کوزه، ظرف سفالی دسته دار یا بی دسته، کوچک تر از خم برای آب یا چیز دیگر، برای مثال چو کرد او گلیزه پر از آب جوی / به آب گلیزه فروشست روی (منطقی - شاعران بی دیوان - ۲۰۴)
کوزه، ظرف سفالی دسته دار یا بی دسته، کوچک تر از خم برای آب یا چیز دیگر، برای مِثال چو کرد او گلیزه پر از آب جوی / به آب گلیزه فروشست روی (منطقی - شاعران بی دیوان - ۲۰۴)
شهر کوچکی است در نیمه راه قرنین. (در حاشیۀ کویر و شمال باختری خاش) و فره واقع است. ابن حوقل درباره آن گوید: دهکده ها و کشتزارهای فراوان دارد زیرادر میان ولایتی حاصلخیز واقع است و آبش از قنات های متعدد تأمین میشود. ساختمانهای شهر از خشت باشد. مؤلف سرزمینهای خلافت شرقی ص 367 از قول یاقوت نویسد که:در زمان وی (یاقوت) مردم آن را گیزه مینامیدند
شهر کوچکی است در نیمه راه قرنین. (در حاشیۀ کویر و شمال باختری خاش) و فره واقع است. ابن حوقل درباره آن گوید: دهکده ها و کشتزارهای فراوان دارد زیرادر میان ولایتی حاصلخیز واقع است و آبش از قنات های متعدد تأمین میشود. ساختمانهای شهر از خشت باشد. مؤلف سرزمینهای خلافت شرقی ص 367 از قول یاقوت نویسد که:در زمان وی (یاقوت) مردم آن را گیزه مینامیدند
در مازندرانی گلز (آب لزج دهن گاو) (فرهنگ نظام). کردی غلز (بزاق). (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). آبی و لعابی را گویند که از دهن انسان و حیوان برآید. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) : غرق گشته تا بگردن در گلیز. سراج الدین راجی (از آنندراج)
در مازندرانی گلز (آب لزج دهن گاو) (فرهنگ نظام). کردی غلز (بزاق). (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). آبی و لعابی را گویند که از دهن انسان و حیوان برآید. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) : غرق گشته تا بگردن در گلیز. سراج الدین راجی (از آنندراج)
دهی است از دهستان کلاترزان بخش رزاب شهرستان سنندج که در 16000گزی شمال رزاب و 15000گزی جنوب راه شوسۀ مریوان به سنندج واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 350 تن است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، گردو، لبنیات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان کلاترزان بخش رزاب شهرستان سنندج که در 16000گزی شمال رزاب و 15000گزی جنوب راه شوسۀ مریوان به سنندج واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 350 تن است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، گردو، لبنیات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز. واقع در 42هزارگزی باختر سقز و5هزارگزی باختر کانی بند. کوهستانی و هوای آن سردسیرو سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و حبوب است و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز. واقع در 42هزارگزی باختر سقز و5هزارگزی باختر کانی بند. کوهستانی و هوای آن سردسیرو سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و حبوب است و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان حسن آباد بخش حومه شهرستان سنندج، واقع در 8000گزی جنوب سنندج کنار شوسۀ سنندج به کرمانشاه. دارای 150 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان حسن آباد بخش حومه شهرستان سنندج، واقع در 8000گزی جنوب سنندج کنار شوسۀ سنندج به کرمانشاه. دارای 150 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد که در 17500 گزی جنوب خاوری مهاباد و 29هزارگزی باختر راه شوسۀ بوکان به میاندوآب واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 744 تن است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد که در 17500 گزی جنوب خاوری مهاباد و 29هزارگزی باختر راه شوسۀ بوکان به میاندوآب واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 744 تن است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
آنچه از ظروف و اوانی که از گل پخته یا ناپخته درست کنند: گفت ما مردمانیم پیشۀ ما گلینه کردن است و سفال بسیار بکرده ایم. (تفسیر ابوالفتوح رازی ص 250، سورۀ بقره)
آنچه از ظروف و اوانی که از گل پخته یا ناپخته درست کنند: گفت ما مردمانیم پیشۀ ما گلینه کردن است و سفال بسیار بکرده ایم. (تفسیر ابوالفتوح رازی ص 250، سورۀ بقره)
جستن گلو را گویند و به عربی فواق خوانند. (برهان) (آنندراج). و به فارسی زغگک نامند. (آنندراج). جستن گلو که به تازی فواق گویند. (فرهنگ رشیدی) ، قرص آفتاب و ماه. (برهان) ، جیاتاغ. کماج (در خیمه). (یادداشت مؤلف) ، قرص کوچک نان روغنی. (برهان). و رجوع به کلیچه شود
جستن گلو را گویند و به عربی فواق خوانند. (برهان) (آنندراج). و به فارسی زغگک نامند. (آنندراج). جستن گلو که به تازی فواق گویند. (فرهنگ رشیدی) ، قرص آفتاب و ماه. (برهان) ، جیاتاغ. کماج (در خیمه). (یادداشت مؤلف) ، قرص کوچک نان روغنی. (برهان). و رجوع به کلیچه شود
سبوی آب را گویند. (برهان) (آنندراج) (از رشیدی). سبوی آب و ابریق و آفتابه. (ناظم الاطباء). کردی، کلوز (کوزه، سبو). طبری، کلا (کوزه). (از حاشیۀ برهان چ معین) : چو کرد او کلیزه پر از آب جوی به آب کلیزه فروشست روی. منطقی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
سبوی آب را گویند. (برهان) (آنندراج) (از رشیدی). سبوی آب و ابریق و آفتابه. (ناظم الاطباء). کردی، کلوز (کوزه، سبو). طبری، کلا (کوزه). (از حاشیۀ برهان چ معین) : چو کرد او کلیزه پر از آب جوی به آب کلیزه فروشست روی. منطقی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)