به رنگ گل، هم رنگ گل سرخ، گل فام گیاهی یک ساله با برگ های بیضی شکل و گل های نارنجی که گاه به جای زعفران به کار می رود، کاجیره، کاژیره، احریض، کابیشه، بهرم، عصفر
به رنگ گل، هم رنگ گل سرخ، گل فام گیاهی یک ساله با برگ های بیضی شکل و گل های نارنجی که گاه به جای زعفران به کار می رود، کاجیره، کاژیره، اِحریض، کابیشه، بَهرَم، عُصفُر
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. هوای آن معتدل و دارای 8 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. هوای آن معتدل و دارای 8 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
آنکه صورتش چون گل باشد. گلروی. زیباروی. گلچهره. خوش صورت: ز هر خرگهی گلرخی خواستند به دیبای چینی بیاراستند. فردوسی. کنیزان گلرخ فزون از هزار به دشت آمدند هر یکی چون بهار. اسدی. کنیزان گلرخ فرازآمدند همه پیش جم در نماز آمدند. اسدی. همه دشت گلرخ همه باغ پرگل رخ گل معصفر گل رخ مزعفر. ناصرخسرو. ابر بارنده زبر چون دیدۀ وامق شود چون بزیرش گلرخان چون عارض عذرا کند. ناصرخسرو. تو گلرخی من سالها پاشیده بر گل مالها چون لاله مشکین خالها گلبرگ رعنا داشته. خاقانی. دلفریبی به غمزه جادوبند گلرخی قامتش چو سرو بلند. نظامی. هر گل نو ز گلرخی یاد همی کند ولی گوش سخن شنو کجا دیدۀ اعتبار کو. حافظ. هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد گلرخانش دیده نرگسدان کنند. حافظ
آنکه صورتش چون گل باشد. گلروی. زیباروی. گلچهره. خوش صورت: ز هر خرگهی گلرخی خواستند به دیبای چینی بیاراستند. فردوسی. کنیزان گلرخ فزون از هزار به دشت آمدند هر یکی چون بهار. اسدی. کنیزان گلرخ فرازآمدند همه پیش جم در نماز آمدند. اسدی. همه دشت گلرخ همه باغ پرگل رخ گل معصفر گل رخ مزعفر. ناصرخسرو. ابر بارنده زبر چون دیدۀ وامق شود چون بزیرش گلرخان چون عارض عذرا کند. ناصرخسرو. تو گلرخی من سالها پاشیده بر گل مالها چون لاله مشکین خالها گلبرگ رعنا داشته. خاقانی. دلفریبی به غمزه جادوبند گلرخی قامتش چو سرو بلند. نظامی. هر گل نو ز گلرخی یاد همی کند ولی گوش سخن شنو کجا دیدۀ اعتبار کو. حافظ. هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد گلرخانش دیده نرگسدان کنند. حافظ
به رنگ گل. سرخ رنگ. سرخ: گلرنگ شود چو روی شویی همه جو مشکین گردد چو مو فشانی همه کو. رودکی. دگرباره بیدار شد خفته مرد برآشفت و رخسار گلرنگ کرد. فردوسی. تا به یاقوت تنک رنگ بماند گل سرخ تا به بیجادۀ گلرنگ بماند گل نار. فرخی. ملک بر فرش دیباهای گلرنگ جنیبت راندو سوی قصر شد تنگ. نظامی. ملک حیران شد کآن روی گلرنگ چرا شد شاد و چون شد باز دلتنگ. نظامی. چندان سر خود بکوفت بر سنگ کز خون همه کوه گشت گلرنگ. نظامی (لیلی و مجنون ص 145). ساقی بده آن شراب گلرنگ مطرب بزن آن نوای بر چنگ. سعدی (طیبات). بادۀ گلرنگ تلخ تیز خوشخوار سبک نقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام. حافظ. پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان رخصت خبث نداد ارنه حکایتها بود. حافظ. از آن چون زخم میسازم گریبان پاره از شادی که خونم رزق آن لبهای گلرنگ است میدانم. صائب (از آنندراج)
