دهی است از بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت واقع در 12000گزی باختر ساردوئیه و 4000گزی شمال راه مالرو جیرفت به ساردوئیه. هوای آن سرد و دارای 180 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت واقع در 12000گزی باختر ساردوئیه و 4000گزی شمال راه مالرو جیرفت به ساردوئیه. هوای آن سرد و دارای 180 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
جای خرم و باصفا، بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، باغ بهشت، دار قرار، علّیین، دارالقرار، باغ ارم، سبزباغ، گشتا، دارالسّرور، فردوس اعلا، نعیم، باغ خلد، دارالخلد، جنّت، فردوس، رضوان، دارالسّلام، اعلا علّیین، دارالنّعیم، مینو، خلد، سرای جاوید، قدس برای مثال تا حروفش جمله عقل و جان شوند / سوی خلدستان جان پرّان شوند (مولوی - ۸۵۵)
جای خرم و باصفا، بِهِشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، باغِ بِهِشت، دارِ قَرار، عِلّیین، دارُالقَرار، باغِ اِرَم، سَبزباغ، گُشتا، دارُالسُّرُور، فِردُوسِ اَعلا، نَعیم، باغِ خُلد، دارُالخُلد، جَنَّت، فِردُوس، رِضوان، دارُالسَّلام، اَعلا عِلّیین، دارُالنَّعِیم، مینو، خُلد، سَرایِ جاوید، قُدس برای مِثال تا حروفش جمله عقل و جان شوند / سوی خلدستان جان پرّان شوند (مولوی - ۸۵۵)
جایی که درخت و بوتۀ گل بسیار باشد، گلزار، گلشن. در شعر گاهی به جهت ضرورت گلستان می گویند، برای مثال گل دگر ره به گلستان آمد / وارۀ باغ و بوستان آمد (رودکی۱ - ۱۹)
جایی که درخت و بوتۀ گل بسیار باشد، گلزار، گلشن. در شعر گاهی به جهت ضرورت گُلسِتان می گویند، برای مِثال گل دگر ره به گلسِتان آمد / وارۀ باغ و بوستان آمد (رودکی۱ - ۱۹)
قبرستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، گوردان، مروزنه، مرزغن، ستودان
قَبرِستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد وادی خاموشان، غَریبِستان، مَقبَره، گورسان، کَرباس مَحَلِّه، گوردان، مَروَزَنه، مَرزَغَن، سُتودان
مرکّب از: گل + ستان، پسوند مکان، گلستو. آنجا که گل بسیار باشد. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، محل روییدن گل. جایی که گل روید. محل دمیدن گل و سبزه. گلزار: تهمتن ببردش به زابلستان نشستنگهی ساخت در گلستان. فردوسی. نه همی بازشناسند عبیر از سرگین نه گلستان بشناسند ز آبستنگاه. قریع الدهر. گلستان بهرمان دارد همانا شیرخوارستی لباس کودکان شیرخواره بهرمانستی. فرخی. زیرا که نیست از گل و از یاسمن کمی تا کم شده ست آفت سرما ز گلستان. منوچهری. گیاهی چند خود روید به بستان دهندش آب در سایه ی گلستان. (ویس و رامین)، شاه چو دل برکند ز بزم گلستان آسان آرد به چنگ مملکت آسان. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 635)، یکی فرخنده گل بودی که اکنون همی فردوس شاید گلستانت. ناصرخسرو. آب را چون مدد بود هم از آب گلستان گردد آنچه بود خراب. سنایی. ناهید سزد هزاردستان کایوان تو گلستان ببینم. خاقانی. قصرش گلستان ارم صدرش دبستان کرم در هر شبستان از نعم بستان نو پرداخته. خاقانی. ز نرگس وز بنفشه صحن خرگاه گلستانی نهاده در نظرگاه. نظامی. خال مشکین بر گلستان میزنی دل همی سوزی و بر جان میزنی. عطار. این عجب بلبل که بگشاید دهان تا خورد او خار را با گلستان. مولوی. گر شاهد است سبزه بر اطراف گلستان بر عارضین شاهد گلروی خوشتر است. سعدی (بدایع)، در گلستان ارم دوش چو از لطف صبا زلف سنبل به نسیم سحری می آشفت. حافظ. هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش. حافظ
