جدول جو
جدول جو

معنی گلیزور - جستجوی لغت در جدول جو

گلیزور
(گُ)
دهی است جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین که در 36هزارگزی باختر آبیک و 12هزارگزی راه عمومی واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 180 تن است. آب آنجا ازقنات تأمین میشود. محصول آن غلات و چغندر قند و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است که از طریق زعفران ماشین میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلینوش
تصویر گلینوش
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار شیرویه پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلزار
تصویر گلزار
(دخترانه)
گلستان، جای پرگل، گلستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلیار
تصویر گلیار
(دخترانه)
یار و همنشین گل، نام روستایی در نزدیکی مهاباد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ویزور
تصویر ویزور
ویزور (Visor) یا صحنه یاب به یک دستگاه نمایش صفحه کوچک و شفاف می گویند که به دوربین متصل است و استفاده از آن به عنوان یک ابزار برای بررسی و بررسی دقیق تصاویر است. این ابزار به فیلمبرداران و تیم فنی اجازه می دهد تا تصاویری که توسط دوربین ضبط می شوند را با دقت بیشتری بررسی کنند و مطمئن شوند که زاویه دید، کیفیت تصویر و دیگر جزئیات فنی مورد نظر به درستی در تصویر حاضر شده اند.
عملکرد ویزور در فیلم برداری:
1. بررسی تصویر ضبط شده : ویزور به فیلمبرداران اجازه می دهد تا در همان زمان که صحنه را فیلمبرداری می کنند، تصویری که توسط دوربین ضبط شده را مشاهده کنند. این کار به آنها امکان می دهد تا بررسی کیفیت تصویر، فوکوس، نورپردازی و دیگر جزئیات فنی را در زمان واقعی انجام دهند و در صورت نیاز تنظیمات دوربین را تغییر دهند.
2. تنظیمات فنی : با استفاده از ویزور، فیلمبرداران می توانند به سرعت و با دقت تنظیمات فنی مانند تعادل سفیدی، تنظیمات نورپردازی و فوکوس را بررسی و تنظیم کنند تا به حاشیه نویس کمک کنند که کارشان به خوبی انجام شود.
3. تجربه واقعی تر برای فیلمبرداری ویزور به فیلمبرداران اجازه می دهد تا به طور دقیق تری تماس داشته باشند و بتوانند در زمان واقعی واکنش های لازم را نشان دهند و به دلیل بهبود شرایط بهبود بخشید
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از گلیزه
تصویر گلیزه
کوزه، ظرف سفالی دسته دار یا بی دسته، کوچک تر از خم برای آب یا چیز دیگر، برای مثال چو کرد او گلیزه پر از آب جوی / به آب گلیزه فروشست روی (منطقی - شاعران بی دیوان - ۲۰۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلیگر
تصویر گلیگر
گل کار، بنّا، کارگری که در کارهای ساختمانی کار می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوزور
تصویر گاوزور
آنکه زور و نیرویی مانند زور و نیروی گاو داشته باشد، زور و قوّت گاو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیکور
تصویر لیکور
نوعی نوشابۀ الکلی با مواد خوش بو و شیرۀ میوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلزار
تصویر گلزار
زمینی که در آن گل بسیار باشد، جای پر گل و لای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلزار
تصویر گلزار
جایی که گل بسیار روییده باشد، گلستان
فرهنگ فارسی عمید
(گِ)
این شهر در آلمان گربوندن خوانده میشود. ناحیه ای است از سویس، کرسی آن کوار است. دارای 173100 تن جمعیت است
لغت نامه دهخدا
(گِ زُ)
حاکم نشینی تارن و گارن از ایالت منتوبان، در نزدیکی گارن قرار گرفته است و 1780 تن جمعیت دارد
لغت نامه دهخدا
(گُ نِ چَ / چِ)
نام یکی از دهستانهای نه گانه بخش خاش شهرستان زاهدان. این دهستان در شمال باختری خاش واقع و حدود آن به شرح زیر است: از طرف شمال به دهستان اسکل آباد، از طرف خاور و جنوب به دهستان حومه و از طرف باختر به دهستان گوهرکوه. منطقه ای است جلگه و دارای تپه های خاکی است. هوای آن گرم و معتدل و بیشتر اهالی بطور سیار زندگی مینمایند. آب مشروب قرای دهستان از قنات و چشمه و محصول آن غلات، ذرت، پنبه و لبنیات است. شغل مردان گله داری و راههای دهستان عموماً مالرو است. این دهستان از پنج آبادی تشکیل گردیده و جمعیت آن در حدود 1000 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گَ نُشْ)
