جدول جو
جدول جو

معنی گلند - جستجوی لغت در جدول جو

گلند
(گَ لَ دَ رَ قِ)
دهی است از دهستان فندرسک بخش رامیان شهرستان گرگان واقع در 12000گزی باختر رامیان، کنار راه شوسۀ رامیان به گرگان. هوای آن معتدل و دارای 240 تن سکنه است. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن برنج، غلات، توتون، سیگار و صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایعدستی زنان بافتن شال، کرباس و پارچه های ابریشمی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
گلند
گلند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلند
تصویر کلند
کلون، چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه، پانه، فهانه، تنبه، مدنگ، بسکله، فردر، فروند، فلجم، کلیدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزند
تصویر گزند
آسیب، آزار، آفت، رنج، چشم زخم
گزند خوردن: آسیب دیدن
گزند دیدن: آسیب دیدن، صدمه دیدن
گزند رساندن: آسیب رساندن، صدمه زدن
گزند رسانیدن: آسیب رساندن، صدمه زدن، گزند رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلند
تصویر بلند
مقابل کوتاه، دراز مثلاً چوب بلند،
قدکشیده، برافراشته، مرتفع، مقابل پست مثلاً کوه بلند،
کنایه از پر اهمیت، ارجمند مثلاً مقام بلند، نسب بلند،
کنایه از مساعد مثلاً بخت بلند،
بسیار شدید و رسا مثلاً صدای بلند
بلند شدن: افراخته شدن، بالا رفتن، به بلندی رسیدن، از جا برخاستن، دراز شدن چیزی
بلند کردن: برافراشتن، بالا بردن، برداشتن چیزی از زمین یا از جایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلوند
تصویر گلوند
آنچه به رسم تحفه و هدیه به جایی بفرستند، چیزهای خوردنی از قبیل انجیر و مغز گردو و امثال آن ها که به نخ کشیده باشند، برای مثال خواجۀ ما ز بهر گنده پسر / کرد از خایۀ شتر گلوند (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
(گُ لَ دَ / دِ)
زن بدفعل و بدکاره. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلند
تصویر بلند
برافراشته، مرتفع، دراز
فرهنگ لغت هوشیار
لوله ضخیم فلزی که ماشین چاپ که دور آن چند لا کاغذ گرفته میشود تا وقتی که از روی حروف میگذرد صدمه ای به حروف نرساند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلنده
تصویر گلنده
زن بدکاره روسپی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلند
تصویر کلند
آلتی که بدان زمین را کنند کلنگ: (کو حمیت تا ز تیشه و ز کلند این چنین که (کوه) را بکلی بر کنند)، (مثنوی)، غلق در کلیدان: (چون همان یار در آید در دولت بگشاید زانکه آن یار کلید است و شما همچو کلندید)، (مولوی)، هر چیز نا تراشیده، چوبی که بر قلاده سگ بندند ساجور: (گه بر گردن چو سگ کلندی دارم بر پای گهی چو پیل بندی دارم)، (مسعود سعد) یا فال کلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلوند
تصویر گلوند
مرسله را گویند، یعنی هر چیز که بطریق تحفه و هدیه بجائی فرستند
فرهنگ لغت هوشیار
پنبه برزده که به جهت رشتن گلوله کرده باشند: در میانشان نجیب منده من همچو در بند خار گلغنده. (سوزنی در هجو نجیب منده)، سست کاهل
فرهنگ لغت هوشیار
باغبان: همچو گلبندی که تا افتد گلی بندد بجا داغ دیگر می نهم یک داغ چون بهتر کنم. (نظام دست غیب)، نوعی پارچه ابریشمین رنگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزند
تصویر گزند
آسیب و آفت و رنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلوند
تصویر گلوند
((گَ وَ))
گلوبند، هر چیز که به طریق تحفه و هدیه به کسی فرستند، مرسله، گلوبند مانندی از گردو و انجیر که آن را به هدیه فرستند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلند
تصویر کلند
((کُ یا کَ لَ))
آلتی که بدان زمین را کنند، کلنگ، هر چیز ناتراشیده، چوبی که بر قلاده سگ بندند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزند
تصویر گزند
((گَ زَ))
آسیب، آفت، چشم زخم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلند
تصویر بلند
((بُ لَ))
دارای کشیدگی زیاد به سوی بالا، دارای فاصله زیاد از زمین، دراز، کشیده، دارای دامنه زیاد، دارای ارزش، یا اهمیت یا اعتبار معنوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزند
تصویر گزند
صدمه، بلا، آفت، آصیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بلند
تصویر بلند
Blaring, Elevated, Long, Lofty, Loud, Loudly, Resounding, Soaring, Tall, Towering, High
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بلند
تصویر بلند
assourdissant, élevé, haut, long, bruyant, bruyamment, retentissant, grand
دیکشنری فارسی به فرانسوی
جایی که درختان بلند قامت روییده باشد و تنومندی درختان مانع
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بلند
تصویر بلند
estridente, elevado, alto, largo, ruidoso, ruidosamente, resonante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بلند
تصویر بلند
bising, tinggi, panjang, keras, dengan keras, menggema
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بلند
تصویر بلند
เสียงดัง , ยกระดับ , สูง , ยาว , ดัง , ดังก้อง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بلند
تصویر بلند
luid, verhoogd, hoog, lang, torenhoog
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بلند
تصویر بلند
喧闹的 , 提高的 , 高的 , 崇高的 , 长的 , 大声的 , 大声地 , 响亮的 , 高耸的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بلند
تصویر بلند
assordante, elevato, alto, lungo, rumoroso, rumorosamente, fragoroso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بلند
تصویر بلند
estridente, elevado, alto, longo, ruidosamente, retumbante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بلند
تصویر بلند
głośny, podwyższony, wysoki, długi, głośno, donośny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بلند
تصویر بلند
голосний , підвищений , високий , довгий , гучний , голосно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بلند
تصویر بلند
laut, erhöht, hoch, lang, dröhnend, groß
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بلند
تصویر بلند
громкий , повышенный , высокий , длинный , громко , возвышающийся
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بلند
تصویر بلند
जोरदार , ऊँचा , लंबा , जोर से , गूंजता
دیکشنری فارسی به هندی