مُرَکَّب اَز: گل + ستان، پسوند مکان، گلستو. آنجا که گل بسیار باشد. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، محل روییدن گل. جایی که گل روید. محل دمیدن گل و سبزه. گلزار: تهمتن ببردش به زابلستان نشستنگهی ساخت در گلستان. فردوسی. نه همی بازشناسند عبیر از سرگین نه گلستان بشناسند ز آبستنگاه. قریع الدهر. گلستان بهرمان دارد همانا شیرخوارستی لباس کودکان شیرخواره بهرمانستی. فرخی. زیرا که نیست از گل و از یاسمن کمی تا کم شده ست آفت سرما ز گلستان. منوچهری. گیاهی چند خود روید به بستان دهندش آب در سایه ی گلستان. (ویس و رامین)، شاه چو دل برکند ز بزم گلستان آسان آرد به چنگ مملکت آسان. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 635)، یکی فرخنده گل بودی که اکنون همی فردوس شاید گلستانت. ناصرخسرو. آب را چون مدد بود هم از آب گلستان گردد آنچه بود خراب. سنایی. ناهید سزد هزاردستان کایوان تو گلستان ببینم. خاقانی. قصرش گلستان ارم صدرش دبستان کرم در هر شبستان از نعم بستان نو پرداخته. خاقانی. ز نرگس وز بنفشه صحن خرگاه گلستانی نهاده در نظرگاه. نظامی. خال مشکین بر گلستان میزنی دل همی سوزی و بر جان میزنی. عطار. این عجب بلبل که بگشاید دهان تا خورد او خار را با گلستان. مولوی. گر شاهد است سبزه بر اطراف گلستان بر عارضین شاهد گلروی خوشتر است. سعدی (بدایع)، در گلستان ارم دوش چو از لطف صبا زلف سنبل به نسیم سحری می آشفت. حافظ. هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش. حافظ
دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان، در 6 هزارگزی شمال علی آباد. دشت و معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 550 تن شیعه اند و بفارسی سخن میگویند. آب آن از رود خانه کدوال و محصول آن برنج، غلات و لبنیات و شغل مردم زراعت و گله داری، و صنایع دستی کرباس و شال بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان، در 6 هزارگزی شمال علی آباد. دشت و معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 550 تن شیعه اند و بفارسی سخن میگویند. آب آن از رود خانه کدوال و محصول آن برنج، غلات و لبنیات و شغل مردم زراعت و گله داری، و صنایع دستی کرباس و شال بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
کنیزک سلطان یمین الدوله محمود غزنوی است، سلطان یمین الدوله را به مشاهدۀ او استیناسی تمام و به مغازلۀ او رغبتی بر کمال بود چون به باد خزان وفات ورقات آن گلستان بر خاک ریخت و از آن (در حضرت) شاه نقل کردند او جزع بسیار کرد و این سه بیت در مرثیه پرداخت: تا تو ای ماه زیر خاک شدی خاک را بر سپهر فضل آمد دل جزع کرد، گفتم ای دل صبر این قضا از خدای عدل آمد آدم از خاک بود و خاکی شد هرکه زو زاد باز اصل آمد. (از لباب الالباب ص 24 چ سعید نفیسی)
کنیزک سلطان یمین الدوله محمود غزنوی است، سلطان یمین الدوله را به مشاهدۀ او استیناسی تمام و به مغازلۀ او رغبتی بر کمال بود چون به باد خزان وفات ورقات آن گلستان بر خاک ریخت و از آن (در حضرت) شاه نقل کردند او جزع بسیار کرد و این سه بیت در مرثیه پرداخت: تا تو ای ماه زیر خاک شدی خاک را بر سپهر فضل آمد دل جزع کرد، گفتم ای دل صبر این قضا از خدای عدل آمد آدم از خاک بود و خاکی شد هرکه زو زاد باز اصل آمد. (از لباب الالباب ص 24 چ سعید نفیسی)
دهی است از دهستان کیوی بخش سنجید شهرستان هروآباد، واقع در 17هزارگزی خاور مرکز بخش کیوی و 12هزارگزی راه شوسۀ هروآباد به میانه. هوای آن سرد و دارای 798 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو و دارای مراتع و مزارع در کوههای طالش است. محل سکنای ایل شاطرانلو میباشد. در دو محل بفاصله هزار گز به نام گلستان بالا (علیا) و گلستان پائین (سفلی) معروف است و سکنۀ گلستان پائین 291 تن است. دارای دبستان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان کیوی بخش سنجید شهرستان هروآباد، واقع در 17هزارگزی خاور مرکز بخش کیوی و 12هزارگزی راه شوسۀ هروآباد به میانه. هوای آن سرد و دارای 798 