جدول جو
جدول جو

معنی گلناری - جستجوی لغت در جدول جو

گلناری(گُ)
هرآنچه برنگ گلناربود. عنابی رنگ. (ناظم الاطباء). سرخ رنگ:
حجله و بزمه ای بزرکاری
حجله عودی و بزمه گلناری.
نظامی.
مرا ز نان جو خویش چهره کاهی به
که از شراب حریفان سفله گلناری.
امیدی رازی
جلناری. قسمی از یاقوت، دون ارجوانی و فوق لحمی. رجوع به کتاب الجماهر بیرونی ص 33 و 50 شود
لغت نامه دهخدا
گلناری
منسوب به گلنار رنگ گل انار عنابی رنگ، قسمی یاقوت که رنگش بگل انار شبیه است
فرهنگ لغت هوشیار
گلناری
هرآنچه به رنگ گلنار بود، نوعی یاقوت که رنگش مانند گل انار می باشد
تصویری از گلناری
تصویر گلناری
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل پری
تصویر گل پری
(دخترانه)
زیبا چون گل و پری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلنار
تصویر گلنار
(دخترانه)
گل انار، شکوفه انار، گل درخت انار که سرخ رنگ است، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گیلنار
تصویر گیلنار
(دخترانه)
مرکب از گیل (گیلک) + نار (انار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دلداری
تصویر دلداری
دلبری، معشوق و محبوب بودن، دلنوازی، دلجویی، تسلی، دلیری، دلاوری، شجاعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلنار
تصویر گلنار
گل انار، نارخو
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
نام کنیزکی ازکنیزان اردوان اشکانی. (از فهرست ولف) :
که گلنار بد نام آن ماهروی
نگاری پر از گوهر و رنگ و بوی.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 1930).
فرستادشان نزد گلنار، شاه
بدان تا کند اختران را نگاه
چو گلنار بشنید آوازشان
سخن گفتن از اختر و رازشان...
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 1932).
سخن چون ز گلنار از آنسان شنید
شکیبایی و خامشی برگزید.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 1332).
جهانجوی چون روی گلنار دید
همان گوهر سرخ و دینار دید.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 1933)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
عمل گلکار. شغل گلکار. طیانت. (دهار) (منتهی الارب). بنایی
لغت نامه دهخدا
(گُ)
مرکّب از: گل + نار =انار، معرب آن جلنار است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، گل انار. (برهان)، شکوفه و گل انار است که درسرخی رنگ بی نظیر است. (آنندراج) ، بعضی گویند که آن گل درخت انار بری است و بغیر از گل ثمری ندارد و ثمر وی همان است و بهترین آن مصری باشد و به عربی ثمرهالشوکه المصری خوانند. (برهان)، جلنار. به فارسی گلنار گویند و او غیر گل انار مثمر است. اگرچه در جمیع افعال مشابه یکدیگرند. (تحفۀ حکیم مؤمن)، گل انار بری. جلنار. (بحر الجواهر) :
آراسته گشته ست به تو چهرۀ خوبی
چون چهرۀ دوشیزه به گلرنگ و به گلنار.
خسروی.
بر او تیر بارید همچون تگرگ
چنانچون بریزد ز گلنار برگ.
فردوسی.
به گلنار ماند همی چهر تو
ز شادی بخندد دل از مهر تو.
فردوسی.
همه بوم توران پر از داغ و درد
به باغ اندرون برگ گلنار زرد.
فردوسی.
بتان بهشتند گویی درست
به گلنارشان روی رضوان بشست.
فردوسی.
شاهی که ندیمی چو تو دارد چه کند کس
چون سرخ گل آمد به چه کار آید گلنار؟
فرخی.
دلشاد همی باشی و می لعل همی خواه
از دست بتی ماه رخ و لعل چو گلنار.
فرخی.
نه هم قیمت در باشد بلور
نه همرنگ گلنار باشد پژند.
عسجدی.
دهقان بتعجب سر انگشت گزان است
کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار.
منوچهری.
معشوقگانت را گل و گلنار و یاسمن
از دست یاره بربود از گوش گوشوار.
منوچهری.
گلنار همچو درزی استاد برکشید
قوارۀ حریر ز بیجاده گون حریر.
منوچهری.
همیشه تا نبود خوید سرخ چون گلنار
همیشه تا نبود سبز لاله چون برغست.
؟ (از فرهنگ اسدی)،
تا گشت زیر غالیه گلنار تو نهان
چون شنبلید کردم رخسار خویشتن.
قطران.
عروس پر نگار و نقش بودی
رخ از گلنار و از لاله دهانت.
ناصرخسرو.
روی گلنار چو بزداید قطرۀ شب
بلبل از گل به سلام گلنار آید.
ناصرخسرو.
ای رخ تو به گونۀ گلنار
اشکم از غم چو ناردانه مکن.
عبدالواسع جبلی.
هرکه از آن ناردانه خورد خنک دل
گشت و چو گلنار کرد گونۀ رخسار.
سوزنی.
فروپوشید گلناری پرندی
بر او هر شاخ گیسو چون کمندی.
نظامی.
خرامنده بر رخش بیجاده نعل
گل لعل در زیر گلنار لعل.
نظامی (شرفنامۀ چ وحید ص 346)،
گلاب و لعل را بر کار کرده
ز لعلی روی چون گلنار کرده.
نظامی.
بستان عارضش که تماشاگه دل است
پر نرگس و بنفشه و گلنار بنگرید.
سعدی (بدایع)،
چو آتش در درخت افکند گلنار
دگر منقل منه آتش میفروز.
سعدی (غزلیات)،
باغبان همچو نسیمم ز در خویش مران
کآب گلزار تو از اشک چو گلنار من است.
حافظ.
چرخ روبه باز را از اشک گلنارت چه باک
بر سر آن گرگ از این باران فراوان آمده.
کاتبی.
، هر گل سرخ بزرگ صدبرگ را نیز گفته اند و معرب آن جلنار باشد. (برهان)، رجوع به گلنار فارسی شود، کنایه از شراب:
چند خواهی ز آهوی سیمین
گاو زرین که میخورد گلنار.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 202)،
، مجازاً بمعنی گونه است از جهت سرخی:
بماندش دو گلنار خندان نژند
بجوشید پولادش اندر پرند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
منسوب به کلنجر. از مردم کلنجر اهل کلنجر، نوعی انگور سیاه و شیرین که در هرات بعمل میاید (و شاید اصل آن از کلنجر بود) : و از آن (انگور هرات) دو نوع است که در هیچ ناحیت ربع مسکون یافته نشود: یکی پرنیان و دوم کلنجری تنک پوست خرد تکس بسیار آب گویی که در او اجزاء ارضی نیست از کلنجری خوشه ای پنج من و هر دانه ای پنج در مسنگ بیاید سیاه چون قیر و شیرین چون شکر و ازش بسیار بتوان خورد بسبب مائیتی که دروست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلندری
تصویر غلندری
به شیوه کلندر، چادرتک دیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلندری
تصویر قلندری
به شیوه کلندر، چادرتک دیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلندری
تصویر کلندری
به شیوه کلندر، چادرتک دیرک
فرهنگ لغت هوشیار
گالری: جانکاس بجلو افتاده و رستم از عقبش روانه شد تا به گالاری بلوری که از سقفش آسمان و ستارگان بخوبی دیده میگشت رسیدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلندامی
تصویر گلندامی
کیفیت گل اندام نازک بدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الندری
تصویر الندری
بارانک
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گلدان، (قالی بافی) از طرحهای قرار دادی هنر های تزیینی ایران که در آن معمولا در وسط نقش گلدانی را می کشند و گلها بدون آنکه از گلدان سر بیرون آورند. تمام حول و حوش گلدان را پر می کنند. این طرح امروزه تقریبا متروک شده است. طرح گلدانی از قرن دوازدهم هجری بسادگی و خشونت گراییده و تا حد زیادی جزئیات تزیینی خود را از دست داده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلیگری
تصویر گلیگری
گلکاری، بنایی: و انواع حرف صناعات از گلیگری و آهنگری و درود گری
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه تها بگفتار اکتفا کند حراف مقابل کرداری: گویی که از نژاد بزرگانم گفتاری آمدی تو نه کرداری. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الداری
تصویر الداری
بویه فروش، کشتیبان
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است گونه ای از جامه ابریشمین پارچه ای است ابریشمین، نوعی از شراب لعلی
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل چلنگر ساختن چیزهای خرد آهنی از قبیل قفل کلید چفت و رزه. میخ انبر و مانند آنها، دکان چلنگر
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه پنبه یی سفید آهار داری که از آن پیراهن و زیر جامه و دیگر جامه ها سازند چلوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلنبری
تصویر جلنبری
حالت و کیفیت جلنبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلداری
تصویر دلداری
حالت و چگونگی دلدار، معشوقگی، معشوق بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغاری
تصویر بلغاری
منسوب به بلغار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلنار
تصویر گلنار
شکوفه و گل انار است که در سرخی رنگ بینظیر است
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل گل کار. عمل و شغل گل کار کاشتن و عمل آوردن و تربیت گلهای مختلف زینتی در باغ و باغچه و گلدان، گل و بوته که روی پارچه دیوار و مانند آن ایجاد کنند نقش و نگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلنار
تصویر گلنار
گل انار، هر گل سرخ صد برگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گفتاری
تصویر گفتاری
محاوره ای
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دلداری
تصویر دلداری
تسلی، تسلیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گلکاری
تصویر گلکاری
بنایی
فرهنگ واژه فارسی سره
دیدن گلنار در خواب، دلیل عروسی ومنفعت است. اگر بیند که گلنار از درخت بگسست، دلیل که از عروس جدا شود یا از کنیزک. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب