جدول جو
جدول جو

معنی گلوانس - جستجوی لغت در جدول جو

گلوانس
(گَ)
دهی است از دهستان سکمن آبادبخش حومه شهرستان خوی واقع در 31هزارگزی شمال باختری خوی و 4500گزی شمال خاوری راه شوسۀ خوی به سیه چشمه. هوای آن سرد و دارای 764 تن سکنه است. آب آن از چشمه و کوهستان و محصول آن غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلبانو
تصویر گلبانو
(دخترانه)
بانوی چون گل، بانویی زیبا چون گل
فرهنگ نامهای ایرانی
محل مخصوصی با سقف و دیوارهای شیشه ای که در زمستان برای نگه داری گل ها در خانه یا باغ درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلواپس
تصویر دلواپس
نگران، آشفته، پریشان خیال، کسی که از تصور پیشامد بد نگران و ترسناک است، دل اندروای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گولانج
تصویر گولانج
نوعی حلوا، نوعی نان شیرینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلبانگ
تصویر گلبانگ
بانگ بلند، آواز رسا، گلبام
گلبانگ مسلمانی: کنایه از اذان، بانگ اذان گو
گلبانگ بر قدم زدن: کنایه از به شتاب رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلوبند
تصویر گلوبند
زیوری که زنان به گردن خود می بندند، آنچه برای زینت به گردن ببندند، گردن بند
فرهنگ فارسی عمید
(اَلْ نَ)
دهی است از دهستان شیرامین بخش دهخوارقان (= آذرشهر) شهرستان تبریز، در 22 هزارگزی شوسۀ مراغه - تبریز. در جلگه واقع و معتدل است. سکنۀ آن 428 تن شیعه اند و بترکی سخن میگویند. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوب و پنبه، و شغل مردم زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ نَ / نِ)
قسمی شتر، و امروز شاهسونان ’اروانه’ گویند. (یادداشت مؤلف) :
آن تجمل ز وی جمل نکشد
خنگل و بیسراک و الوانه.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
تیره ای است از شعبه شیبانی ایل عرب، از ایلات خمسۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. این ده جزء آبادی هنزی است. رجوع به هنزی و فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 شود
لغت نامه دهخدا
(اَنِ)
نام شهری است و در آن شهر کلیسایی است که هر سال در وقت تحویل آفتاب در برج جدی سار بسیار می آیند و هر یک را زیتونی در منقار بود مجموع زیتونهارا در آن کلیسا میریزند گویند آنقدر زیتون جمع میشود که ساکنان آنجا را تمام سال کافی است و گویند که در صدفرسنگی آنجا درخت زیتون نیست. (آنندراج) (هفت قلزم) (برهان). مؤلف مجمل التواریخ و القصص این داستان را در بارۀ ’بلدالرومیه’ آورده است. در صص 488- 489 آن کتاب آمده: ’ذکر بلدالرومیه... و از عجایب آنجا آن درخت است از روی، که بلیناس بن بطیاس صاحب الطلسمات ساخته است اندر کنیسه و صورت سودانی (رجوع کنیدبه سودانیات) هم از نحاس بر سر آن درخت ساخته، و هرسالی بوقت رسیدن زیتون، این سودانی آنجا صفیری بزندبلند، بعد از آن هر سودانی که در آن حدود و دیار باشند آنجا جمع آیند بقدرت خدای تعالی، و با هر یکی سه زیتون یکی در منقار و دو در مخلب و هر یکی بر سر آن سودانی نشینند و زیتون آنجا فرو کنند و ساکنان آنجا برمیدارند و چندان زیتون جمع کنند که روغن کنیسه را تا سال آینده حاصل کنند و بسیار بفروشند و اعتماد آن نواحی بر آن باشد و همه ناحیت از آن روغن بکار برند و این از عجایب دنیاست’. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
منسوب است به حلوان. (الانساب). رجوع به حلوان شود
لغت نامه دهخدا
تیره ای از طایفۀ ململی هفت لنگ. (جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
تصحیف نام ابوالحسن بن ابی الرجال، نزد اروپائیان
لغت نامه دهخدا
(پْلِ / پِ لِ)
در قاموس الاعلام ترکی (تحت عنوان پلزانسه) آمده است، آن را به زبان ایتالیائی پیاچنچه نامند. نام مرکز ایالتی است در قسمت شمالی ایتالیا و دردوک نشین ملعاپارمه. این شهر در نزدیکی ساحل یمین نهر پو، و در 53هزارگزی شمال غربی واقع است. عده سکنۀ آن 35000 تن است. مکتب بزرگی موسوم به آلبرونی، و مدرسه مخصوص به مجسمه سازی و نقاشی، کتابخانه، راه آهن، قصر مخصوص دوکهای قدیم، استحکامات، جادّۀ زیبا، منسوجات ابریشمی و پشمی، و انواع مشروبات دارد. پلزانس از شهرهای بسیار قدیم است و صحنۀ وقایع تاریخی بسیار بوده است. ایالت پلزانس از جانب شمال به میلان وکرمونه و از سوی مغرب به پاوی و از جهت جنوب غربی به ژن و از طرف جنوب و مشرق نیز به ایالت پارم محدود میباشد. مساحت آن 2355 هزار گز مربع و عدّۀ نفوس 226720 تن منقسم به دو قضا. و جامع 7 ناحیه است. قسمت جنوبی آن کوهستانی و از دامنه های کوه پناست که 1735 گز ارتفاع دارد و قسمت شمالی آن جلگۀ باصفا و سبز وخرمی است و چندین رودخانه از دامنه های کوه نامبرده سرچشمه گرفته این جلگه را سیراب ساخته به نهر میریزد. محصولات عمده آن حبوب گوناگون، شراب، توت، شاه بلوطو میوه های دیگر است. مراتع فراوان و پنیر مشهور دارد از احجار آن برای ابنیه و گچ پزی استفاده می کنند
