جدول جو
جدول جو

معنی گلین - جستجوی لغت در جدول جو

گلین
(دخترانه)
(با ضمه) منسوب به گل، به رنگ گل، (با فتحه) عروس در زبان ترکی
تصویری از گلین
تصویر گلین
فرهنگ نامهای ایرانی
گلین
گلی، به رنگ گل سرخ، گل فروش
تصویری از گلین
تصویر گلین
فرهنگ فارسی عمید
گلین
عروس، زنی که تازه ازدواج کرده، بیو، نوعروس، بیوک، ویوگ، پیوگ، بیوگ، عروسه، تازه عروس
تصویری از گلین
تصویر گلین
فرهنگ فارسی عمید
گلین
گلی، چیزی که از گل ساخته شده باشد، گل آلود
تصویری از گلین
تصویر گلین
فرهنگ فارسی عمید
گلین
(گُ)
نام چهار ده نزدیک بهم از دهستان کفرآذر بخش گیلان شهرستان شاه آباد. و چهار ده مذکور عبارتند از: سه باغ بابالاده، نجار، چمن یااﷲیار و انجاورود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
گلین
(گُ)
منسوب به گل، مانند: سیمین منسوب به سیم و مشکین منسوب به مشک. (آنندراج) :
با دوست به گرمابه درم خلوت بود
وآن روی گلینش گل حمام آلود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
گلین
(گِ)
بافته ای است رنگارنگ، پارسی نیست و همان صحیفۀ مانی است که نقوش گوناگون داشته. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گلین
(گِ)
منسوب به گل را گویند. (آنندراج). از گل ساخته:
بر سر هر خم بنهاد گلین تاجی
افسر هر خم چون افسر دراجی.
منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 165).
بسی خاک بنشسته بر فرق او
نهاده به سر بر گلین افسری.
منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 116).
درین قصر گلین و قصر سنگین
به امید تو کردم صبر چندین.
نظامی.
زرین چه کنم قدح گلین آر، ای دل
پای از گل غم برآر یکبار ای دل
تا از گل گورم ندمد خار، ای دل
گلگون می در گلین قدح دار، ای دل.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 723).
خوش نبود شاه دل اسب گلین زیر ران
رخش بهرای زر منتظر ران او.
خاقانی (دیوان ص 362).
گلین بارویش را ز بس برگ و ساز
به دیوار زرین بدل کردباز.
نظامی.
گلین خانه ای کو سرای من است
نه من هیکلی دان که جای من است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
گلین
نام دیهی است در حوالی ری که قلعۀ گلین داشته و منسوب بدانجا را گلینی میخوانده و کلین به کاف عربی همانا معرب آن باشد. و در قاموس گفته گلین بر وزن امین دیهی است از دیه های ری و از آنجا بوده است شیخ حافظ محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی. و اینکه او را به ضم کاف و فتح لام به وزن عبیدمیگویند غلط است. (آنندراج). و رجوع به کلین شود
لغت نامه دهخدا
گلین
(گَ)
در ترکی بمعنی بیوک و عروس: گلین خانم. گلین باجی. گلین آغا
لغت نامه دهخدا
گلین
عروس. توضیح در نام زنان بکار رود: گلین آغا گلین باجی گلین خانم. منسوب به گل ساخته از گل: بسی خاک بنشسته بر فرق او نهاده بسر بر گلین افسری. (منوچهری) منسوب به گل برنگ گل سرخ: با دوست به گرما به درم خلوت کرد وان روی گلینش گل حمام آلود. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
گلین
((گِ))
ساخته شده از گل
تصویری از گلین
تصویر گلین
فرهنگ فارسی معین
گلین
((گَ))
عروس
تصویری از گلین
تصویر گلین
فرهنگ فارسی معین
گلین
از توابع جنت رودبار واقع در شهرستان تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلبن
تصویر گلبن
(دخترانه)
بوته یا درخت گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلچین
تصویر گلچین
(دخترانه)
باغبان، عاشق گل، گل چیننده، منتخب، برگزیده، کسی که گل می چیند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلشن
تصویر گلشن
(دخترانه)
گلزار و گلستان، گلستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بلین
تصویر بلین
(دخترانه)
عهد، قرار (نگارش کردی: بهن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گزین
تصویر گزین
ساخته شده از چوب درخت گز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلشن
تصویر گلشن
باغی که گل های فراوان داشته باشد، گلزار، گلستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلخن
تصویر گلخن
آتش خانۀ حمام، گولخ، گلخان، گولخن، تون، توشکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزین
تصویر گزین
پسوند متصل به واژه به معنای گزیننده مثلاً خلوت گزین، عشرت گزین
گزیده، انتخاب شده
گزین کردن: انتخاب کردن، برگزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملین
تصویر ملین
دارویی که معده و روده ها را نرمی و لینت بدهد، نرم کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلیم
تصویر گلیم
نوعی فرش که با نخ پنبه ای یا پشمی، بر روی دار و معمولاً طرح آن اشکال هندسی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلیز
تصویر گلیز
آب لزج که از دهان انسان یا حیوان خارج شود، آب دهان، بزاق
فرهنگ فارسی عمید
(گِ نَ / نِ)
آنچه از ظروف و اوانی که از گل پخته یا ناپخته درست کنند: گفت ما مردمانیم پیشۀ ما گلینه کردن است و سفال بسیار بکرده ایم. (تفسیر ابوالفتوح رازی ص 250، سورۀ بقره)
لغت نامه دهخدا
(گِ یَ)
دهی است جزء دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران که در هزارگزی باختر شهرک واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 988 تن است. آب آنجا از رود خانه حنجان تأمین میشود. محصول آن غلات، یونجه، سیب زمینی، لوبیای مختصر و میوۀ دیمی بسیار است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان کرباس و جاجیم بافی است و در حدود 200 نفر از مردان برای تأمین معاش به تهران و مازندران میروند و برمیگردند. در سال 1326 ازطرف سازمان خدمات اجتماعی، درمانگاهی در این ده ساخته شده که فعلاً یک پزشک و یک پزشکیار و 4 پرستار دارد. در سال 1327 راه مالرو طالقان تسطیح و قابل عبور ماشین گردیده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فلین
تصویر فلین
تازی گشته چوب پنبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلشن
تصویر گلشن
جای گل، گلزار، باغی که گل فراوان دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلخن
تصویر گلخن
آتشخانه حمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلین
تصویر تلین
نرمی کردن، چاپلوسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الین
تصویر الین
نرم تر نرمخوتر
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گل چیزی که از گل ساخته باشند: از آنجا برفت بدر سرای دیگر شد گفت: ما مردمانیم پیشه ما گلینه کردن است و سفال بسیار بکرده ایم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلخن
تصویر گلخن
آتشگاه حمام
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع چلندر واقع در شهرستان نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی