معنی گفتاری - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با گفتاری
گفتاری
- گفتاری
- آنکه تها بگفتار اکتفا کند حراف مقابل کرداری: گویی که از نژاد بزرگانم گفتاری آمدی تو نه کرداری. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
گفتاری
- گفتاری
- آنکه تنها گفتار دارد. مرد حرف. مقابل کرداری:
گویی که از نژاد بزرگانم
گفتاری آمدی تو نه کرداری.
ناصرخسرو.
رجوع به گفتار شود
لغت نامه دهخدا
گرفتاری
- گرفتاری
- اسارت، دربند بودن، کنایه از دچار شدن، کنایه از رنج و زحمت و شغل و کار بسیار
فرهنگ فارسی عمید
گفتاره
- گفتاره
- قول کلام سخن: گل زبلبل طیره شد زان جامه بر خود پاره کرد زانکه این پر گوی و آنرا طاقت گفتاره نیست. (کمال اسماعیل بنقل ترجمه محاسن اصفهان)
فرهنگ لغت هوشیار