مصغر گل، یعنی گل خرد. (ناظم الاطباء). گل کوچک. رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 439، 450 و 453 شود، گل از ابریشم رنگین و جز آن که برجامه کنند. نقشی با ابریشم یا نخ یا با رنگ به صورت گل. (یادداشت مؤلف). یک قسم زینتی بشکل گل کوچک که از ابریشم بر جامه و جز آن دوزند. (ناظم الاطباء)
مصغر گل، یعنی گل خرد. (ناظم الاطباء). گل کوچک. رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 439، 450 و 453 شود، گل از ابریشم رنگین و جز آن که برجامه کنند. نقشی با ابریشم یا نخ یا با رنگ به صورت گل. (یادداشت مؤلف). یک قسم زینتی بشکل گل کوچک که از ابریشم بر جامه و جز آن دوزند. (ناظم الاطباء)
گل کوچک گل خرد، هر یک از گلهای گل آذین کاپیتول را گویند که در روی یک پایه محدب مانند گل بابونه و یا مسطح مانند گل آفتاب گردان قرار دارند. پایه گل در گل آذین کاپیتول بنام کوپول نامیده میشود و آن از رشد غیر طبیعی انتهای ساقه بوجود آمده است، گلی از ابریشم رنگین یا نخ و جز آن که بر جامه نقش کنند
گل کوچک گل خرد، هر یک از گلهای گل آذین کاپیتول را گویند که در روی یک پایه محدب مانند گل بابونه و یا مسطح مانند گل آفتاب گردان قرار دارند. پایه گل در گل آذین کاپیتول بنام کوپول نامیده میشود و آن از رشد غیر طبیعی انتهای ساقه بوجود آمده است، گلی از ابریشم رنگین یا نخ و جز آن که بر جامه نقش کنند
دهی است از دهستان چرداول بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع در 11000گزی شمال باختری چرداول، کنار راه اتومبیل رو چرداول به آسان آباد. هوای آن گرم و دارای 200 تن سکنه است. آب آن از رود خانه چرداول و محصول آن غلات، لبنیات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان چرداول بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع در 11000گزی شمال باختری چرداول، کنار راه اتومبیل رو چرداول به آسان آباد. هوای آن گرم و دارای 200 تن سکنه است. آب آن از رود خانه چرداول و محصول آن غلات، لبنیات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
جستن گلو را گویند و به عربی فواق خوانند. (برهان) (آنندراج). و به فارسی زغگک نامند. (آنندراج). جستن گلو که به تازی فواق گویند. (فرهنگ رشیدی) ، قرص آفتاب و ماه. (برهان) ، جیاتاغ. کماج (در خیمه). (یادداشت مؤلف) ، قرص کوچک نان روغنی. (برهان). و رجوع به کلیچه شود
جستن گلو را گویند و به عربی فواق خوانند. (برهان) (آنندراج). و به فارسی زغگک نامند. (آنندراج). جستن گلو که به تازی فواق گویند. (فرهنگ رشیدی) ، قرص آفتاب و ماه. (برهان) ، جیاتاغ. کماج (در خیمه). (یادداشت مؤلف) ، قرص کوچک نان روغنی. (برهان). و رجوع به کلیچه شود
دهی است از دهستان کلاترزان بخش رزاب شهرستان سنندج که در 16000گزی شمال رزاب و 15000گزی جنوب راه شوسۀ مریوان به سنندج واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 350 تن است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، گردو، لبنیات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان کلاترزان بخش رزاب شهرستان سنندج که در 16000گزی شمال رزاب و 15000گزی جنوب راه شوسۀ مریوان به سنندج واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 350 تن است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، گردو، لبنیات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لقب شیخ زین الدین علی علیه الرحمه گلاه بوده است، بسبب آنکه یکی از اجداد شیخ مذکور از اصحاب امام حسین علیه السلام بود. چون خبر شهادت آن حضرت به وی رسید سیاه پوش گردید و بعضی گویند سبب آن بودکه شیخ مذکور وقتی از اوقات از اعتکاف برآمده بوده است و شخصی که در آن زمان از اکمل اولیاء بود بواسطه ای دو جبه از پشم سیاه دوخته میفرستد و او آنرا مبارک و میمون میگیرد و میپوشد و تا در حیات بود سیاه می پوشیده و همچنین فرزندان او سیاه پوش بوده اند. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). از بزرگان فضلا و عرفای شیراز متوفی بسال 870. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لقب شیخ زین الدین علی علیه الرحمه گلاه بوده است، بسبب آنکه یکی از اجداد شیخ مذکور از اصحاب امام حسین علیه السلام بود. چون خبر شهادت آن حضرت به وی رسید سیاه پوش گردید و بعضی گویند سبب آن بودکه شیخ مذکور وقتی از اوقات از اعتکاف برآمده بوده است و شخصی که در آن زمان از اکمل اولیاء بود بواسطه ای دو جبه از پشم سیاه دوخته میفرستد و او آنرا مبارک و میمون میگیرد و میپوشد و تا در حیات بود سیاه می پوشیده و همچنین فرزندان او سیاه پوش بوده اند. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). از بزرگان فضلا و عرفای شیراز متوفی بسال 870. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
