جدول جو
جدول جو

معنی گلوک - جستجوی لغت در جدول جو

گلوک
(گِ)
در تداول گناباد خراسان، گل آلود. گویند: این آب گلوک است
لغت نامه دهخدا
گلوک
(گْلو / گِ)
کریستف ویلیبالد (1714- 1787 میلادی). آهنگساز آلمانی که در وایدنوانگ متولد شد. وی مصنف اپرای ارفه، آلسست و... بود. او اپرا را بشیوه ی ساده و هیجان انگیز طبیعی درآورد. عظمت سبک خود را در زبردستی در انشاء مشخص کرد و مدتی را در فرانسه تحت حمایت ماری انتوانت بسر برد
لغت نامه دهخدا
گلوک
(گُ)
نوعی از حبوبات که گاو دشتی خورد. (از شعوری ج 2 ورق 320)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملوک
تصویر ملوک
(دخترانه)
پادشاهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلوک
تصویر سلوک
رفتار، روش، در پیش گرفتن راهی و در آن راه رفتن، در آمدن در جایی، سازش، در تصوف سیر در مراتب وجود برای وصول به کمال و نیل به حقیقت که از شرایط آن عزلت، ریاضت، عبادت، شب زنده داری و ترک شهوات است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلوک
تصویر دلوک
مایل شدن آفتاب به سمت مغرب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلوک
تصویر شلوک
زالو، کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد
زرو، زلو، جلو، شلک، شلکا، خرسته، مکل، دیوک، دیوچه، دشتی، علق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلوکز
تصویر گلوکز
ماده ای جامد، سفید رنگ، بی بو، شیرین و غیرسمی که از هیدرولیز نشاسته، نیشکر و گلوکزیدها حاصل می شود و در تهیۀ شراب، شربت، شیرینی و در پزشکی کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلوک
تصویر بلوک
توده، دسته
ناحیه ای شامل چند ده، دهستان، ولایت
قطعات مکعبی سیمانی یا سنگی که در کارهای ساختمانی به کار می رود، ساختمانی شامل چندین واحد مسکونی مستقل معمولاً با یک ورودی، مجموعه ای از ساختمان ها که هیچ فاصله ای بین آن ها نیست و به وسیلۀ خیابان های مختلف شهر محصور شده اند،
در علوم سیاسی مجموعه ای از چند کشور متحد که دارای یک مرام و یک روش سیاسی باشند مثلاً بلوک شرق
تکوک، ظرفی از طلا یا نقره یا چیز دیگر که به شکل جانوران از قبیل شیر یا گاو یا مرغ درست کنند، بکوک، بلوتک، تلوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلوک
تصویر تلوک
هدف، نشانۀ تیر
تکوک، ظرفی از طلا یا نقره یا چیز دیگر که به شکل جانوران از قبیل شیر یا گاو یا مرغ درست کنند، بکوک، بلوتک، بلوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلوز
تصویر گلوز
فندق، درختی از خانوادۀ پیاله داران با برگ های پهن و دندانه دار و گل های خوشه ای با میوه ای گرد کوچک قهوه ای رنگ و حاوی روغن که به عنوان آجیل مصرف می شود، پندک، بندق، گلوژ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلوژ
تصویر گلوژ
فندق، درختی از خانوادۀ پیاله داران با برگ های پهن و دندانه دار و گل های خوشه ای با میوه ای گرد کوچک قهوه ای رنگ و حاوی روغن که به عنوان آجیل مصرف می شود، پندک، بندق، گلوز
فرهنگ فارسی عمید
(گْلو / گُ کُ)
نوعی از مادۀ قندی در بعض میوه ها، این ماده در اغلب میوه ها و عسل یافت میشود. این مادۀ قندی بوسیلۀ مواد غذائی و خوراکی داخل بدن شده و بشکل گلیکوژن در کبد و عضلات ذخیره میگردد. بدن سالم قادر به جذب مقدار زیادی قند بوده بدون اینکه اثر پیدایش قند در ادرار ظاهر شود، در صورتی که در اشخاص مبتلا به مرض قند خوردن و جذب آن نیز ممکن میباشد. گلوکز یکی از مهمترین اغذیۀ مولد انرژی است و از نظر درمان شناسی نیز دارای خاصیت ضد سم و بخصوص مدر میباشد و آنرا بشکل سرم گلوکزه ایزوتونیک یا هیپوتونیک به کار میبرند. (درمان شناسی تألیف عطایی ص 440)
لغت نامه دهخدا
تصویری از الوک
تصویر الوک
پیک، فرستادن، پیام پروانه، پیغام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلوک
تصویر هلوک
ورنمند: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملوک
تصویر ملوک
پادشاهان، جمع ملک، جمع ملک، شهریاران، جمع ملک: پادشاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلوت
تصویر گلوت
فرانسوی نای از ساز ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلوز
تصویر گلوز
فندق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلوژ
تصویر گلوژ
فندق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلوه
تصویر گلوه
سوراخ تنور نان پزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدوک
تصویر گدوک
راه میان دو کوه گردنه کتل: گدوک اسد آباد گدوک عباس آباد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوک
تصویر گاوک
کنه، اسپیر وژیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علوک
تصویر علوک
جمع علک، پسته ها سرو ها بنه ها (بن بطم) منجک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلوک
تصویر حلوک
سیاه گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از ماده قندی در بعضی میوه ها، این ماده اغلب در میوه ها و عسل یافت میشود، این ماده قندی بوسیله مواد غذایی و خوراکی داخل بدن شده و بشکل گلیکوژن در کبد و عضلات ذخیره میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
ناحیه، ولایت، و به معنی توده و دسته هم آمده است فرانسوی همگروه این واژه را غیاث ترکی دانسته معین آن را پارسی و گروهی ده و روستا می داند کشورهایی که متحد بشوند و دارای مرام و روش سیاسی خاصی باشند: بلوک شرق بلوک غرب، جمعیت ها و دسته های همعقیده و دارای روش واحد
فرهنگ لغت هوشیار
آفتاب زردی خور نشین بویه آنچه برای خوشبو کردن بر تن زنند یا مالند فرو شدن آفتاب گشتن آفتاب وقت زوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلوک
تصویر چلوک
ریسمانی است که بر گردن اسبان بندند عنان افسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلوک
تصویر شلوک
زالو زلو
فرهنگ لغت هوشیار
را سپردن، پای سیر کردن جای را ورش بریش روش، رفتار رفتن در راهی، درآمدن در جایی، روش رفتار، طی مدارج خاص که سالک باید آنها را طی کند تا به مقام وصل و فنا برسد. از جمله این مدارج توبت و مجاهدت و خلوت و غزلت و ورع و صمت و رجا و غیره است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلوک
تصویر پلوک
تکیه گاه چوبین کناربام محجر، پتک و چکش آهنگران مطراق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلوکز
تصویر گلوکز
((گُ لُ کُ))
قندی که در تمام سلول های گیاهان خصوصاً میوه ها یافت می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلوک
تصویر بلوک
ناحیه ای شامل چند قریه و ده، جماعت، دسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلوک
تصویر بلوک
چند کشور متحد که دارای مرام و روش سیاسی یکسان باشند، قطعه زمین، قطعه ای از مصالح ساختمانی، ظرفی که در آن شراب خورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلوک
تصویر پلوک
((پَ وَ))
تکیه گاه چوبین کنار بام، محجر، پتک و چکش آهنگران، مطراق
فرهنگ فارسی معین