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو و دارای مراتع و مزارع در کوههای طالش است. محل سکنای ایل شاطرانلو میباشد. در دو محل بفاصله هزار گز به نام گلستان بالا (علیا) و گلستان پائین (سفلی) معروف است و سکنۀ گلستان پائین 291 تن است. دارای دبستان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت، واقع در 30000گزی جنوب خاوری مسکون و 6000گزی جنوب راه مالرو. مسکون به کروک، دارای 10 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت، واقع در 30000گزی جنوب خاوری مسکون و 6000گزی جنوب راه مالرو. مسکون به کروک، دارای 10 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام ناحیۀ جنوب شرقی ایران و محدود است از شمال به سیستان، ازجنوب به دریای عمان، از مشرق به پاکستان، از مغرب به شهرستانهای جیرفت و بندرعباس. درسازمانهای فعلی کشور از شهرستانهای زاهدان، سراوان، ایرانشهر، خاش و چاه بهار تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). ناحیه ای کم آب که قسمت جنوب شرقی فلات ایران را از کویر کرمان در شمال کوههای بم و بشاگرد تا مرزهای غربی سند و پنجاب اشغال می کند. سکنۀ آن از دو میلیون تن تجاوز نمی کند که بیشتر آنها از بلوچها هستند. بلوچستان بین ایران و پاکستان منقسم است. بلوچستان ایران در حدود 155هزار کیلومتر مربع وسعت دارد و اکنون از نظر تقسیمات کشوری کمابیش جزء استان بلوچستان و سیستان است، و آن در جنوب شرقی ایران قرار دارد و از شمال محدود است به سیستان و کویر لوت، از شرق به بلوچستان پاکستان، از غرب به کرمان واز جنوب به دریای عمان. کوههایش بیشتر آتشفشانی است و رودهای مهم آن باهوکلات، بمپور، بم پشت و ماشکید است، و بنادر مهم آن گواتر و چاه بهار و طیس می باشد. نسبت جمعیت آن 2 تا 13 تن در هر کیلومتر مربع است. بلوچستان پاکستان دارای 347060 کیلومتر مربع وسعت و 178000 تن جمعیت است و جزء پاکستان غربی است و از شمال به افغانستان، از مشرق به ایالت کراچی، از جنوب به دریای عربستان و از غرب به ایران محدود است. نام بلوچستان در کتیبه های میخی داریوش در بیستون و تخت جمشید مکه ضبط شده است و اطلاع ما از دورۀ پیش از اسلام این ناحیه بسیار کم است. (از دایره المعارف فارسی)
نام ناحیۀ جنوب شرقی ایران و محدود است از شمال به سیستان، ازجنوب به دریای عمان، از مشرق به پاکستان، از مغرب به شهرستانهای جیرفت و بندرعباس. درسازمانهای فعلی کشور از شهرستانهای زاهدان، سراوان، ایرانشهر، خاش و چاه بهار تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). ناحیه ای کم آب که قسمت جنوب شرقی فلات ایران را از کویر کرمان در شمال کوههای بم و بشاگرد تا مرزهای غربی سند و پنجاب اشغال می کند. سکنۀ آن از دو میلیون تن تجاوز نمی کند که بیشتر آنها از بلوچها هستند. بلوچستان بین ایران و پاکستان منقسم است. بلوچستان ایران در حدود 155هزار کیلومتر مربع وسعت دارد و اکنون از نظر تقسیمات کشوری کمابیش جزء استان بلوچستان و سیستان است، و آن در جنوب شرقی ایران قرار دارد و از شمال محدود است به سیستان و کویر لوت، از شرق به بلوچستان پاکستان، از غرب به کرمان واز جنوب به دریای عمان. کوههایش بیشتر آتشفشانی است و رودهای مهم آن باهوکلات، بمپور، بم پشت و ماشکید است، و بنادر مهم آن گواتر و چاه بهار و طیس می باشد. نسبت جمعیت آن 2 تا 13 تن در هر کیلومتر مربع است. بلوچستان پاکستان دارای 347060 کیلومتر مربع وسعت و 178000 تن جمعیت است و جزء پاکستان غربی است و از شمال به افغانستان، از مشرق به ایالت کراچی، از جنوب به دریای عربستان و از غرب به ایران محدود است. نام بلوچستان در کتیبه های میخی داریوش در بیستون و تخت جمشید مَکَه ضبط شده است و اطلاع ما از دورۀ پیش از اسلام این ناحیه بسیار کم است. (از دایره المعارف فارسی)