لغت نامه دهخدا
(فْلُ / فُ / فِ لُ)
نام پایتخت قدیم توسکانی که در فاصله 145میلی رم در ایتالیاواقع است. جمعیت آن مطابق آمار 1951 میلادی 342300 تن است. این شهر در کنار رود آرنو قرار دارد و از شهرهای جالب و زیبای ایتالیاست. در این شهر بناهای تاریخی دیدنی وجود دارد که قدیمترین آنها تعمیدگاه جیووانی مقدس است. کلیساهای دیگری نیز دارد که دارای ارزش تاریخی است و ازجملۀ آنها کلیسای سنتاماریا، و کلیسای سنت دومینگ است. کتاب خانه ملی این شهر نیز از کتابخانه های مشهور جهان است
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نام یکی از محصولات بلوط و این نام در سردشت متداول است. (مؤلف). قلقاف. گل گاو
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه واقع در 8هزارگزی جنوب باختری نقده و 2500گزی جنوب خاوری راه شوسۀ نقده به بانه. هوای آن سرد و دارای 317 تن سکنه است. آب آن از دره و چشمه و محصول آن غلات، توتون و چغندر است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
اطاقی که دیواره ها و سقف آن از شیشه (و اخیرا از نایلون) ساخته میشود و در داخل آن در فصل سرما انواع گل را پرورش دهند گرمخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلبانگ
تصویر گلبانگ
آواز کشیدن بلند شاطران و معرکه گیران و امثال ایشان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
اجسام کروی شکلی بقطر 10 تا 12 میلیمتر که دارای برجستگیهای متعدد است و بر اثر گزش حشره مخصوصی بنام سینیپس کالائه تینکتوریائه بر روی جوانه های درخت بلوط ظاهر میشود و آنها را بنامهای مازو مازوج برارمازو برارمازی قلقات گلوان زشگه کره خرنوک یا سه چک مازورو سکانیز مینامند. این اجسام دارای تانن بسیار هستند و بعنوان قابض قوی در پزشکی بکار میروند و بعلاوه در صنعت جهت تهیه مرکب سیاه و رنگ کردن پارچه ها و نیز در دباغی مورد استفاده قرار میگیرند. اجسام مزبور محل رشد تخمهای حشره مذکور در فوق اند و پس از آنکه تخمها تبدیل به حشره کامل شوند گلگاو را سوراخ میکنند و از آن خارج میشوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلواپس
تصویر دلواپس
آشفته و نگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلوانی
تصویر حلوانی
حلوا فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلوانه
تصویر سلوانه
آبمهره، مهره افسون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلوتنگ
تصویر گلوتنگ
نفس گیرنده و فشار دهنده گلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلوبند
تصویر گلوبند
گردن بند
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گلدان، (قالی بافی) از طرحهای قرار دادی هنر های تزیینی ایران که در آن معمولا در وسط نقش گلدانی را می کشند و گلها بدون آنکه از گلدان سر بیرون آورند. تمام حول و حوش گلدان را پر می کنند. این طرح امروزه تقریبا متروک شده است. طرح گلدانی از قرن دوازدهم هجری بسادگی و خشونت گراییده و تا حد زیادی جزئیات تزیینی خود را از دست داده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گولانج
تصویر گولانج
قولنج بنگرید به قلنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلبانگ
تصویر گلبانگ
آواز بلند، نام لحنی از لحن های موسیقی
فرهنگ فارسی معین
((~. نِ))
جایی برای پرورش گل به ویژه جای سرپوشیده ای با گرما و روشنایی مناسب و کمابیش ثابت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلوبند
تصویر گلوبند
((~. بَ))
گردن بند، سینه ریز، دستمال گردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلواپس
تصویر دلواپس
((دِ پَ))
نگران، آشفته، چشم به راه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گولانه
تصویر گولانه
ابلهانه
فرهنگ واژه فارسی سره
گردن بند
فرهنگ گویش مازندرانی