جدول جو
جدول جو

معنی گلس - جستجوی لغت در جدول جو

گلس
بزاق دهان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلستانه
تصویر گلستانه
(دخترانه)
نام روستایی در نزدیکی کاشان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلسا
تصویر گلسا
(دخترانه)
مثل گل، گلسان، مانند گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلسر
تصویر گلسر
(دخترانه)
آنکه سر و رویی چون گل دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلسان
تصویر گلسان
(دخترانه)
گلسا، مانند گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلس شات
تصویر گلس شات
نمای شیشه ای (Glass Shot) یک تکنیک سینمایی است که در آن از یک پانل شیشه ای یا آینه برای ایجاد اثر ویژه در صحنه استفاده می شود. این تکنیک به کارگردان اجازه می دهد تا دو صحنه مختلف را در یک فریم نمایش دهد، اما هر دو با هم ترکیب شده و به نظر می رسند که در یک فضای واحد قرار دارند.
ویژگی های نمای شیشه ای عبارتند از:
1. ترکیب دو صحنه : با استفاده از یک پانل شیشه ای یا آینه، دو صحنه مختلف به نظر می رسند که در یک فضای واحد قرار دارند، در حالی که در واقعیت جداگانه از یکدیگر هستند.
2. ایجاد عمق : این تکنیک می تواند به تماشاگر احساس عمق و فضایی بیشتری بدهد، زیرا دو صحنه در یک فریم ترکیب می شوند و ارتباطی نزدیک بین آن ها ایجاد می شود.
3. استفاده در صحنه های داخلی : نمای شیشه ای معمولاً در صحنه هایی استفاده می شود که نیاز به نمایش دو مکان مختلف یا ارتباط میان صحنه ها داریم، مانند مکالمات تلفنی یا تعاملات از دور.
4. استفاده برای ایجاد حساسیت بصری : این تکنیک می تواند برای ایجاد حساسیت بصری و جذابیت بیشتر در صحنه ها استفاده شود، زیرا دو صحنه کاملاً متفاوت را با یکدیگر تلفیق می کند.
نمای شیشه ای به عنوان یکی از تکنیک های اصلی در فیلم سازی برای ایجاد اثرات ویژه و ترکیب دو صحنه مختلف در یک فریم استفاده می شود و نقش مهمی در ایجاد فضای بصری و درک عمیقتر از داستان دارد.
گلس شات یکی از حقه ها و جلوه های دوربینی سینمایی است. بدین ترتیب که بخشی از صحنه روی شیشه نقاشی می شود و بعد از آن شیشه فیلمبرداری می کنند مثلا فیلم پل قدیمی که بخشی از آن تخریب شده و قرار است شکل قبل از خرابی آن ابتدا نشان داده شود، با نقاشی روی شیشه کامل می شود وبعد از آن فیلمبرداری میکنند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از گلست
تصویر گلست
گرست، بسیار مست، سیاه مست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلستان
تصویر گلستان
جایی که درخت و بوتۀ گل بسیار باشد، گلزار، گلشن. در شعر گاهی به جهت ضرورت گلستان می گویند، برای مثال گل دگر ره به گلستان آمد / وارۀ باغ و بوستان آمد (رودکی۱ - ۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
(گُ لِ نَ)
دهی است از دهستان دوهزار شهرستان شهسوار واقع در 39000گزی جنوب باختری شهسوار. هوای آن سرد و دارای 110 تن سکنه است. آب آن از چشمه سار و محصول آن گندم، جو دیمی و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو و صعب العبور است. در زمستان عده ای از سکنه بحدود شهسوار میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
تور ابریشمی که زنان گیسوان خود را در آن گذارند. (شعوری ج 2 ورق 323)
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ)
گلستان که گلزار است. (برهان). ظاهراً لهجه و تحریفی در گلستان است
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان کوهسار از دهات مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 172)
لغت نامه دهخدا
(گِ لِ سِ)
رجوع به گلیسیرین شود
لغت نامه دهخدا
(گُسَ)
دهی است از دهستان زاوۀ بخش حومه شهرستان تربت حیدریه واقع در 30هزارگزی شمال خاوری تربت حیدریه و 9هزارگزی شمال راه شوسۀ عمومی باخرز به خواف. هوای آن معتدل و دارای 432 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و بنشن است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالیچه و چادر بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ)
هر گل که سرخ باشد، کنایه از آفتاب عالمتاب هم هست. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ)
گلستان است که گلشن نیز گویند. (آنندراج) (ناظم الاطباء). ظاهراً لهجۀ محلی است
لغت نامه دهخدا
(گُ سَ)
ده کوچکی است از دهستان قهرود بخش قمصر شهرستان کاشان، واقع در 5000هزارگزی خاور قمصر. دارای 30 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ نَ)
ابن شاه ابوتراب محمدعلی حسینی یا حسنی، معروف به گلستانه و ملقب به علاءالدین از سادات گلستانه ساکن اصفهان. عالمی است عابد، زاهد، محقق، مدقق، جلیل القدر و رفیعالمنزله از اعاظم اتقیا و اکابر ثقات محدثین که اورع و ازهد اهل زمان خود بوده و تمامی عمر خود را در افاده و عبادت بسر برده و دارای اخلاق فاضله و خصال کامله و جامع علوم عقلیه و نقلیه بوده و دو مرتبه تکلیف به صدارتش نمودند، لکن از کثرت عقل و فطانت علاوه بر مراتب زهدو ورع بی نهایت که داشته قبول ننموده و استنکاف نمود. هر یک از مصنفات او در اثبات تبحر علمی و جامعیت واکملیت وی برهانی قاطع و شاهدی عدل و قول فصل بلاهزل میباشد. او راست: 1- بهجت الحدایق که شرح صغیر نهج البلاغه بوده و تمامی آن کتاب مستطاب را از اول تا آخرش بطور خلاصه شرح کرده است. 2- ترتیب مشیخۀ من لایحضرالفقیه که به طرزی عجیب مرتبش کرده و یک نسخه از آن در کتاب خانه مدرسه سپهسالار جدید تهران موجود است. 3- حدائق الحقائق فی شرح کلمات کلام الله الناطق که شرح کبیر نهج البلاغه و بیشتر از همه و میل تبحر و تفنن مؤلف خود بود و لکن موفق به اتمام نشده و بفرمودۀ ذریعه تا مقدار کمی از خطبۀ شقشقیه در سه مجلد تألیف یافته، چنانچه مجلد اولی از اول کتاب تا خطبۀ مذکور و دویمی نیز فقط منحصر به شرح همان خطبه بود و سیمی نیز در حدود 1200 بیت تا خطبۀ کنتم جند لمراءه و اتباع البهیمه میباشد، پس از آقا محمدعلی کرمانشاهی نقل کرده که بخط خودش در ظهر آن نوشته که این شرح فقط همین مقدار بوده و بیشتر از آن نمیباشد... 4- روضهالشهداء و شرح الاسماء الحسنی. 5- منهج الیقین و آن شرح رساله ای است که حضرت صادق (ع) برای اصحاب خویش نوشته... وفات علاءالدین در بیست وهفتم شوال 1100 هجری قمری واقع گردیده ولکن بنابه نقل معتمد شیخ حزین متولد 1103 هجری قمری (غ ق ج) گوید که در صغر خود علاءالدین گلستانه را دیدم با پدرم یگانگی داشت، اینک قول دیگر در تاریخ وفات علاءالدین را 1110 هجری قمری بوده است تأیید می نماید. (از ریحانه الادب ج 3 صص 103-104)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ نَ)
ده کوچکی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار، واقع در 34000گزی شمال خاوری نجف آبادو 6000هزارگزی شمال راه شوسۀ بیجار به سنندج. دارای 50 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ نَ)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش کرج شهرستان تهران. دارای 39 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ نَ)
دهی است از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 28هزارگزی شمال نورآباد و 17هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀخرم آباد به کرمانشاه. هوای آن سرد و دارای 72 تن سکنه است. آب آن از رود گنگاوری و چشمه ها و محصول آن غلات، لبنیات و پشم است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ)
دهی است از بخش حومه شهرستان نائین واقع در 25هزارگزی شمال باختری نائین و 4هزارگزی شمال راه شوسۀ اردستان نائین. هوای آن معتدل و دارای 213 تن سکنه است. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ)
ده کوچکی است از دهستان رودان بخش میناب شهرستان بندرعباس، واقع در 50000گزی شمال میناب، سر راه فرعی کهنوج به میناب. دارای 30 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ)
چشمۀ... عوام آن را ’گل چشمه’ میگویند. دولتشاه سمرقندی مینویسد: و به عنایت الهی چند وقت است تا همت عالی بر خیبری گماشته که آب چشمه گل ’گلسب’ را که از مشاهیر عیون خراسان است و از منزهات جهان و در اعلی ولایت طوس واقع است... رجوع به مقدمۀ مجالس النفائس ص یدویه و یو شود. در تداول مردم مشهد آنرا گیلاس خوانند. و رجوع به چشمۀ گلسب و چشمۀ گیلاس و مطلعالشمس از ص 176 به بعد شود
لغت نامه دهخدا
(گَ لَ)
خرست. گرست. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سیاه مست و بعربی طافح خوانند. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ)
دهی است از دهستان نردین بخش میامی شهرستان شاهرود واقع در 16000گزی باختر نردین و 18000گزی خاور راه شوسۀ شاهرود به گرگان. هوای آن سرد و دارای 120 تن سکنه است. آب آن از چشمه سارها و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و نمدمالی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گلستان
تصویر گلستان
محل روئیدن گل، گلزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلست
تصویر گلست
سیاه مست طافح
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی گلیسرل بنگرید به گلیسرل در تداول به گلیسرین اشتهار دارد و آن مایعی است لزج و بیرنگ و سنگین تر از آب (وزن مخصوصش 265، 1 میباشد)، اگر در آب ریخته شود در زیر آن جمع میگردد. مزه اش شیرین است و با آب و الکل بهر نسبت مخلوط میشود. در 290 درجه میجوشد و بسختی جامد میگردد ولی بلور های جامد آن در کمتر از 18 درجه ذوب نمیشوند. این ماده برای نرم کردن پوست و شیرین کردن خمیر دندانها و شربتهای بیماران مبتلا بمرض قند استعمال میگردد. گلیسرل در اکثر چربیها بحالت اترسل موجود است و جزو الکلهای آلی است و دارای سه عامل الکلی میباشد در صنعت برای تهیه گلیسرل معمولا چربیها را با سود محرق میجوشانند مخلوطی از صابون و گلیسرل حاصل میشود. در این مخلوط نمک میریزند صابون رومیایستد و گلیسرل در آب نمک حل میگردد. صابون را بر میدارند و محلول گلیسرل در آب نمک را در خلا (بعلت آنکه نقطه جوش آن پایین آید و بخارات گلیسرل تجزیه نشوند) تقطیر میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلستان
تصویر گلستان
((گُ لِ))
باغ گل، باغی که در آن گل های گوناگون پرورش می دهند، گلشن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلسازی
تصویر گلسازی
هنر یا فن ساختن گل از پارچه، پلاستیک، کاغذ یا مواد دیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلسنگ
تصویر گلسنگ
((گُ. سَ))
گیاهی است که از اجتماع قارچ و جلبک بر روی سنگ ها بوجود می آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلست
تصویر گلست
((گَ لَ))
سیاه مست
فرهنگ فارسی معین
مسری سرایت کننده
فرهنگ گویش مازندرانی
آن که پیوسته بزاق از دهانش روان باشد
فرهنگ گویش مازندرانی