به رنگ گل. سرخ رنگ. سرخ: گلرنگ شود چو روی شویی همه جو مشکین گردد چو مو فشانی همه کو. رودکی. دگرباره بیدار شد خفته مرد برآشفت و رخسار گلرنگ کرد. فردوسی. تا به یاقوت تنک رنگ بماند گل سرخ تا به بیجادۀ گلرنگ بماند گل نار. فرخی. ملک بر فرش دیباهای گلرنگ جنیبت راندو سوی قصر شد تنگ. نظامی. ملک حیران شد کآن روی گلرنگ چرا شد شاد و چون شد باز دلتنگ. نظامی. چندان سر خود بکوفت بر سنگ کز خون همه کوه گشت گلرنگ. نظامی (لیلی و مجنون ص 145). ساقی بده آن شراب گلرنگ مطرب بزن آن نوای بر چنگ. سعدی (طیبات). بادۀ گلرنگ تلخ تیز خوشخوار سبک نُقلش از لعل نگار و نَقلش از یاقوت خام. حافظ. پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان رخصت خبث نداد ارنه حکایتها بود. حافظ. از آن چون زخم میسازم گریبان پاره از شادی که خونم رزق آن لبهای گلرنگ است میدانم. صائب (از آنندراج)
نام اسب رستم است: ، نام اسب فریدون: برآمد چو باد دمان از برش بشد تیز گلرنگ زیر اندرش. فردوسی. سرش تیز شد کینه و جنگ را به آب اندر افکند گلرنگ را. فردوسی. ، نام اسب فریبرز: چو دیدش درآمد ز گلرنگ زیر هم از پشت شبرنگ شاه دلیر. فردوسی
نام اسب رستم است: ، نام اسب فریدون: برآمد چو باد دمان از برش بشد تیز گلرنگ زیر اندرش. فردوسی. سرش تیز شد کینه و جنگ را به آب اندر افکند گلرنگ را. فردوسی. ، نام اسب فریبرز: چو دیدش درآمد ز گلرنگ زیر هم از پشت شبرنگ شاه دلیر. فردوسی
دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان دره گز واقع در 2هزارگزی جنوب خاوری دره گز، سر راه شوسۀ عمومی دره گز به لطف آباد. هوای آن معتدل و دارای 151 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان دره گز واقع در 2هزارگزی جنوب خاوری دره گز، سر راه شوسۀ عمومی دره گز به لطف آباد. هوای آن معتدل و دارای 151 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان عربخالۀ بخش شوسف شهرستان بیرجند واقع در 60هزارگزی شمال باختری شوسف و 4هزارگزی جنوب خاوری هشتوکان. هوای آن معتدل و دارای 41 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان عربخالۀ بخش شوسف شهرستان بیرجند واقع در 60هزارگزی شمال باختری شوسف و 4هزارگزی جنوب خاوری هشتوکان. هوای آن معتدل و دارای 41 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
گل رخ. آنکه رخسارش چون گل باشد. گلچهره. زیبارخسار: از این جعدمویی، سمن بویی، ماهرویی، مشتری عذاری، گلرخساری. (سندبادنامه ص 235). انگبین لب شدی و گلرخسار انگبین بی مگس چو گل بی خار. نظامی. آمدند آنگهی پذیرۀ کار پیش آن سروقد گلرخسار. نظامی. و در موضع سقاه هرخوش پسری... گلرخساری... کمر بر میان بسته. (جهانگشای جوینی)
گل رخ. آنکه رخسارش چون گل باشد. گلچهره. زیبارخسار: از این جعدمویی، سمن بویی، ماهرویی، مشتری عذاری، گلرخساری. (سندبادنامه ص 235). انگبین لب شدی و گلرخسار انگبین بی مگس چو گل بی خار. نظامی. آمدند آنگهی پذیرۀ کار پیش آن سروقد گلرخسار. نظامی. و در موضع سقاه هرخوش پسری... گلرخساری... کمر بر میان بسته. (جهانگشای جوینی)