دهی است از دهستان باسک بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع در 4هزارگزی خاور سردشت و 2هزارگزی جنوب راه شوسۀ سردشت به مهاباد. هوای آن معتدل و دارای 189 تن سکنه است. آب آن از رود خانه سردشت و محصول آن غلات، توتون، مازوج و کتیراست. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان باسک بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع در 4هزارگزی خاور سردشت و 2هزارگزی جنوب راه شوسۀ سردشت به مهاباد. هوای آن معتدل و دارای 189 تن سکنه است. آب آن از رود خانه سردشت و محصول آن غلات، توتون، مازوج و کتیراست. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
ده کوچکی است از بخش حومه شهرستان نائین واقع در 6هزارگزی جنوب نائین و دوهزارگزی راه شوسۀ نائین به کوهپایه. هوای آن معتدل و دارای 49 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
ده کوچکی است از بخش حومه شهرستان نائین واقع در 6هزارگزی جنوب نائین و دوهزارگزی راه شوسۀ نائین به کوهپایه. هوای آن معتدل و دارای 49 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
گلغیچه. (جهانگیری). گلغوچه. (فرهنگ رشیدی). قیاس شود با غلغلچ، غلغلیچ، غلغلیچه و غلغلک. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). بمعنی غلغلیچ است که جنبانیدن انگشتان باشددر زیر بغل مردم تا به خنده آیند. (برهان) (آنندراج). رجوع به غلغلچ و غلغلیچ و غلغلیچه و غلغلک شود
گلغیچه. (جهانگیری). گلغوچه. (فرهنگ رشیدی). قیاس شود با غلغلچ، غلغلیچ، غلغلیچه و غلغلک. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). بمعنی غلغلیچ است که جنبانیدن انگشتان باشددر زیر بغل مردم تا به خنده آیند. (برهان) (آنندراج). رجوع به غلغلچ و غلغلیچ و غلغلیچه و غلغلک شود
روستایی. (برهان قاطع) (جهانگیری) (آنندراج). غلچه به معنی روستایی است و به قومی از نژاد ایرانی ساکن افغانستان اطلاق میشود. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، رند و اوباش. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) (آنندراج). غرچه. احمق و نامرد. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : زن را به باد داده و غر گشته و شده جویای غلچۀ عزب و گنگ بی نماز. سوزنی (از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ شعوری). چو غلچگان رباط چهار سو سوگند همی خورند که جفت ملیح غر نبود. سوزنی (از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ شعوری)
روستایی. (برهان قاطع) (جهانگیری) (آنندراج). غلچه به معنی روستایی است و به قومی از نژاد ایرانی ساکن افغانستان اطلاق میشود. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، رند و اوباش. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) (آنندراج). غرچه. احمق و نامرد. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : زن را به باد داده و غر گشته و شده جویای غلچۀ عزب و گنگ بی نماز. سوزنی (از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ شعوری). چو غلچگان رباط چهار سو سوگند همی خورند که جفت ملیح غر نبود. سوزنی (از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ شعوری)
نام شهری است در ایالت الیکانت از اسپانیا، 55900 تن سکنه دارد. رجوع به ضمیمۀ معجم البلدان ذیل الش و قاموس الاعلام ترکی و فهرست الحلل السندسیه ج 1 و 2 شود
نام شهری است در ایالت الیکانت از اسپانیا، 55900 تن سکنه دارد. رجوع به ضمیمۀ معجم البلدان ذیل الش و قاموس الاعلام ترکی و فهرست الحلل السندسیه ج 1 و 2 شود
قسم خردتر گوجه که ترشتر از آن میباشد ادرک اجاص آلنج نیسوق آلچه الو هلو هلی ترش هلو. آلوی جیلی. یا آلوچه سگک قسم پست و ترش تر و خردتر آلوچه آلو کوهی نلک آلوترش زعرور
قسم خردتر گوجه که ترشتر از آن میباشد ادرک اجاص آلنج نیسوق آلچه الو هلو هلی ترش هلو. آلوی جیلی. یا آلوچه سگک قسم پست و ترش تر و خردتر آلوچه آلو کوهی نلک آلوترش زعرور
رسوم و آدابی باشد که از اول تولد اطفال تااوان عقیقه و گاهواره بطریق سنت رعایت کنند: با چنبر کمان صفت رسم گلگچه از عکس تیر سقف مسمی نموده اند. (عمید لوبکی در تهنیت پسرممدوح)
رسوم و آدابی باشد که از اول تولد اطفال تااوان عقیقه و گاهواره بطریق سنت رعایت کنند: با چنبر کمان صفت رسم گلگچه از عکس تیر سقف مسمی نموده اند. (عمید لوبکی در تهنیت پسرممدوح)