ندیدم
خشن، ستبر، درشت، زبر، ناهموار
کندو
پوسیده و گنده شدن و بوی بد کردن
((گُ دَ یا دِ))
فرهنگ فارسی معین
گلوله ای که از خمیر به جهت یک عدد نان درست کنند، چانه خمیر، مدور، گرد، کوفته بزرگی که از گوشت سازند و در شله پلو و آتش اندازند، گرهی که از بدن برآید و درد نکند، ثؤلول، آژخ، تخته کفشگران
((گَ دُ))
فرهنگ فارسی معین
گیاهی است یک ساله، علفی با ریشه افشان و ساقه میان تهی که از آرد آن برای پختن نان استفاده می شود
گوگرد، باروت
آشیانه مرغ
انباشتن آگندن، در کلمات مرکب بمعنی آگنده آید: جگر آگند
ضدعفونی کردن، ضدعفونی
بدبو کننده، فاسد کننده
بدبو کردن، متعفن ساختن