نام طبیب یونانی که معرب آن جالینوس است. اسم این شخص به یونانی کلدیوس گلینوس بوده است. گذشته از کتب اسلامی در اسکندرنامۀ منثور هم از او داستانهایی آمده است. (از فرهنگ شاهنامه تألیف شفق). و رجوع به جالینوس شود
لغت نامه دهخدا
(گَنُشْ)
یکی از ندمای قباد پرویز. (ولف). مقصود شیرویه است. در تاریخ طبری جلینوس (ص 619) ، و در اخبار الطوال حیلوس آمده است. دینوری مؤلف آن گوید: وی رئیس مستمیته بود و مستمیته گویا ترجمه جان اوسپار (جانسپار) است و بر گروهی از سپاهیان اطلاق میشد که در دلاوری و بی باکی از مرگ نمی هراسیدند، نظیر ’جاودانان’ در عصر هخامنشیان. رجوع به ایران در زمان ساسانیان کریستنسن شود. (از حاشیۀ ترجمه تاریخ طبری بلعمی ص 1159). در متن ترجمه بلعمی جالینوس معرب گلینوش آمده. بلعمی گوید: شیرویه، خسروپرویز را هنگامی که به خانه ماه اسفند فرستادو سرهنگی بر وی موکل کرد که نام او جالینوس و مردی مردانه بود. رجوع به متن همان صفحه شود:
نشسته به در بر گلینوش بود
که گفتی زمین زو پر از جوش بود.
(شاهنامه چ بروخیم ص 2912).
گلینوش بر پای جست این زمان
ز دیدار ایشان بشد شادمان.
(شاهنامه چ بروخیم ص 2912).
گلینوش گفت ای جهاندیده مرد
بکام تو باداهمه کارکرد.
(شاهنامه چ بروخیم ص 2912)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ زَ)
گلی که زهرآگین باشد. گل زهری که بوییدن آن خطرناک و زیان آور باشد:
جهان رابه کوشش چه جویی همی
گل زهر خیره چه بویی همی.
فردوسی.
جز از درد و نفرین نجویی همی
گل زهر خیره ببویی همی.
فردوسی.
بر آرام بر کینه جویی همی
گل زهر خیره ببویی همی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(گِ)
ده کوچکی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد واقع در 27هزارگزی جنوب اردل، متصل به راه مالرو شلیل به دوپلان. هوای آن معتدل است و 93 تن سکنه دارد. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی است از بخش ششتمد شهرستان سبزوار که دارای 154 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، پنبه و زیره است. کاردستی مردم بافتن کرباس است. (از فرهنگ جغرافیایی ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لی وِ)
گالیور. گلیور. قهرمان داستان ’مسافرتهای گولیور’ نوشتۀ داستان نویس انگلیسی جانتن سویفت (1667- 1745 میلادی) میباشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از گلزار
تصویر گلزار
جائی که گل بسیار روئیده باشد، گلستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیمور
تصویر لیمور
لاتینی تازی گشته کپیک مادا گاسکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلیزه
تصویر گلیزه
سبو: چو کرد او گلیزه پر از آب جوی باب گلیزه فروشست روی. (منطقی)
فرهنگ لغت هوشیار
گلکار: زمانه هست بدولت سرای تو معمار چو آفتاب و مهش صد گلیگر و مزدور. (اثیر اخسیکتی)، بنا: در حال بفرمود تا استادان گلیگر سه کوچه بسنگ و گچ برآوردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیکور
تصویر لیکور
فرانسوی میکند مشروبی الکلی که نوعی عرق شیرین کرده است
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی ریختساز گریم گننده صورت هنر پیشه کسی که چهره بازی کنان را بوسیله آرایش و پیرایش طبق مشخصات شخص نمایشنامه در آورد
فرهنگ لغت هوشیار
ساده ترین چند الکلیها است زیرا فقط دارای دو اتم کربن است که هر یکی از آنها دارای یک عامل الکی است. جسمی است شیرین و چون محلولش در آب دیر منجمد میشود دراتومبیل ها بعنوان ضد یخ بکار میرود گلیکول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیجور
تصویر لیجور
کناره و لب رودخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدیور
تصویر گدیور
((گَ وَ))
گدا، گدایی کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریمور
تصویر گریمور
((گِ مُ))
گریم کننده صورت هنرپیشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریمور
تصویر گریمور
چهره پرداز
فرهنگ واژه فارسی سره
مراتع زمستان، مرتع قشلاقی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع لاله آباد شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
فضله ی موش
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی واقع در منطقه ی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی