- گنجریز (چَ تَ / تِ خوا / خا)
کنایه از جوانمرد و بسیار بخش. (آنندراج). سخی و جوانمرد، مسرف. مبذر. (ناظم الاطباء) ، ریزندۀ گنج:
بفرمود تا خازن زودخیز
کند پیل بالا بر او گنج ریز.
نظامی.
همه ره گنج ریز و گوهرانداز
بیاوردند شیرین را به صد ناز.
نظامی.
- خاطر گنج ریز، گهربار. گهرزاد. مجازاً وقاد:
به آواز پوشیدگان گفت خیز
گزارش کن از خاطر گنج ریز.
نظامی
بفرمود تا خازن زودخیز
کند پیل بالا بر او گنج ریز.
نظامی.
همه ره گنج ریز و گوهرانداز
بیاوردند شیرین را به صد ناز.
نظامی.
- خاطر گنج ریز، گهربار. گهرزاد. مجازاً وقاد:
به آواز پوشیدگان گفت خیز
گزارش کن از خاطر گنج ریز.
نظامی
